سِرِه



بسم الله الرحمان الرحیم

 * هرکه را اسرار حق آموختند. 

عارفان که جام حق نوشیده‌اند  رازها دانسته و پوشیده‌اند / هر کرا اسرار کار آموختند  مهر کردند و دهانش دوختند (مولوی)


  اشاره : 

از وصایا و سبک و روش زندگی شهیدان راه حق هرچه بگوییم و بنویسیم کم است ! اما در بیان کرامات منتسب به ایشان و نشر و ترویج آن بایستی احتیاط کرد!  مبادا به خیال تعظیم و تکریم ایشان ؛ دچار سهو و خطا شویم . افراط بعضی به ظاهر دوستان شهدای گرانقدر؛ موجب شد که به جهت دانستن تکلیف! از ولی امر مسلمین پرسشی نمایم ؛ لذا متن پرسش م و پاسخ دفترمعظم له ؛ جهت اطلاع علاقمندان به اشتراک گذاشته می شود.

✍️ طرح مسئله : (استفتاء)

مطالبی قبلا بصورت دهان به دهان واخیرا بصورت اینترنتی دال بر کرامات و معجزات بعضی از شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی که حقیربا آن بیگانه نیستم؛ دائر براینکه "مزارفلان شهیدگلاب ترشح می کند"؛ "فلان شهیدهنگام دفن خندیده" ؛"شهیدی که هنگام تدفین قرآن خوانده و اذان گفته"؛ "شهید بی سر روی سنگ غسالخانه دست دور گردن پدر می اندازد و او را به سینه می فشارد"؛"شهیدی که امام عصر عج درتدفینش شرکت داشته" و. بطورمتواتردرحال نشروترویج است و نکته مشترک درهمه این اقوال حاجت دادن قبورمتبرک این شهداست؛ بطوریکه موردتوجه غالب زوار قرار می گیرند و به جهت این حاجت دادن ها به قبرایشان دخیل می بندندو قس علیهذا ؛ و ازطرفی توجه زوار و خانواده ها را ازسایر قبورشهدا دورمیکنند. ضمن اینکه برای برخی اینطور تداعی شده که شهدا درمقامات دنیوی هم باهم فرق داشته و ارج قربشان متفاوت است. غرض این مقدمه طولانی این بود که :

-تکلیف امثال بنده درمواجهه بامسئله چیست؟

-نشروترویج آن درفضای حقیقی ومجازی چه حکمی دارد؟

-حکم تاییدیاتکذیب آن چیست؟

* پاسخ : (افتاء)

پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری :

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

"در موارد مذکور تا یقین به چیزی پیدا نکردید برای کسی بازگو نکنید." 

موفق و مؤید باشید

تصویر استفتاء

تکمله :

امام صادق(ع)می‌‌فرمایند: المعجزة علامهٌ للّه لایعطیها إلا انبیاءهُ و رُسُلَهُ و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب؛ معجزه» نشانه‌ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و رسولان و حجتهای خود نمی‌‌دهد تا به‌وسیله‌ آن، راستگویی (مدّعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدّعیان دروغین) شناخته شود».

والسلام علی من اتبع الهدی


بسم الله الرحمان الرحیم

 * تعذیب یا تهذیب ! 

قد افلح من زکیها

اشاره 

درمطالعهء برخی کتب باموضوع "دفاع مقدس" و معرفی "شهداء" ؛ مطالبی با محوریت روش "خودسازی و تهذیب نفس" بعضی شهدای والامقام ؛ از قول دوستان و نزدیکان و گاهی با واسطه های متعدد؛ نقل می شود ؛ از آنجا که محتمل است این روشها و "سلوک" در"معاتبه و معاقبهءنفس" ؛ سلیقه ای و شخصی باشد؛ با امعان نظر به اینکه مخاطبین این کتابها؛ مخصوصا"جوانان عزیز؛ مستعد تاثیرپذیری هستند و در مسئلهء مهم "مرابطه با نفس"  امکان الگوبرداری از این روشهای "سلوک فردی" توسط ایشان وجود دارد ؛ لذا تذکر این نکته ضروری است که اگر چه حیات دنیوی و رفتار اجتماعی شهدای عزیز قابل تقلید و الگوبرداری است؛ اما! کماکان مرجع تقلید و محل مراجعهء همه عزیزان متشرع و متدین ؛ در امور دینی ؛ مذهبی و خصوصا" عرفان و تهذیب نفس ؛ منابع ثقه و اهلبیت علیهم السلام و علماءدین حفظهم الله می باشند؛ چناچه حافظ علیه الرحمه می فرمایند: 

طی این مرحله بی همرهی خضرمکن!ظلمات است بترس از خطر گمراهی 

 ✍️ 

 طرح مسئله : (استفتاء)

آیاتنبیه بدنی در تهذیب نفس وسلوک اخلاقی جایز است ؟

 - دربیان حالات برخی عرفاء و شهداء آمده است که درمواجهه با نگاه به نامحرم ؛و درتنبیه و تحذیرنفس خود؛ با سوزن به پشت پلک چشم و صورت خود می زده اند؛ آیااین عمل جایز است؟ 

- کلا"جریمه کردن نفس برای محاسبه و مراقبه به نحو تنبیه بدنی ؛ جریمه نقدی و تنبیه بوسیلهءتحمیل و تکلیف عبادات و مستحبات بر خود چه حکمی دارد؟

* پاسخ :

1- 

پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری :

"در هر صورت اگر ضرر قابل توجهی داشته باشد، جایز نیست." 

2- 

دفتر آیت الله مکارم شیرازی/استفتائات :

"با توجه به آنچه نوشته اید، هر گونه تنبیهی که سبب آسیب مهمی به بدن شود جایز نیست و برای تنبیه و جریمه در برابر معصیتی که انجام می دهد، آنچه در ادامه بیان نموده اید، هیچ مانعی ندارد مثلا نذر کند روزه بگیر و یا نماز بخواند و یا حتی جریمه نقدی و مالی تعیین کند، هر چند در قالب نذر نباشد. در این زمینه مطالعه جلد اول کتاب اخلاق در قرآن» ذیل عناوین "8- از کجا شروع کنیم؟" و "گام های عملی به سوی تهذیب اخلاقی" مفید خواهد بود"  

 تبیین .

مرابطه با نفس مراتبی دارد که عبارتند از: 1 . مشارطه 2 . مراقبه 3 . محاسبه 4 . معاتبه 5 . معاقبه

پنجمین گام در برنامه عملی سیر و سلوک اخلاقی که بعد از محاسبه» انجام می گیرد، مساله معاقبه یعنی مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است؛ زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه مع خواهد شد؛ و به تعبیر دیگر، باعث جرات و جسارت نفس است.

همان گونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر می کند و از آنها تخلفها و نادرستیهایی در حساب می بیند، در برابر آن واکنش نشان می دهد و به نوعی آنها را کیفر می دهد - از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش(معاتبه) گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف ( معاقبه ) - کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمی دارند و به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند؛ در غیر این صورت، محاسبه نتیجه مع می دهد؛ یعنی، موجب جرات و جسارت بیشتر می شود.

مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مساله معاقبه» و کیفرهای مناسب، نسبت به نفس اماره و هوی و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد وگرنه تاثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.

"ولی این به آن معنی نیست که اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پاره ای از کلمات غزالی» در احیاءالعلوم» آمده است صحه بگذاریم که مثلا انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دست به اعمال خشونت بار نسبت به خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانه ای نسبت به خود انجام دهد، بلکه منظور از معاقبه» کارهایی مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامه هایی که در معرض هوی و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پاره ای لذات مادی و امثال آنها."

به گفته مرحوم نراقی در معراج السعاده:اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید؛ مثلا، تن به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوست بدهد، اگر لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری گرسنگی دهد، و اگر زبان به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید؛ اگر شخص فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبت به او توهین کرده، مال فراوانی را به او ببخشد، و همچنین نسبت به سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید. » 

{

نقل و تلخیص ازکتاب اخلاق در قرآن (جلد 1; اصول مسائل اخلاقی) گام پنجم; معاتبه و معاقبه (سرزنش کردن و کیفر دادن)}

* خاتمه :

 . به هر نسبت که ما شخصیت‌ها و حادثه‌ها را جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده‌ایم .
برای سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه مع می دهد و به هیچ وجه الهام‌بخش نیکی‌ها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود .

              


بسم الله الرحمان الرحیم

  *لبخندجاودانه 

 ✍️  سالهاست ؛ شاید سی سال و یا بیشتر؛ هنگامی که تکاپو و جنب و جوش عمومی شهر؛میل ش به سمت شمردن جوجه ها ! وهرچه خوشتر سپری کردن طولانی ترین شب سال! می رود و دغدغه ها و خبرها همه معطوف به انار و هندوانه و آجیل و قیمتهایشان می گردد؛ من اما به یکباره و بی اختیار غمی قدیمی و حزنی حزین سینه ام را پر و سنگین می کند. خبر رسیدن زمستان و شروع دی ماه برای امثال من اندوهی وصف ناشدنی به همراه دارد؟
نه اینکه از رفتن پاییز دلگیر باشم؛ یا در شروع زمستان دلخور؟ ویا به تولد عیسی مسیح"ع" ناخشنود ؛معاذالله که این باشد ؛ ولی هرساعتی که به شروع زمستان قرین و به روز سوم ماه دی نزدیکترمی شوم! هلال ماتم ابدی من هم به بدرکامل شدنش قریب تر!می شود.
آری شب "قدرکربلای4" را میگویم ؛ همان شبی که "برگ ریزان شجره طیبهءدرخت تناور و پرثمرش" درآغاز زمستان سال 65 واقع شد و تا پایان آن فصل؛ ادامه یافت. خدایا ؛ عجب شبی بود آن شب! ما با چشم خاکی؛ نور"منورها" و انفجارگلوله های"توپ وخمپاره" را می دیدیم و ملائکه و اولیاء ت ؛ عروج قریب به "چندهزار" روح طیب و طاهر! را نظاره گربودند و چه غافل بودیم ما ؛ الله اکبر؛ راه آسمان آن شب چه "برو و بیایی" داشت در چشم اهلش  .
یا لیتنا کنا معکم فافوز فوزا" عظیما
"رضا" هم همان شب؟!؛جاودانی شد؛.از سال 60 با عضویت درگروه مقاومت مسجد؛ باهم آشناشدیم؛ او3ماه از من بزرگتربود ولی یکسال تحصیلی جلوتر!وسالها در عالم معنا و اخلاص پیشتر؛ برادرش"جلیل"شهید بهمن57 بود؛ولی رضا چیزی نمی گفت و من بعدها این موضوع را فهمیدم ؛ شوخ طبعی و هم متانت خاص خودش را داشت؛ نیمه شبی در حین گشت زنی دراطراف"سه راه " به چند "سگ ولگرد"که ازمقابل می آمدند اشاره کردوخیلی خودمونی و جدی به من گفت:"قوما تون دارن میان"( اقوام تان دارند می آیند) ویکدفعه از این شوخی فی البداهه زدیم زیر خنده؛ آنوقت شب؛ یکی از تکیه  کلام هایش همین "قوماتون اومد"(اقوامتان آمد) بود. اولین بارسال 61 باتعدادی از بچه های مسجد رفتیم جبهه ؛ رضا"آرپی جی"زن شد ومن هم کمکی ش؛صبح مرحله دوم عملیات بیت المقدس بود که من شدیدا"مجروح شدم؛ رضا جلوتر بود وقتی دید من کنارش نیستم؛ آمد بالاسرم؛درفکربردن من به عقب بود که تیری ازباران تیر بعثی ها که به سمت ما می بارید؛ به زانویش خورد و کنارم افتاد؛ "عسکر"هم آمد کمک ما؛ پای او هم تیر خورد. نشستند بالای سرم گریستن و نهایتا" قول دادند که کمک بفرستند و سینه خیز رفتند. ساعتی بعد به قولش عمل کرده بود ؛ زمانیکه دیگر امیدی به کمک نداشتم؛رزمندهءشجاعی که هیچوقت چهره اش را ندیدم؛ خزیده آمد و کشان کشان مرا به امدادگرها رساند. درعقب"وانت" که قرارگرفتم سرم را روی زانوی کسی که قبل از من سوارکرده بودند گذاشتند؛ همان شخص قرآن جیبی ئی را در دستم گذاشت و چیزی گفت ؛ بی رمق نگاهی بهش انداختم "رضا"ی خودم بود که نگران سرم را به زانوداشت و قرآن را به توسل گرفته بود. برای اینکه روحیه بهم بدهد گفت: بغل دستت را ببین "شاهرخ"(پسرخاله ت) هم مجروح شده وبا ماهست؛و من در همان حال نیمه هشیارنگاهشان می کردم تا به اولین پست امداد رسیدیم و جدایمان کردند.
بهبودی من به درازا کشید و در همان ایام(آذر61) "رضا" عضوسپاه شده بودوداشت آموزش می دید. من هم برای عقب نماندن ازقافله ؛ دورهءبعد ازاو(اسفند61) وارد سپاه شدم. رضا از ابتدای کار"مربی آمزش نظامی"شد و در پادگانهاومراکز آموزشی جبهه و پشت جبهه مشغول بود. درعملیات"بدر"(اسفند63)برای اولین باربه عنوان غواص وارد صحنه نبردشد و پس از آن مهارتش در شنا و غواصی را روز به روز افزایش می داد و از هر فرصتی برای تمرین شنا استفاده می کرد. در محل کارما(ناحیه مقاومت بسیج) که ساختمان مصادره ایی بود استخری وجود داشت؛ رضا هر وقت به ما سر می زد؛ شنا و تمرینی هم می کرد.  
سال 64 در اردوگاه "سد گتوند" رضا براثرسانحه سقوط خودروجیپ از ارتفاعات مشرف به اردوگاه؛ شدیدا"مجروح شد ولی در عزمش برای ادامه خدمت و مربیگری خللی ایجاد نشد؛ فکر می کنم در همان ایام بود که با مسئولین پشت جبهه!؟ برای حضور در جبهه؛ دچار اختلافاتی شد که با دلخوری از سپاه استعفاء داد و سپس به عنوان بسیجی به همان یگان قبلی(آموزش نظامی ل 19فجر)برگشت و بی ادعا ومخلصانه به کارش ادامه داد؛ درعملیات"والفجر8"(بهمن64) بعنوان بسیجی غواص شرکت کرد وکماکان به وظیفه مربیگری هم مشغول بود.
مهرماه سال65 موفق شدم یک ماموریت9 ماهه به لشکرفجربگیرم.12مهردرواحد آموزش لشکر؛رضا را ملاقات کردم وشب را همانجا بودم تا محل خدمتم مشخص شود.البته به واحدی غیراز آموزش معرفی شدم و برای طی دوره سکانداری وشنا؛ به اردوگاه شهید یزدانجو"سد گتوند" اعزام شدم و در این مدت از محضر شهدایی چون "رضاذاکرعباسعلی"(مربی شناوغواصی)و"رسول ایزدی(تخریب) بهره مندشدم.رضا هم بین مقرشهید دست بالا؛اردوگاه سد و مقرلشکر؛در تردد بود.
آخرین بار؛ پیش از عزیمتم به جزیره مجنون؛حدود اواسط آبان"رضا" را دیدم؛ او داشت به همراه سایرنیروهای غواص به مرخصی (شیراز)می رفت؛ ساک بدست و یک جفت"کتانی نو" هم در دست دیگرش بود؛ من پوتین هایم را در مقرلشکر"تک زده" بودند و کفشهایم هم در اثر کوه پیمایی و آموزشهای آبی-خاکی ؛درحال متلاشی شدن بود؛خیلی جدی به رضا گفتم که کتانی ها را به من بدهد؛ ولی رضا با همان متانت وشوخ طبعی خاص خودش؟ خندید و شیطنت کرد و نداد و من را کمی دلخور ازخودش ؛ جا گذاشت و رفت اینکه چرا کفشها را به من نداد همواره برایم سئوال است و چرا خواسته ام را جدی نگرفت؟ باعث تعجب ! به هر حال آخرین دیداردنیایی مان بی هیچ خداحافظی شورانگیزوحماسی؛خیلی معمولی وعادی و باخواستهء به اجابت نرسیدهء من! انجام شد؛درحالیکه هیچکدام نمی دانستیم آخرین باری است که هم را می بینیم.
ماموریت جزیره خیلی سخت بود.پائیز"مجنون"خیلی سردونمناک وطاقت فرسا بود.شرح موش ها؛ گربه ماهیها و پشه هایش هم تفصیلی جدا می طلبد. به علت"مشکل ریوی مزمنی"که داشتم بعداز برگشتن از جزیره ؛مریض شدم و ادامه خدمت در"یگان دریایی"برایم مشکل شد؛لذا مجبوربه انتقال به واحد توپخانه لشکر شدم.
روز 3 دیماه 65 فرا رسید.تقریبا"تا 5عصر که در مقرلشکربودم هیچ خبروصحبتی ازعملیات نبود!"حاج عباس" فرمانده توپخانه برای کاری غیرضروری و زمان بر؛ مرا به اهواز فرستاد که تا آخرشب طول کشید.خانه دائی ام اهوازبودوهست. رفتم آنجا وپرحسرت وخسارت بارترین شب زندگیم را در منزل دایی؛ در غفلت کامل به صبح رساندم. ای کاش حاج عباس تاکید کرده بود که حتما" بر گردم و یا کارمحوله که آنقدرها هم انجامش مهم نبود را به من نسپرده بود؛ حکمتش را هنوزهم نفهمیده و نمی دانم.
صبح زود؛پس ازنماز؛"محمولهءکذایی"را برداشته و عازم "کوت عبداله" شدم. صبح 4 دی ماه ؛هوانیمه روشن؛ مه گرفته و ابری-بارانی ؛ خیابانها خلوت وخیس؛ دید افقی بسیارمحدود؛ صدای تردد هلیکوپترها در آسمان ابری و آژیرآمبولانسها درخیابانهای مه آلود ؛هرلحظه بربهت من و"وهم انگیز"شدن فضای محیط می افزود.در نزدیک مقرلشکر بیمارستان"سینا"است که محل رجوع برخی هلیکوپترها وآمبولانسها آنجا بود. کم کم به نزدیکی مقرلشکررسیده بودم؛ماشینهای گل آلوده به همراه سرنشینانی پریشان و آغشته به گل ولای ؛ بی هدف و سراسیمه در تردد بودند. رزمندگانی جدا مانده از گردان ها و گروهان هایشان با تجهیزات کامل و بادگیرهای آمیخته به "گل چسبناک" شلمچه و اروند ؛ اینجا و آنجا سرگردان بودند. صدای آژیرها وملخ بالگردها بطورممتد ادامه داشت و دل مومنین را هم به لرزه انداخته بود؛ تا چه رسدبه "بید لرزان" از همه جا بیخبری چون من. بلاخره به واحدم رسیدم ؛حاجی وآقایحیی وباباحسین. نبودند. ظاهرا" پرسنلی توپخانه را برای من گذاشته و به منطقه رفته بودند.
رفتم ساختمان ستاد و بعد هم تبلیغات ؛معمولا"خبرهای درست را از آنجا می شد گرفت. بله؛ شب گذشته حوالی ساعت22:30عملیات شده وسحرگاه دستورعقب نشینی صادرشده بود. آمارهای اولیه حاکی از شهادت بسیاری از بچه های گردانها؛غواصها؛یگان دریایی وسایریگانهای لشکربود. درهمان اسامی اولیه اسم"محمدرضاحسین پور"؛"رسول ایزدی"؛"عبدالرضاذاکرعباسعلیمحمداسلامی نسب"؛"مجیدلردان"؛"علی اکبرفخار"و دائما"تکرار می شد؛ حال غریبی داشتم ؛طعم شکست و اضمحلال و هزیمت ؛ بدجور دهانم را خشک و بدمزه کرده بود و دلم را زیرورو می کرد؛ درعمرم تا آنروز این همه خبرشهادت دوستان و کسانی راکه کامل و از نزدیک می شناختم؛ یکجا نشنیده بودم. نمی دانستم برای رضا بگریم؛ یا برای رسول و عبدالرضا ماتم بگیرم؛وبا غم مجید وعلی اکبرودیگران چگونه کناربیایم؟ رفتم به گوشه ایی خزیده ومانند سایرین غم وغصه ها را در دل بازنگری وسبک-سنگین می کردم.مصیبت سختتر؛ این بود که جنازهء اکثرشهداء ؛ منجمله رضای عزیزم؛ درمنطقه تحت نفوذ دشمن درمیان آب و گل و میادین مین و موانع صعب العبور؛ جا مانده بود و امکان دسترسی به آنها وجود نداشت. 
چند روزی گذشت؛ ما بازماندگان آن شکست سخت؛ روزهامشغول کاروبرنامه ریزی امورجاری و شبها را به عزاداری و مرثیه سرایی برای عزیزان از دست رفته می گذراندیم تا اینکه نشانه های شروع قریب الوقوع عملیاتی دیگر؛روحیهءاز دست رفته را به همراه عزمی جزم ؛ برای انتقامی "قوی وشدید" به اردوگاه لشکربازگرداند.
سرانجام 2هفته بعدازعملیات کربلای4 جنازهء رضا وتعداد دیگری از شهدا؛با تلاش بچه های اطلاعات عملیات و تعاون لشکربه عقب برگردانده شد. در تاریخ 20/10/65 پیکرخونین رضا با همان لباس غواصی درگلستان شهدای دارالرحمه شیرازودر جوار مزار برادرش"جلیل" تا روز"بعثت معلوم" به ودیعت گذاشته شد. بدلیل مصادف شدن روز تشییع پیکر "رضا" با دومین روز عملیات کربلای5 توفیق شرکت در بدرقه پیکرخاکی ش و آخرین وداع زمینی با کالبدش را نیز نداشتم و حسرت این وداع و دیدار؛ ماند تا روزقیامت تا که اگرشد! سلامش کنم . 
طوبی لهم و حسن مآب 
30/9/1397
 

 


بسم الله الرحمان الرحیم

 *  دست تو شناسنامه هاشون می بردن ؟! 

"استثنائی که نباید قاعده شود" 

.

اشاره :

- واقعه انقلاب اسلامی با رویکرد به نهضت مشروطیت؛ (که نظارت شارع مقدس بر حاکمان و قوانین کشور را ؛ لازم و واجب می دانست) ؛ تحت رهیری امام خمینی ره به پیروزی رسید؛ و مجددا" مرجعیت اسلام و قرآن برای استخراج و تدوین قانون اساسی کشور در دستور کار نظام مستقر و شورای انقلاب قرار گرفت. لذا تصویب قانون اساسی ملهم از شرع مقدس موجب تغییراتی در رفتارها و مسئولیت های فردی و اجتماعی مردم و خصوصا" جوانان گردید. ازجمله این تغییرات مشارکت عمومی در انتخابات و سایر عرصه هایی بود که با سرنوشت مردم مستقیما"مرتبط می گردید. توجه قانون جدید به جوانان و مبنا قرار گرفتن سن 15 سالگی برای ایشان جهت حضور در عرصه هایی که تا پیش از آن حتی برای بزرگترها دست نیافتنی بود؛ موجب ایجادحرکت پرشور و با برکت؛ انبوهی از جوانان شد؛که با مشارکت در تصویب قانون اساسی؛تعیین رئیس جمهور؛سازندگی؛دفاع از امنیت و تمامیت ارضی کشور و . تصویرجدیدی از آینده کشور ارائه نمود.

 - از آنجا که سن 15 سالگی برای پسران ؛ سن

بلوغ شرعی و مبنای التزام به مسئولیتهای انفرادی نظیر فرائض و تکالیف مطروحه در اصول و فروع دین است ؛ در تلاقی با سن ورود به التزام به مسائل اجتماعی نیز قرار گرفت؛ که تا پیش از آن 18 سالگی مبنای پذیرش مسئولیت های اجتماعی از جمله رای دادن؛سربازی و ازدواج بود؛ ناظر تغییر معادلات در مسائل عمومی اجتماعی و ی (تعیین نماینده گان  مجلس شورا و خبرگان ؛ شرکت در جهادسازندگی و بسیج و مقابله باگروهکهای ضدانقلاب ) نیز بودیم.

"لازم به توضیح است که طبق بند 2 اصلاحی ماده 36 قانون انتخابات ریاست جمهوری مصوب 1385 مجلس شورا؛شرط سن رای دهندگان از 15 به 18 سال تغییر نمود و همچنان معتبر است"

- با وقوع حمله رژیم بعث عراق به تمامیت ارضی کشور با هدف مقابله با گسترش انقلاب ایران در منطقه ؛ شاهد فصل جدیدی از نقش آفرینی 15 ساله ها در دفاع از انقلاب و کشور در بستر "دفاع مقدس" می باشیم. نقش موثر جوانانی که به پشتوانه شرع و قانون؛ دفاع مقدس را تا قبول قطعنامه 598 همراهی کردند و از بذل جان دریغ نکردند؛بیادماندنی و غیرقابل انکار  است.

- نظر به وجاهت سن شرعی در تجویز ورود پسران به فعالیتهایی نظیر دفاع مقدس ؛ در این یادداشت ورود غیر مکلفین ذکوری را که با "دستکاری شناسنامه" یا سایر روشهای مشکوک به "جعل و کتمان حقایق" ؛ برخلاف قانون و بخشنامه های صادره از فرماندهی کل قوا و نیروهای مسلح؛ به جببه رفته و یا اعزام شده اند؛ از منظر قوانین رسمی کشور و شرع مقدس و مقررات بین المللی ؛ مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.

✍️  

طرح مسئله : 

* تعریف جرم طبق ماده 2 قانون مجازات اسلامی :"هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم است"

قانون تخلفات ، جرایم و مجازاتهای مربوط به اسناد سجلی وشناسنامه :

ماده 2- اشخاص زیر به حبس از 91 روز تا یک سال و یا به پرداخت جزای نقدی از 200/000 ریال تا 1/000/000ریال و یا به هر دو مجازات محکوم می شوند.
الف – اشخاصی که در اعلام ولادت یا وفات یا هویت بر خلاف واقع اظهاری نمایند.
ب- حذف شده ج- حذف شده.
د- اشخاصی که در مورد ولادت یا وفات شهادت دروغ بدهند و شهادت آنان در تنظیم دفتر ثبت کل وقایع و یا وفات مؤثر واقع شود.
تبصره – در کلیه موارد مذکور در فوق ، مرتکب در صورت تکرار به حداکثر مجازات مقرر محکوم  خواهد شد.

ماده 10 – هرکس در شناسنامه یا اسناد سجلی خود یا دیگری هر گونه خدشه ( از قبیل خراشیدن یا تراشیدن یا قلم بردن یا الحاق یا محو یا اثبات یا سیاه کردن ) وارد نماید به پرداخت جزای نقدی از 100/000 ریال تا 500/000 ریال محکوم خواهد شد. در صورتی که اقدامات مذکوره  به قصد متقلبانه انجام یافته باشد ، مرتکب به مجازات جعل در اسناد رسمی به کیفیت مقرر در قوانین جزایی محکوم می شود. در صورت تکرار دادگاه مکلف به تعیین حداکثر مجازات می باشد.

- توضیح حقوقی:
"هرگاه در اسناد سجلی خود یا دیگری خدشه ای وارد شود از قبیل خراشیدن، تراشیدن، الحاق و . که با قصد متقلبانه صورت گرفته باشد، جرم محسوب و مرتکب مطابق قانون مجازات اسلامی به مجازات جعل در اسناد رسمی محکوم می‌شود. اما درصورتی‌که قصد متقلبانه که در تعریف جرم جعل توسط مقنن در قانون مجازات اسلامی آمده است احراز نشود، ایراد خدشه صرفاً تخلف تلقی گردیده و مرتکب مطابق مواد قانونی مربوط به جرایم و مجازات‌های مربوط به اسناد سجلی و شناسنامه  به پرداخت جزای نقدی محکوم می‌شود."
* استفتاء و استعلام شرعی :
* حکم کلی"هر عملی که مصداق تخلف از قانون و قانون اساسی باشد از نظر شرعی حرام می باشد"
- سئوال :
"آیا می توان به جهت اشتیاق خدمت به کشور و ادای تکلیف؛برای زودتر اعزام شدن به خدمت سربازی ؛ یا همکاری با نیروهای مسلح مانند سپاه و بسیج؛ در شناسنامه یا اوراق سجلی دست برد و باتغییرتاریخ تولد ؛ بخدمات مذکور مشغول شد؟
درچه صورت دست بردن در شناسنامه (تغییرتاریخ ولادت) و استفاده از آن مجاز است؟
آیا اصولا"شارع مقدس؛اجازه استفاده از سندمجعول برای اهداف مشروع و واجب را می دهد؟
مستدعی است راهنمایی فرمایید. با تشکر"
1-

پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری :

"بطور کلى این گونه امور تابع قوانین و مقررات مربوطه مى‌باشد و تخلف از آن جایز نیست.موفق و مؤید باشید"
2- 

دفتر آیت الله مکارم شیرازی/استفتائات :

"انجام این کار جایز نست و باید مطابق قوانین و مقررات عمل شود."
3- 

مرکز مطالعات وپاسخگویی به شبهات حوزه‌علمیه قم :

"تغییر تاریخ ولادت بدون جهت  صحیح تقلب محسوب می شود و تخلف از قوانین نظام اسلامی جایز نیست و ما باید توجه داشته باشیم که هدف وسیله را توجیه نمی کند بلکه مسیر رسیدن به هدف هم باید صحیح و شرعی باشد .موفق باشید"
4-

نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها( پرسمان دانشگاهیان) :

"دست بردن درشناسامه خلاف مقررات است وجایز نیست "
*مقررات بین المللی :

قانون اجازه الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون حقوق کودک:

- دولت جمهوری اسلامی ایران در اسفند ۱۳۷۲ با قانون اجازه الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون حقوق کودک» و با تصویب مجلس شورای اسلامی و تأیید شورای نگهبان رسماً این کنوانسیون را پذیرفت؛ مشروط بر آن که مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانین داخلی و موازین اسلامی باشد یا قرار گیرد از طرف دولت جمهوری‌اسلامی ایران لازم‌الاجرا نباشد.
‌ - ماده 1- از نظر کنوانسیون حاضر منظور از کودک افراد انسانی زیر 18 سال است مگر این که طبق قانون قابل اجرا در مورد کودک سن بلوغ کمتر‌تشخیص داده شود.
- ماده 38 پیمان‌نامه حقوق کودک اعلام می‌کند که کشورهای طرف کنوانسیون؛ نباید از افراد زیر پانزده سال در جنگ استفاده کنند. همچنین پروتکل اختیاری شرکت کودکان در جنگ» از طرفین درگیری‌ها می‌خواهد که به افراد زیر هجده سال اجازه شرکت درجنگ داده نشود و سربازگیری اجباری در مورد این افراد نیز ممنوع است (ماده۴).همچنین این پروتکل اختیاری از حکومت‌ها می‌خواهد که کودکان را برای اقدامات نظامی بسیج نکنند و از نام‌نویسی آن‌ها برای شرکت در درگیری‌های نظامی خودداری شود و حکومت‌ها برای بازگشت آرامش جسمانی و روانی کودکان تلاش کنند.
تبیین .
* از اوایل شروع جنگ تحمیلی مقررات و شرایطی برای اعزام نیروهای داوطلب وجود داشت که توسط مراکز اعزام نیرو به اجرا گذاشته می شد؛ بخشی از آن شرایط چنین بود:
- شرط سن قانونی (حداقل 15 سال با جثهء مناسب)
- شرط آموزش نظامی (سربازی یا بسیج و .)
- شرط داشتن معرف (؛پاسدار؛ جهادی و.)
- شرط رضایت والدین (برای کسانیکه سن قانونی و یا جثهء متناسب نداشتند)
* حضرت امام ره در مقام ولی فقیه و فرماندهی کل قوا ؛ از شروع استکبارجهانی به کشور تا قبول قطعنامه ؛ شرکت در جنگ را برای مکلفین "

واجب کفایی" و به شرط نظر مثبت و اعلام نیاز مسئولین ادارهء جنگ؛ اعلام نمودند و فرمان "

جهاد" صادر نکردند. بخشی از فتاوای ایشان در خصوص "

وجوب کفایی" به شرح زیراست:

سؤال:‏ در کدام صورت برای شرکت در جبهه باید رضایت پدر و مادر را‏‎ ‎‏جلب کرد؟‏

جواب:‏ در مواقعی که شرکت در جبهه بر مکلف واجب نباشد و رفتن او‏‎ ‎‏موجب اذیت والدین گردد.(259)‏

سؤال:‏ دانش آموز سال سوم راهنمایی هستم؛ برای شرکت در مبارزۀ‏حق علیه باطل در بسیج ثبت نام کرده ام ولی پدر و مادرم می گویند که:‏‎ ‎‏تو زود است به جبهه بروی!» و بدین طریق مانع رفتن من به جبهه شده و‏‎ ‎‏مرتب در خانه دعوا داریم و مرا از خانه بیرون می کنند و باعث آزار من‏‎ ‎‏می شوند، خواهشمند است بفرمایید تکلیفم چیست؟‏

جواب: مراعات حال والدین خود را بنمایید.(253)‏

سؤال:‏ آیا داوطلب شدن جهت اعزام به ارسال جبهه ها موکول به اذن پدر‏‎ ‎‏یا مادر یا هر دوی آنها هست یا خیر؟‏

جواب:‏ اگر رفتن شما به جبهه متعین نشده رضایت والدین را تحصیل‏‎ ‎‏نمایید.(247)‏

"لازم به ذکراست؛حضرت امام ره در فتاوی؛ هیچگاه توصیه به نافرمانی و امر خلاف و مغایر قوانین جاری نکرده اند و دستورات ایشان به نیروهای مسلح نیز واضح و روشن است ."
*نکته قابل تاملی را شهید مطهری در "ک

تاب حماسهءحسینی"ج1؛ مطرح می کنند و آن این است که در واقعهءعاشورا هیچکدام از شهدای کربلا حتی"

قاسم بن الحسن ع" بدون اجازهء امام حسین علیه السلام به میدان جنگ عزیمت نکرده اند.

"در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازه اباعبداللَّه به میدان نمی‏رفت. هرکس وقتی می‏آمد، اول سلامی عرض می‏کرد: السّلام علیک یا اباعبداللَّه، به من اجازه بدهید.حماسه حسینی،ج1ص 353
* در این یادداشت سعی شد تا با ادلهءقانونی و شرعی؛ وم اطاعت؛ ولایت پذیری و تمکین مکلفین ؛حتی در شرایط بحرانی مثل جنگ تحمیلی؛بررسی شود و نتیجه گیری را به عهدهء مخاطب محترم واگذار می کنیم.
- جهت رفع ابهام برخی مخاطبین در مورد بعضی شهادتها و جانبازیها؛ متن یکی دیگر از فتاوی "حضرت امام ره" به عنوان حسن ختام می آید:
سؤال:‏جوانی که تحت تکفل پدر و مادر است می تواند بدون رضایت آنها‏‎ ‎‏به جبهه برود یا نه؟ و در صورت راضی نبودن والدین اگر رفت و شهید شد‏‎ ‎‏مورد پذیرش خداوند است یا نه؟‏

جواب:‏ اگر داوطلب می روند و از نظر مقررات رفتن آنها لازم نیست،‏‎ ‎‏تحصیل رضایت والدین را بکنند و در هر صورت شهید هستند.(260)

والسلام

*مطالعهءموضوعی آزاد :

هدف مقدّس، وسیله‌اش نیز باید مقدّس باشد؟

به خدا قسم! معاویه از من زیرک‌تر و با هوش‌تر نیست!

 

" خدا، تنها از پرهیزگاران می‏پذیرد"

نگاهی به آیه 160 سوره انعام

_

بیماری مهلک جهل، زیان‌بخش‌ترین بیماری‌ ها


بسم الله الرحمان الرحیم

 * یک جنگ !  چند روایت ؟!


✍️  

طرح مسئله : پس از پایان جنگ 8 ساله ؛ نوشتن از حماسه جنگ تحمیلی درقالب خاطرات ؛تاریخ شفاهی ؛کارنامه عملیاتی و . رونق گرفت؛ و علاقمندان با کتابها و موضوعات متنوع در این باره مواجه شدند. هرچند که تعدد و تنوع این آثار هنوز هم حق مطلب را ادا نکرده و جای کار دارد؛ اما معدود آثاری هم هستند که از تناسب کافی راجع به این موضوع برخوردار نیستند ؛ و صرفا" با بیان و روایت خاطراتی مملو از احساسات و غالبا" اغراق شده به نوعی آدرس غلط و تحلیل نادرست از موضوعی که حضرت امام (ره) آن را "دفاع مقدس" نامیدند، به مخاطبین می دهند. در این یادداشت قصد معرفی این آثار و پرداختن به موضوع را ندارم و صرفا"یادآوری می کنم که رهبر معظم انقلاب در خصوص آثارمکتوب دفاع مقدس

تاکیدات|linkو تقریظ هایی دارند که تلویحا" و بلکه تحقیقا" آثار "سره" را از "ناسره" مشخص و سیر صحیح مطالعات را در این زمینه تبیین نموده اند.

.

اشاره : چندی پیش در ذیل

یکی|link| از یادداشتهای این وبگاه(

بررسی داستان منتسب به شهید امیر حاج امینی) ؛عزیزی ضمن انتقاداتی که به استنادات متن پست داشتند ؛ برای اثبات مدعا به دو مثال! از کتابی که راوی آن خودشان بودند اشاره کردند.از آنجا که احتجاج ایشان به کتاب مطبوع شان! مغایر با منویات حضرت امام (ره) به عنوان واضع مفهوم "دفاع مقدس" و شهید "محمدابراهیم همت" به عنوان فرماندهء شاخص "دفاع مقدس" بود ؛ قسمتی از محتوای کتاب "

چشم جنگ"|linkآقای "محمدی مقدم" به اذعان خودشان ؛ و بخشهایی از کتاب "

شراره های خورشید"|link| نوشتهء "گلعلی بابایی و حسین بهزاد" برای مقایسه آورده می شود. تبیین و تحلیل "سره" از "ناسره" موضوع با خوانندهء محترم . 

. تبیین نقد :

  - جناب فرید محمدی مقدم از کتاب "چشم جنگ" نقل می کنند : "من خودم قبل از عملیات کربلای 4 جبهه بودم یکی از دوستان به نام محسن محمدزاده با هماهنگی فرمانده گردان دیدبانی یاسین، مجید کریمی 17 ساله را بدون آموزش آورد منطقه و گفت خودم میبرم در خط مقدم به او آموزش میدهم  با هم رفتند خط مقدم و در سنگر دیدبانی هر دو با هم شهید شدند. اعزام مجید کریمی تا روز شهادت کلا 10 روز طول کشید  من این خاطره را در کتاب چشم جنگ آورده ام" (که میتوانید از اینترنت دانلود کنید).

و همچنین "در عملیات کربلای 5 در خط مقدم به هنگام شب با نوجوان 12 ساله ای مواجه شدم که اسمش حسین صابری بود او فرار کرده بود و خودش را به خط مقدم رسانده بود. خاطره او را هم در کتاب چشم جنگ آورده ام." 


-هرچند که نقد جدی به این اظهارات مکتوب شده در کتاب مذکور که به روایت آقای مقدم ؛ تدوین محمدمهدی خالقی که توسط نشر ستاره­‌ها» و با حمایت معاونت فرهنگی سپاه امام رضا (ع) و اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به چاپ رسیده است؛ وارد می باشد؛ اما بامطالعه و مداقه در بخشی از کتاب "شراره های خورشید"(کارنامه لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در عملیات خیبر، اثر گلعلی بابایی و حسین بهزاد؛ که توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ رسیده و اثری کامل و جامع درباره عملیات خیبر و چگونگی مدیریت شهید محمدابراهیم همت است) متوجه تناقض و تعارضی آشکار در نوع بینش و دیدگاه در نگاه شهیدهمت به تاسی از حضرت امام ره به جنگ ؛ با برخی آثار منتشر شده می شویم: در ادامه بخوانید :

*شرکت پنهانی و بدون اجازه در عملیات حرام است!
یکی از نمونه‌های جالب گفتگوهای درون‌سازمانی و داخلیِ کتاب، مربوط به جلسه طرح میثاق است که شهید همت با فرماندهان و مسئولان لشگر ۲۷ مشغول م و گفتگو است. همت خطاب به حاضران می‌گوید که از حجت‌الاسلام محلاتی نماینده ولی فقیه در سپاه درباره حکم شرعی افرادی که بی‌حساب و کتاب و بی‌اجازه فرماندهان به طور پنهانی، شب‌های حمله خود را به گردان‌های خط‌شکن رسانده و در عملیات شرکت می‌کنند، سوال پرسیده و محلاتی چنین پاسخ داده است: چنین کسی فعل حرام انجام داده است.» (شراره های خورشیدص ۱۷۹) 
*در فراز دیگری از همین جلسه بین فرماندهان، درباره رفتار برخی رزمندگان صحبت می‌شود که هنگام شنیدن سوت خمپاره یا توپ دشمن، خیز نرفته و روی زمین دراز نمی‌کشند. دلیل‌شان هم این است که دیگران نگویند آن‌ها ترسو هستند. برخی از این رزمندگان هم گویا قصد دارند شهید بشوند. شهید همت در این باره به فرماندهان می‌گوید: باید با این روحیات جاهلانه مبارزه کنیم!» (همان ص ۲۱۱).
توضیح: 
متذکر می گردم که کتاب "چشم جنگ" را مطالعه نکرده ام و هیچگونه پیشداوری نسبت به محتوای کل مطالب کتاب ندارم و نقد فوق صرفا" بر مبنای اظهارات صریح راوی محترم کتاب نوشته شده است.


بسم الله الرحمان الرحیم

  *یک سوزن به خود .!؟

✍️

 * اشاره :

مدتی است با خود؛ درگیرم که این مطلب را با مخاطب؛ در میان بگذارم ؛یا نه ؟از زمانی که در کتاب

"حماسه حسینی"شهیدمطهری ؛ اصطلاح "حرفهای دین خراب کن" را خواندم ؛ نکته ای ذهنم را دائما" درگیر کرده ! موضوعی که تشخیص "سره" از "ناسره" اش ؛ اندکی سخت و البته نیاز به کاربرد تفکر بجای تعصب دارد؛ معهذا صحبتهای اخیر آیت الله

"فاطمی نیا" بر آن م داشت تا خاطرهء شبه داری که در کتاب "سلام بر ابراهیم"تحت عنوان

"داستان گمنامی" ؛ وجود دارد را با مخاطبین در میان گذاشته ؛ و از نظرات تکمیلی دوستان نیز استفاده کرده و بازخورد طرح اینگونه شبهه زدایی ها را تجربه کنم ؛ هرچندکه در یادداشتهای قبلی تجربیاتی کسب کرده ام. لذا ابتدا خلاصه ایی از بیانات علامه شهیدمطهری "ره" و آیت الله فاطمی نیا (حفظهم الله) با ذکر لینک مشروح سخنان ایشان؛ را مرور کرده و سپس داستان گمنامی و سخنرانی آقای "پناهیان" راجع به داستان گمنامی ؛ موردنقد و بررسی قرار گرفته و در انتها نظرات بعضی مراجع و مراکز پاسخگویی به شبهات دینی، بطور اجمالی از مشروح پاسخ شان ؛ آورده می شود . 

_ سابقه 1:
"علامه شهیدمرتضی مطهری" :
"پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و زمان ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ دادهاند که باید نام حسین بن علی زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید بشود، چرا؟ بحث در این چرا» استاین چه دستوری است در اسلام؟ چرا این همه ائمه دین به این موضوع اهتمام داشتند؟ چرا برای زیارت حسین بن علی این همه اهتمام و ترغیب است، این همه تشویق است؟ ما باید به این چرا» دقت کنیمممکن است کسی بگوید: این برای این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد.» آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد؟ در صورتی که به نصّ خود امام حسین و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین دیگر امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگر هستند. این چه حرفی است؟مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائماً به سر خودش بزند، گریه کند، بعد ما برویم به ایشان سرسلامتی بدهیم! این حرفها دین را خراب میکند".  * آدرس :( 

حماسۀ حسینی، ج 1، ص:78 )  صوتی  

⬅️


_ سابقه 2: 
استاد فاطمی‌نیا: برخی سخنرانان فضائل هستند مگر این صدا و سیما در و پیکر ندارد؟!
اصلاً کتاب درجه یک هم این حرف را بزند نباید باور کرد، ما یک اصولی داریم، اصل این است که حضرت فاطمه (س)، معصومه بوده‌اند حال هر چیزی را که با این تناقض دارد، باید کنار گذاشت. حضرت زهرایی که مادر حسنین (ع) و مادر امام زمان (عج) است می‌آید با امیرالمومنین (ع) مفاخره کند؟! که تو امیر المومنین هستی و منم کسی هستم برای خودم و آخر سر هم پیامبر باید بیاید بگوید فاطمه بس کن و برو سر علی را ببوس و او هم آمده و عذرخواهی کرده است! آخه آشیخ شما برای این حضرت زهرا فاطمیه می‌گیرید. این خانم معصومه و مطهره است و ملائکه بر ایشان نازل می‌شوند. این شیوخ چه جواب خدا را خواهند داد؟!» .  
* آدرس: 

⬅️ 


_ سابقه 3:
 *

 

سلام بر ابراهیم  (

داستان گمنامی) راویمصطفی هرندی

یکی از بچه‌های محل که همراه ابراهیم به جبهه آمده بود. در ارتفاعات بازی دراز به شهادت رسید و پیکرش جا ماند. ابراهیم وقتی مطلع شد، خیلی تلاش کرد که به سمت ارتفاعات برود. ولی به علت حساسیت منطقه و حضور نیروهای دشمن، فرماندهان اجازه چنین کاری را به او ندادند. ابراهیم هم روی حرف فرماندهی چیزی نگفت و اطاعت کرد. یک ماه بعد که منطقه آرام شد. یک شب ابراهیم بالای ارتفاعات رفت و توانست پیکر این شهید را پیدا کند و با خودش به عقب منتقل کند. بعد با هم مرخصی گرفتیم و به همراه جنازه این شهید به تهران اومدیم و در تشییع پیکر شهید شرکت کردیم. چند روزی تهران ماندیم که کارهای شخصی را انجام دهیم. در روز بازگشت با ابراهیم به مسجد محمدی رفتیم. بعد از نماز، پدر همان شهید جلو آمد و سلام و علیک کرد و ضمن عرض تشکر گفت: "آقا ابراهیم، دیشب پسرم رو تو خواب دیدم که از دست شما ناراحت بود".  ابراهیم که داشت لبخند می‌زد یکدفعه لبهاش جمع شد و با چشمانی بزرگ شده پرسید: "چرا حاج آقا؟! ما با سختی پسرتونر و آوردیم عقب" پدر شهید با کلامی بغض‌آلود ادامه داد: "می‌دونم، اما پسرم توی خواب گفت: اون یک ماه که ما گمنام توی کوه افتاده بودیم مرتب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر می‌زد و خیلی برای ما خوب بود. اما از زمانی که پیکر ما برگشته دیگه این خبرا نیست و می‌گن این افتخار برای شهدای گمنامه ." ابراهیم که اشک توی چشمانش جمع شده بود دیگه نتونست  خودش رو کنترل کند و گریه‌اش گرفت. پدر شهید هم همینطور. بعد از آن بود که همیشه در دعاهای ابراهیم آرزوی شهادت و آرزوی گمنام‌شدن کنار هم قرار گرفت و آرزو می‌کرد شهید گمنام باشه. بعد از این ماجرا نگاه ابراهیم به جنگ و شهدای جنگ بسیار تغییر کرد


_سابقه 4:

معجزه کتاب سلام بر ابراهیم ( پناهیان) 

آن‌وقت شهید ابراهیم عاشق چه نوع شهادتی بود؟ وقتی شنید شهیدی در خوابی به کسی گفته بود چرا بدن من را عقب آوردی؟ تا وقتی بدنم عقب نبود آنجا هر شب فاطمۀ زهرا به بالین من می‌آمد. یک لبخندی ابراهیم هادی زد، این‌جوری است؟ رفت و دیگر بدنش نیامد!

 * آدرسها: 

⬅️  و    (تصویری

⬅️

* پاسخ برخی مراجع و مراکز پاسخگویی به شبهات دینی در خصوص موضوع فوق( مشروح سئوال و پاسخها موجود و در صورت درخواست ارائه خواهدشد)

- * هر چند بهره مندی ارواح طیبه شهدا از مجالست و عنایت معصومین علیهم السلام در عالم برزخ ممکن است اما اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها بر بالین اجساد شهدا حاضر می شوند، در منابع معتبر نیافتیم و ثابت نیست.               

 دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی / استفتائات

-* البته این که حضرت زهرا به زیارت قبور شهدای مفقود الجسد می رود، احتمالا یک ذوق مذهبی است که برخی از مداحان از آن استفاده می کنند. البته روشن است که اگر این امر مستند دینی ندارد، در بیان آن باید از عباراتی همچون احتمالا یا بعید نیست یا شاید و غیره» استفاده کنند تا چنین القاء نشود که حقیقتا و ااما حضرت زهرا به زیارت قبور شهدای مفقود الجسد می رود 

 مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی

-*  اینکه فرموده اید: و حضرت زهرا سلام الله علیها در این مدت بر بالینشان می روند.» پنداری بیش نیست.  شهدای بزرگوار و مؤمنان، طبق احادیث، هر شب در دار السلام خدمت اهل بیت(ع) می رسند؛ لذا معنی ندارد که حضرت زهرا(س) بر سر استخوانهای آنها یا بر سر مدفنشان بیایند 

اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

-* متن سئوال از 

پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری ؛ استفتاء گردید که بدلیل غیرفقهی بودن سئوال! پایگاههای دیگر را معرفی نمودند.

* نقدوبررسی

- قبل از هر چیز بایستی خدمت دوستداران شهداء و ارادتمندان این شهیدعزیز؛ عرض کنم که نقد این داستان و موضوعات مشابه ؛ ابدا" ارتباطی با خودشهید و مقام عالی ایشان نداشته و صرفا" نقد گفته ها و خوابها و تعبیرهای راویان و مروجین اینگونه خاطرات و داستانهاست و قطعا" هرگونه ایراد و اشکال در نقل و محتوی متوجه ناشرین و راویان آن است و ساحت محترم و رفیع شهداء از این نقد مبرا و منزه است.

- استناد راوی داستان (هرندی) صرفا" به خواب تعریف شده توسط پدرشهید است و طبق نقل موثق"

خواب حجت شرعی ندارد." 

- در منابع روایی و عقلی، دلیلی بر اعتبار رویا و خواب در تشخیص مصداق حجت الهی وجود ندارد و با توجه به این‌که هیچ فقیه، متکلم و فیلسوفی به اعتبار رویا در تشخیص حکم فقهی باور ندارد، از این روش در مباحث عقیدتی نمی‌توان بهره‌برداری کرد.

- راوی داستان طبق خواب تعریف شده؛ اشاره به گمنامی شهیدمورد نظر دارد و افتخار سرکشی از ایشان توسط حضرت فاطمه (س) را مختص به شهدای گمنام ذکر می کند؛ حال آنکه شهید منظور نه گمنام بوده و نه مفقودالجسد؛ بلکه دسترسی به پیکر محترمشان بنا به ملاحظاتی مقدور نبوده که پس از یک ماه ؛ دسترسی ممکن شده.

- شهیدی گمنام تلقی می شود که ضمن وجود پیکر از داشتن مدارک شناسایی بدلایلی بهره مند نیست و بصورت گمنام تدفین شده و در حال حاضر قبور شهدای گمنام موجود در کشور موید این موضوع است.

- چند هزار شهید باقیمانده از جنگ که در حالت تفحص هستند؛ فعلا مفقود الجسد تلقی می شوند و ان شاءالله پس از تفحص چنانچه دارای مدارک شناسایی باشند بصورت عادی تشییع می شوند و در غیر اینصورت شهیدمجهول الهویه تشخیص داده شده و گمنام تدفین می گردند.

- شهدایی که با وجود تاییدخبر شهادت؛ پس از تفحص هم پیکرشان پیدا نشود؛ مفقودالجسد تلقی می شوند.

- اینکه راوی داستان (هرندی) برداشت شهید هادی از خواب تعریف شده توسط پدر شهید را بصورت داستان فوق بیان نموده؛ یک برداشت یک طرفه و کاملا"ذوقی است و شاید حکمت مفقودالجسدی این عزیز ؛ موضوعی فراتر از اینگونه برداشتها و منتسب نمودنش به شهید هادی و امثال ایشان داشته باشد.

- شهید ابراهیم هادی نیز یک شهید مفقودالجسد هستند و نه گمنام؛شاید روزی در تفحص های آینده پیکر محترمشان پیداشود! کما اینکه ممکن است یکی از قبور شهدای گمنامی که گاها"مورد زیارت ما قرار می گیرد؛ مزار ایشان ؛ شهید باکری و سایر شهدای مفقودالجسدی که می شناسیم باشد.

- مشهور است که ارواح مومنین و خاصه شهدا در وادی السلام یا دارالسلام به خدمت ائمه علیهم صلوات الله؛ شرفیاب می شوند با این وصف دیگر سرکشی به بدنهای دنیایی و خاکی آنها توسط ایشان موضوعیت ندارد.

- بجز وجود مقدس حضرت ولیعصر(عج) سایر معصومین (ع)؛ شهید و نزد پروردگارشان متنعم ند ؛ لذا اگر گفته می شد که پیکرشهدای مفقود و ایضا" گمنام توسط  حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در این دنیا مورد تفقد و سرکشی قرار می گیرد ؛ باور پذیر بوده ؛و غیر ممکن نیست ؛اما حضور حضرت زهرا (س) و سایر ائمه بر بالین اجساد شهدا از صحت و وجاهت برخوردار نمی باشد و مجددا" تاکید می گردد که خواب غیر معصوم حجت نیست.


و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین


بسم الله الرحمان الرحیم 

 *  وَتِلکَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ .

 

✍️ . مخاطب عوام و خواص هستند ؛ استثناء ندارد

" .هر روزی که از این روزهای سخت بر من می گذرد ! یکی از روزهای خوشی تو نیز سپری می گردد ؛ تا آن که من و تو روزی به هم می رسیم . آنجاست که پیروان باطل به زیانکاری خود آگاه می شوند. "

(گزیده ای از نامه امام موسی کاظم علیه السلام به هارون عباسی لعنت الله علیه و آله)



 ای هارون! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمی گذرد، مگر اینکه روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو کم می گردد ؛ اما بدان که هر دو ، رهسپار روزی هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیانکار و بیچاره خواهند بود.» 

برگرفته از نامهء امام موسی کاظم علیه السلام خطاب به هارون عباسی ملعون

(تاریخ بغداد، ج 13، ص 32)


*  .  :

- توضیح بیشتری لازم ندارد! شرایط فعلی کاملا" گویاست

-  انتخاب عکسها تقریبا"تصادفی است . (والله اعلم)

- ماخذ ؛ کتاب آشنایی با زندگی پیشوایان (یعقوب جعفری)


بسم الله الرحمان الحیم

 *  سربازنما ها !

✍️ . 

پس از آنکه  تعدادی از دانشجویان عدالتخواه

نامه ای* در اعتراض به عدم تحویل زمین و ملک یک هکتاری در یکی از  نقاط شهر تهران توسط سرلشکر

فیروزآبادی* منتشر کردند،

واکنش‌های مختلفی در فضای مجازی* دست به دست شد تا زمانی که خود

سرلشکر فیروزآبادی در نامه‌ای* از شرایط این ساختمان و کارکرد آن نوشتند و بالاخره پس از ابلاغ حکم قضایی، ملک مورد نظر به بیت المال

برگشت*.

متن فوق خوشبینانه ترین و منصفانه ترین تحلیل برای تبیین یک رخداد اجتماعی-ی است ؛ اما در خوشبینانه ترین حالات هم نمی توان از برخی نکات مکتوم آن  چشم پوشی کرد :
- جناب فیروزآبادی تا پیش از عزل ! بالاترین مقام نظامی در نیروهای مسلح را داشتند.
- به رغم اینکه رئیس ستادکل ن.م و مرئوس بلافصل تحت امرفرماندهی کل قوا بودند؛ غالبا" مواضع و رویکردهای ایشان مخالف مشی ی-نظامی ؛ نیروهای مسلح ج.ا.ا بود.
- طبق متن نامه دانشجویان دو/2 بار از طریق دفتر فرماندهی کل قوا به ایشان دستور تخلیه ویلا داده شده بود که تا پیش از رسانه ایی شدن نامه ؛ هیچ اقدامی از سوی ایشان در جهت تادیه ملک انجام نشده بود.
- اولین اقدام ایشان پس از افشای خبر؛ هزینه کردن از رهبری برای فرار از مسئولیت جرم لغو دستور است و صریحا" اظهار می دارند که ویلا به دستور رهبری معظم به ایشان داده شده است.
- علیرغم اینکه ملک مذبور در حال حاضر در بهترین شرایط از نظر ابنیه و فضای سبز است ؛ ایشان آنرا مخروبه ای مربوط به 70 تا 100سال پیش جلوه می دهند.
- نظر به اینکه مشارالیه اظهار میدارد که ویلای مذکور بعنوان دفتر فوق سری ایشان در امور نیروهای مسلح بوده ؛ این سئوال متبادر میشود که با توجه به قریب 2 سال از عزل ایشان از سمت ریاست ستاد کل ن.م ؛ چرا این مکان همچنان در اختیار ایشان بوده و تحویل ریاست جدید( سرلشکرباقری) نگردیده است.
- نگهداری و استفاده شخصی و خانوادگی ایشان ( بنا به اظهارسرایدار ویلا ) از این باغ و ویلا چه حکم و چه توجیهی دارد؟
- اگر این موضوع رسانه ایی نمی شد؛ ایشان تا چه زمانی قصد داشتند دستور تخلیه و عودت ویلا را که توسط فرماندهی کل قوا صادر شده بود را اجرا نکنند؟
- به نظر شما مخاطب محترم؛ همنشینی و ارادت دیرینه فیروزآبادی به هاشمی و  ؛ چه میزان در بروز این رسوایی (اشرافیگری) می تواند دخیل و موثر باشد؟
*  . 

آیا این محل یک مقر فوق سری نظامی است؟

هاشمی رفسنجانی: نیروی نظامی را کنار بگذاریم تا پیشرفت کنیم!

: اقتدارملی فقط در برد موشک نیست!


بسم الله الرحمان الرحیم

 * با همان هایم که در دین غش زدند .

✍️ . چندی پیش در باره داعش و خاستگاه آن تحقیق و مطالعه می کردم ؛ یکی از منابع مورد رجوع ؛ کتاب تولد اهریمن (عوامل پیدایش دولت اسلامی عراق و شام) به قلم عبدالباری عطوان  ( نویسنده و رومه‌نگار فلسطینی؛ تحلیلگر مسایل عرب و مقاله نویس رومه فرامنطقه ای رای الیوم» ) بود ؛ صرف  نظر از مطالب قابل تاملی که در کتاب وجود دارد و به علاقه مندان در شناخت بهتر مسئله کمک می کند؛ نکته ایی حاشیه ایی در صفحه 169کتاب به نقل از 

بندر بن سلطان بن عبدالعزیز آل سعود ( ریاست شورای امنیت ملی عربستان) توجه ام را جلب کرد که نتیجه اش  به شکل زیر جهت استفاده دوستان رو نمایی می شود :



 - چنانچه نقطه نظر ؛ دیدگاه و یا نقدی بنظر تان رسید ما را هم از سر التفات مطلع فرمایید . 

باتشکر

* 

-  فقط برای مطالعه : 

اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم ای کوفه اگر فقط تو برای من باشی، آنهم برابر این همه مصیبت‌ها و طوفان‌ها چهره‌ات زشت باد.

به من خبر رسیده که بُسر بن ارطاة بر یمن تسلّط یافته، سوگند به خدا می‌دانستم که مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد. زیرا آنها در یاری کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید شما امام خود را در حق نافرمانی کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.
آن‌ها نسبت به رهبر خود امانت دار و شما خیانتکارید، آن‌ها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی، (آنقدر فرومایه‌اید) اگر من کاسه چوبی آب را به یکی از شماها امانت دهم می‌ترسم که بند آن را بید.» نهج البلاغه، خطبه 25





بسم الله الرحمان الرحیم

  *شهید سال کبیسه !  ( تقدیم به روح شاد وجاودانی شهید ناصر ورامینی )

پاییز61

. همانطور که می دانید؛ هر سالِ کره زمین؛ یعنی مدت زمانی که لازم است زمین یک بار به دور خورشید بچرخد، 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 47 ثانیه است. اما در تقویم ها یک سال با 365 روز ثبت شده و ساعات و دقایق اضافی در نظر گرفته نشده است. برای حل این مشکل، در تقویم ها در هر چهار سال یک روز به ماه فوریه اضافه می شود تا زمان واقعی و روزهای تقویم هماهنگ شوند و از جابه جا شدن ماه ها و فصل ها در طول زمان جلوگیری شود. با اضافه شدن آن یک روز هر 4 سال یکبار با روزی موسوم به 30 اسفند مواجه می شویم که تا 4 سال بعد تکرار نمی شود! تصور کنید کسانی را که در چنین روزی متولد می شوند یا از دنیا می روند!؟ عملا" سالهای بعدی امکان برگزاری جشن میلاد یا سالگرد وفاتشان با مشکل مواجه می شود و موضوع این یادداشت هم اختصاص به شهیدی دارد که سالگرد شهادتش در چنین ایامی بود .

✍️. تابستان سال 60 برای تکمیل استعداد گروه مقاومت مسجد؛ اقدام به عضوگیری کردیم. مسجدمان حدفاصل سه راه و سه راه طالقانی واقع شده بود و بیشتر همسایه هایش مغازه ها و مغازه دارها بودند از اینرو تعداد مراجعین برای ثبت نام کم بود.  عصر یکی از روزها با "سیدعلی"(سرگروه مقاومت) درکتابخانهء کانون فرهنگی مسجد(طبقه بالای مسجد) درانتظار داوطلبین احتمالی نشسته بودیم که از پله ها صدای گام هایی مصمم و سنگین بگوش مان رسید! خوشحال شدیم و ازطنین صدای پا؛ منتظر ورود فردی با هیبت؛ به درچشم دوختیم. برخلاف تصور نوجوانی حدودا" 15 ساله؛ ریزنقش با موهای مجعد؛محاسن تنک وکم پشت؛ متوسط القامت که پیراهن آستین کوتاه و کفش تابستانی بدون جوراب ش بیشتر ازهمه جلب توجه می کرد؛ وارد شد؛ از آن گامهای پرطنین چنین جثه ایی بعید بود این اولین دیدار ما و ناصر بود.

ناصر درقنادی پدرش واقع درخیابان انقلاب(مشیرفاطمی) کارمی کرد و ظاهرا"قصد داشت بصورت شبانه ادامه تحصیل بدهد؛ که نشد؟اهل ورزش بود و به باشگاه گ فو هم می رفت؛ بسیارشوخ و خودمانی بود؛دورهءآموزش نظامی را پاییزهمان سال درمسجد باسایرداوطلبین گذراندوعضو رسمی گروه شد. 

فروردین سال 61 پیروزی عملیات فتح المبین؛ ولوله ایی در بین بسیجیان شهرو منجمله بچه های گروه مقاومت ما بپاکرد؛ و نتیجه اش اعزام 14 نفر ازبچه های مسجد شد؛ که ناصرو من هم جزءآنان بودیم وهمگی اولین باربود که به جبهه می رفتیم.

روزیکشنبه22/1/61 ازبسیج شیراز به پادگان شهیدعبداله مسگر(امام حسین ع) اعزام شدیم و2روز آنجا بودیم. شب اول مارا به یک سالن بردند برای استراحت؛ رزمندگان اعزامی از سایر شهرستانهای فارس هم بودند؛ هرکس ساک وسایلش را زیرسر یاکنارش گذاشته و به صحبت یا استراحت مشغول بود. ناصر؛ بی مقدمه کتاب دعایش را در آورد و باصدایی رسا شروع به خواندن دعای توسل کرد؛"اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک.".کم کم توجه اکثربچه های سالن به قرائت دعاجلب شد وازپشت سر وجلو؛ ناصر را در برگرفتند و روبه قبله با ناصرهمنوا شدند"یاوجیها"عندالله." این اولین باری بود که من چنین شهامت و روحیه ایی از او می دیدم و متعجب نگاهش می کردم. من کنارناصر به دیواری تکیه زده بودم و روبه قبله و سربه زیر چند دقیقه ایی وی را همراهی کردم و بی اختیاراز فرط خستگی و شب بیداری گذشته وبه خط شدن هاو سازماندهی روزجاری؛ عمیقا"بخواب رفتم. وناگهان با صدای "یاوصی الحسن. والخلف الحجه."چرتم پاره شد؛چشم بازکردم؛ در"حلم ویقظه" دیدم همه سرپا ایستاده اند و تنها نشستهء آن جمع من بودم. نشستن و خوابی که هنوزهم ادامه دارد

القصه عصر24/1/61با اتوبوس به امیدیه-اهواز اعزام وبعداز چندروز؛ ازآنجابه دشت عباس و سپس عین خوش وشوش وفکه رفتیم. در سازماندهی گردان؛ ناصربخاطر جثهءکوچکش در گروهان ارکان جاگرفت و"حمل مجروح" هم شد وظیفه اش؛ یک تفنگ ژ-3 هم بهش داده بودندکه خیلی برایش دست وپاگیربود.

*از راست:شهید ورامینی؛ نوروزی؛ راوی ؛ منطقه"دشت عباس"بهار61

ناصر یک دوربین عکاسی110با2حلقه فیلم هم همراهش آورده بود و در فرصتهای مناسب وظیفه عکاسی از بچه های مسجد و گروهمان را عهده دارشده بود؛ ایده ایی که به ذهن هیچکدام ازما 13 نفرنرسیده بود. به برکت دوربین ناصر؛ عکسهایی خاطره انگیز از اولین اعزام مان به یادگارماند که اگر همت وروحیهءفرهنگی ناصرنبود از آن گنجینهء ارزشمند محروم می شدیم.  

باری، گردان ما(گد907) در2مرحلهءعملیات بیت المقدس شرکت کرد که سرانجام 6نفرمان که ناصرهم دربین آنهابود؛در منطقهءفکه درتاریخ16/2/61مجروح شدیم وبه انحاءمختلف به شیرازبرگشتیم. 

*از راست: شهید ورامینی؛شهیدحسین پور؛ راوی؛ صفائی منطقه"عین خوش"بهار61

ناصر بدون فوت وقت؛ پس ازطی دورهءنقاهت؛ درتاریخ1/6/61به عضویت سپاه درآمدوپس از آموزش پاسداری؛ در واحدعملیات سپاه شیراز شروع به خدمت نمود.مدتی هم ماموربه دادگاه انقلاب شد ولی روح پر جنب و جوش وخلاق او خدمت در شهر را نمی پذیرفت ودرخلال نیمهء دوم سال61تا نیمهءدوم سال62 چندباری به جبهه رفت و سرانجام با پیگیری های متعدد و بصورت داوطلبانه از زمستان سال 62 رسما"کادرجبهه شد و درگردان امام مهدی"عج" لشکر19 فجر؛ دررکاب سربازان امام عصر(روحی فداه) در سودای رجعتی دوباره؛ مجاور جبهه ها شد.

تا پیش ازعزیمت همیشگی به جبهه وحتی ایامی که به مرخصی می آمد از کار و فعالیت فرهنگی-هنری درگروه مقاومت مسجد کوتاهی نمی کرد و به جرات می توان گفت؛ احیاگرکانون فرهنگی مسجد ؛ ناصر بود. با پشتکاری نمایان نوجوانهای 10تا13 ساله اطراف مسجد را جذب کرد و از آنها گروه سرود ؛ تئاتر؛کتابخوانی؛رومه دیواری و. تشکیل داد و نهایتا" تعدادی از آنها ر به عضویت گروه مقاوت درآورد.

اجرای سرود و نمایش به سرپرستی و کارگردانی وبازیگری خودش؛ در مراسمات مختلف؛اکثر اعضاءگروه را به تحسین واداشته بود وذاکری و نوحه خوانی هایش برای اهلبیت ع ؛هنوز در ذهن ویاد بچه های قدیمی گروه؛ مانده است.

درکنار این همه فعالیت جدی فرهنگی؛ در عالم شخصی و رفاقت روحیه ایی فوق العاده بذله گو و شوخ طبع داشت ؛ جوک هاولطیفه های طیب و متینی بلد بود که عامل جذب خیلی از دوستانش با هرسن وسالی می شد؛ خصوصا" در جذب نوجوانان و رفاقت باآنان بسیارموفق و موثر بود ؛ بسیاری از ایشان به گروهان ناصرمی پیوستند؛ دوستانه در کنارهم با دشمن می جنگیدند وشهید می شدند .

ناصر در گردان امام مهدی عج ماندگار شد . در طی مدتی که ازسال 61 تا زمان شهادتش گذشت؛ دراکثرعملیاتهای جنگ تحمیلی منجمله بیت المقدس؛محرم؛خیبر؛بدر؛والفجرهای مقدماتی-1و8؛کربلاهای4-5و8؛ و"والفجر10" شرکت موثر داشت ؛ قریب به 11بار مجروح شد و مسئولیتهایی ازقبیل رزمندهءتکور تا فرمانده گروهان و جانشینی گردان را عهده دارشد ؛ به اذعان فرماندهان گردان ولشکر؛ از نبوغ و استعدادی فوق تصور؛ دراجرای سخت ترین ماموریتهای خط شکنی و آفندی برخوردار بود که همین امر موجب محول کردن ماموریتهای سخت به گروهان وی می گردید.

روزگارجنگ طوری بود که دوستان صمیمی بواسطه حضور در جبهه یا پشت جبهه گاه ماهها و حتی سالی از هم بیخبر می ماندند. فکر می کنم آخرین بارکه ناصر را دیدم سال 65 و پیش از عملیات کربلای5در مقرلشکرفجربود؛مثل همیشه خندان و شوخ در حالیکه 2 نوجوان از گروهانش همراهیش می کردند یکدیگر را دیدیدیم.مصافحه ای و گفتگویی کوتاه ؛ احوالپرسی و خداحافظی

درنیمهءاول سال 66 ناصرمتاهل شد ؛ به گفتهءمادرش حدود4ماه ازازدواجش گذشته بود که به جبهه برگشت و درحین رفتن خبر از وداع آخر داد وبه همسرش وصیت و سفارش کرد تا فرزندش راکه هنوزبدنیا نیامده بود بعداز او؛ حافظ دستآوردهای انقلاب تربیت کند.

سرانجام ناصر برای آخرین بار عازم میدان نبرد شد. صبحگاه یکشنبه 30 اسفند1366مصادف با اول ماه شعبان (ایام ولادت امام حسین ع و ابوالفضل العباس ع) ؛ در ادامه عملیات والفجر10؛ ناصر در نبردی راهبردی؛ پس از تصرف ارتفاع "ریشن" مشرف به شهر سید صادق عراق در منطقه عمومی خرمال ؛ در پدافند از موضع تصرفی؛ درحالیکه همهء افراد گروهانش شهید یا زخمی شده بودند؛ در روز دوم عملیات به شهادت رسید. ترکشی به اندازهء قلبش سینه را شکافته و دیگر چیزی به اسم قلب در سینه اش نبود؛آری ناصر 2روز مقاومت کرد ولی تپه ریشن را به بعثی ها ندادو دشمن را تا رسیدن نیروی پشتیبانی؛ زمین گیر کرد. روزهای ابتدای فروردین 67 "ناصر"درگارشهدای دارالرحمه شیراز؛آرمید. 

*تصویر لحظه شهادت شهید ورامینی30/12/66

دختر"شهیدناصرورامینی" مدتی بعد ازشهادت وی متولدشد.اورا طبق سفارش شهید "فاطمه" نامیدند. 2 سال از تولد تنها فرزند ناصر گذشته بود که همسرمکرمهءشهید ورامینی؛ در حین سفرزیارتی حضرت معصومه سلام الله علیها؛ در سانحهء تصادف اتوبوس حامل زائرین؛ آسمانی شد و به دیدارناصردر جوار حق تعالی شتافت.

از شهید ناصرورامینی وهمسرش تنها "فاطمه خانم"به یادگار مانده با انبوهی خاطرات وتعدادی عکس؛ که تابحال چندان که باید! جایی ثبت و ضبط نشده و احتمالا" هم نخواهد شد؟!

مظلومیت این خانوادهءمظلوم ومهجور آنجا نمودبیشتری پیدا می کند که روز شهادت ناصر"30 اسفند"؛ روزی است که هر 4 سال یکبار درتاریخ خورشیدی حلول می کند و عملا"سالروزشهادت ناصر عزیز و سایر شهدایی که در چنین ایامی ملکوتی  شدند در "محاق" باقی می مانند. 

گمنامی ؛ فقط این نیست که عده ایی گم نامت بخوانند؟. گمنام می شوند!.  اگر خدا بخواهد !؟

 "طوبی لهم وحسن مآب"


 

ویدئوی صبح شهادت شهید ورامینی 30/12/66 ارتفاع ریشن

ضمایم:

- فیلم نوحه خوانی شهید ورامینی

- فیلم سخنرانی شهید برای رزمندگان مقام شهید

-نماهنگ سردار شهیدورامینی

- برچسبها: شهید ناصر ورامینی

 

بسم الله الرحمان الرحیم

  *شهید سال کبیسه !  ( تقدیم به روح شاد وجاودانی شهید ناصر ورامینی )

پاییز61

. همانطور که می دانید؛ هر سالِ کره زمین؛ یعنی مدت زمانی که لازم است زمین یک بار به دور خورشید بچرخد، 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 47 ثانیه است. اما در تقویم ها یک سال با 365 روز ثبت شده و ساعات و دقایق اضافی در نظر گرفته نشده است. برای حل این مشکل، در تقویم ها در هر چهار سال یک روز به ماه فوریه اضافه می شود تا زمان واقعی و روزهای تقویم هماهنگ شوند و از جابه جا شدن ماه ها و فصل ها در طول زمان جلوگیری شود. با اضافه شدن آن یک روز هر 4 سال یکبار با روزی موسوم به 30 اسفند مواجه می شویم که تا 4 سال بعد تکرار نمی شود! تصور کنید کسانی را که در چنین روزی متولد می شوند یا از دنیا می روند!؟ عملا" سالهای بعدی امکان برگزاری جشن میلاد یا سالگرد وفاتشان با مشکل مواجه می شود و موضوع این یادداشت هم اختصاص به شهیدی دارد که سالگرد شهادتش در چنین ایامی بود .

✍️. تابستان سال 60 برای تکمیل استعداد گروه مقاومت مسجد؛ اقدام به عضوگیری کردیم. مسجدمان حدفاصل سه راه و سه راه طالقانی واقع شده بود و بیشتر همسایه هایش مغازه ها و مغازه دارها بودند از اینرو تعداد مراجعین برای ثبت نام کم بود.  عصر یکی از روزها با "سیدعلی"(سرگروه مقاومت) درکتابخانهء کانون فرهنگی مسجد(طبقه بالای مسجد) درانتظار داوطلبین احتمالی نشسته بودیم که از پله ها صدای گام هایی مصمم و سنگین بگوش مان رسید! خوشحال شدیم و ازطنین صدای پا؛ منتظر ورود فردی با هیبت؛ به درچشم دوختیم. برخلاف تصور نوجوانی حدودا" 15 ساله؛ ریزنقش با موهای مجعد؛محاسن تنک وکم پشت؛ متوسط القامت که پیراهن آستین کوتاه و کفش تابستانی بدون جوراب ش بیشتر ازهمه جلب توجه می کرد؛ وارد شد؛ از آن گامهای پرطنین چنین جثه ایی بعید بود این اولین دیدار ما و ناصر بود.

ناصر درقنادی پدرش واقع درخیابان انقلاب(مشیرفاطمی) کارمی کرد و ظاهرا"قصد داشت بصورت شبانه ادامه تحصیل بدهد؛ که نشد؟اهل ورزش بود و به باشگاه گ فو هم می رفت؛ بسیارشوخ و خودمانی بود؛دورهءآموزش نظامی را پاییزهمان سال درمسجد باسایرداوطلبین گذراندوعضو رسمی گروه شد. 

فروردین سال 61 پیروزی عملیات فتح المبین؛ ولوله ایی در بین بسیجیان شهرو منجمله بچه های گروه مقاومت ما بپاکرد؛ و نتیجه اش اعزام 14 نفر ازبچه های مسجد شد؛ که ناصرو من هم جزءآنان بودیم وهمگی اولین باربود که به جبهه می رفتیم.

روزیکشنبه22/1/61 ازبسیج شیراز به پادگان شهیدعبداله مسگر(امام حسین ع) اعزام شدیم و2روز آنجا بودیم. شب اول مارا به یک سالن بردند برای استراحت؛ رزمندگان اعزامی از سایر شهرستانهای فارس هم بودند؛ هرکس ساک وسایلش را زیرسر یاکنارش گذاشته و به صحبت یا استراحت مشغول بود. ناصر؛ بی مقدمه کتاب دعایش را در آورد و باصدایی رسا شروع به خواندن دعای توسل کرد؛"اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک.".کم کم توجه اکثربچه های سالن به قرائت دعاجلب شد وازپشت سر وجلو؛ ناصر را در برگرفتند و روبه قبله با ناصرهمنوا شدند"یاوجیها"عندالله." این اولین باری بود که من چنین شهامت و روحیه ایی از او می دیدم و متعجب نگاهش می کردم. من کنارناصر به دیواری تکیه زده بودم و روبه قبله و سربه زیر چند دقیقه ایی وی را همراهی کردم و بی اختیاراز فرط خستگی و شب بیداری گذشته وبه خط شدن هاو سازماندهی روزجاری؛ عمیقا"بخواب رفتم. وناگهان با صدای "یاوصی الحسن. والخلف الحجه."چرتم پاره شد؛چشم بازکردم؛ در"حلم ویقظه" دیدم همه سرپا ایستاده اند و تنها نشستهء آن جمع من بودم. نشستن و خوابی که هنوزهم ادامه دارد

القصه عصر24/1/61با اتوبوس به امیدیه-اهواز اعزام وبعداز چندروز؛ ازآنجابه دشت عباس و سپس عین خوش وشوش وفکه رفتیم. در سازماندهی گردان؛ ناصربخاطر جثهءکوچکش در گروهان ارکان جاگرفت و"حمل مجروح" هم شد وظیفه اش؛ یک تفنگ ژ-3 هم بهش داده بودندکه خیلی برایش دست وپاگیربود.

*از راست:شهید ورامینی؛ نوروزی؛ راوی ؛ منطقه"دشت عباس"بهار61

ناصر یک دوربین عکاسی110با2حلقه فیلم هم همراهش آورده بود و در فرصتهای مناسب وظیفه عکاسی از بچه های مسجد و گروهمان را عهده دارشده بود؛ ایده ایی که به ذهن هیچکدام ازما 13 نفرنرسیده بود. به برکت دوربین ناصر؛ عکسهایی خاطره انگیز از اولین اعزام مان به یادگارماند که اگر همت وروحیهءفرهنگی ناصرنبود از آن گنجینهء ارزشمند محروم می شدیم.  

باری، گردان ما(گد907) در2مرحلهءعملیات بیت المقدس شرکت کرد که سرانجام 6نفرمان که ناصرهم دربین آنهابود؛در منطقهءفکه درتاریخ16/2/61مجروح شدیم وبه انحاءمختلف به شیرازبرگشتیم. 

*از راست: شهید ورامینی؛شهیدحسین پور؛ راوی؛ صفائی منطقه"عین خوش"بهار61

ناصر بدون فوت وقت؛ پس ازطی دورهءنقاهت؛ درتاریخ1/6/61به عضویت سپاه درآمدوپس از آموزش پاسداری؛ در واحدعملیات سپاه شیراز شروع به خدمت نمود.مدتی هم ماموربه دادگاه انقلاب شد ولی روح پر جنب و جوش وخلاق او خدمت در شهر را نمی پذیرفت ودرخلال نیمهء دوم سال61تا نیمهءدوم سال62 چندباری به جبهه رفت و سرانجام با پیگیری های متعدد و بصورت داوطلبانه از زمستان سال 62 رسما"کادرجبهه شد و درگردان امام مهدی"عج" لشکر19 فجر؛ دررکاب سربازان امام عصر(روحی فداه) در سودای رجعتی دوباره؛ مجاور جبهه ها شد.

تا پیش ازعزیمت همیشگی به جبهه وحتی ایامی که به مرخصی می آمد از کار و فعالیت فرهنگی-هنری درگروه مقاومت مسجد کوتاهی نمی کرد و به جرات می توان گفت؛ احیاگرکانون فرهنگی مسجد ؛ ناصر بود. با پشتکاری نمایان نوجوانهای 10تا13 ساله اطراف مسجد را جذب کرد و از آنها گروه سرود ؛ تئاتر؛کتابخوانی؛رومه دیواری و. تشکیل داد و نهایتا" تعدادی از آنها ر به عضویت گروه مقاوت درآورد.

اجرای سرود و نمایش به سرپرستی و کارگردانی وبازیگری خودش؛ در مراسمات مختلف؛اکثر اعضاءگروه را به تحسین واداشته بود وذاکری و نوحه خوانی هایش برای اهلبیت ع ؛هنوز در ذهن ویاد بچه های قدیمی گروه؛ مانده است.

درکنار این همه فعالیت جدی فرهنگی؛ در عالم شخصی و رفاقت روحیه ایی فوق العاده بذله گو و شوخ طبع داشت ؛ جوک هاولطیفه های طیب و متینی بلد بود که عامل جذب خیلی از دوستانش با هرسن وسالی می شد؛ خصوصا" در جذب نوجوانان و رفاقت باآنان بسیارموفق و موثر بود ؛ بسیاری از ایشان به گروهان ناصرمی پیوستند؛ دوستانه در کنارهم با دشمن می جنگیدند وشهید می شدند .

ناصر در گردان امام مهدی عج ماندگار شد . در طی مدتی که ازسال 61 تا زمان شهادتش گذشت؛ دراکثرعملیاتهای جنگ تحمیلی منجمله بیت المقدس؛محرم؛خیبر؛بدر؛والفجرهای مقدماتی-1و8؛کربلاهای4-5و8؛ و"والفجر10" شرکت موثر داشت ؛ قریب به 11بار مجروح شد و مسئولیتهایی ازقبیل رزمندهءتکور تا فرمانده گروهان و جانشینی گردان را عهده دارشد ؛ به اذعان فرماندهان گردان ولشکر؛ از نبوغ و استعدادی فوق تصور؛ دراجرای سخت ترین ماموریتهای خط شکنی و آفندی برخوردار بود که همین امر موجب محول کردن ماموریتهای سخت به گروهان وی می گردید.

روزگارجنگ طوری بود که دوستان صمیمی بواسطه حضور در جبهه یا پشت جبهه گاه ماهها و حتی سالی از هم بیخبر می ماندند. فکر می کنم آخرین بارکه ناصر را دیدم سال 65 و پیش از عملیات کربلای5در مقرلشکرفجربود؛مثل همیشه خندان و شوخ در حالیکه 2 نوجوان از گروهانش همراهیش می کردند یکدیگر را دیدیدیم.مصافحه ای و گفتگویی کوتاه ؛ احوالپرسی و خداحافظی

درنیمهءاول سال 66 ناصرمتاهل شد ؛ به گفتهءمادرش حدود4ماه ازازدواجش گذشته بود که به جبهه برگشت و درحین رفتن خبر از وداع آخر داد وبه همسرش وصیت و سفارش کرد تا فرزندش راکه هنوزبدنیا نیامده بود بعداز او؛ حافظ دستآوردهای انقلاب تربیت کند.

سرانجام ناصر برای آخرین بار عازم میدان نبرد شد. صبحگاه یکشنبه 30 اسفند1366مصادف با اول ماه شعبان (ایام ولادت امام حسین ع و ابوالفضل العباس ع) ؛ در ادامه عملیات والفجر10؛ ناصر در نبردی راهبردی؛ پس از تصرف ارتفاع "ریشن" مشرف به شهر سید صادق عراق در منطقه عمومی خرمال ؛ در پدافند از موضع تصرفی؛ درحالیکه همهء افراد گروهانش شهید یا زخمی شده بودند؛ در روز دوم عملیات به شهادت رسید. ترکشی به اندازهء قلبش سینه را شکافته و دیگر چیزی به اسم قلب در سینه اش نبود؛آری ناصر 2روز مقاومت کرد ولی تپه ریشن را به بعثی ها ندادو دشمن را تا رسیدن نیروی پشتیبانی؛ زمین گیر کرد. روزهای ابتدای فروردین 67 "ناصر"درگارشهدای دارالرحمه شیراز؛آرمید. 

*تصویر لحظه شهادت شهید ورامینی30/12/66

دختر"شهیدناصرورامینی" مدتی بعد ازشهادت وی متولدشد.اورا طبق سفارش شهید "فاطمه" نامیدند. 2 سال از تولد تنها فرزند ناصر گذشته بود که همسرمکرمهءشهید ورامینی؛ در حین سفرزیارتی حضرت معصومه سلام الله علیها؛ در سانحهء تصادف اتوبوس حامل زائرین؛ آسمانی شد و به دیدارناصردر جوار حق تعالی شتافت.

از شهید ناصرورامینی وهمسرش تنها "فاطمه خانم"به یادگار مانده با انبوهی خاطرات وتعدادی عکس؛ که تابحال چندان که باید! جایی ثبت و ضبط نشده و احتمالا" هم نخواهد شد؟!

مظلومیت این خانوادهءمظلوم ومهجور آنجا نمودبیشتری پیدا می کند که روز شهادت ناصر"30 اسفند"؛ روزی است که هر 4 سال یکبار درتاریخ خورشیدی حلول می کند و عملا"سالروزشهادت ناصر عزیز و سایر شهدایی که در چنین ایامی ملکوتی  شدند در "محاق" باقی می مانند. 

گمنامی ؛ فقط این نیست که عده ایی گم نامت بخوانند؟. گمنام می شوند!.  اگر خدا بخواهد !؟

 "طوبی لهم وحسن مآب"


 

ویدئوی صبح شهادت شهید ورامینی 30/12/66 ارتفاع ریشن

ضمایم:

- فیلم نوحه خوانی شهید ورامینی

- فیلم سخنرانی شهید برای رزمندگان مقام شهید

-نماهنگ سردار شهیدورامینی

- برچسبها: شهید ناصر ورامینی

 

بسم الله الرحمان الرحیم

 * هرکرا  اسرار حق آموختند. 

عارفان که جام حق نوشیده‌اند  رازها دانسته و پوشیده‌اند / هر کرا اسرار کار آموختند  مهر کردند و دهانش دوختند (مولوی)


  اشاره : 

از وصایا و سبک و روش زندگی شهیدان راه حق هرچه بگوییم و بنویسیم کم است ! اما در بیان کرامات منتسب به ایشان و نشر و ترویج آن بایستی احتیاط کرد!  مبادا به خیال تعظیم و تکریم ایشان ؛ دچار سهو و خطا شویم . افراط بعضی به ظاهر دوستان شهدای گرانقدر؛ موجب شد که به جهت دانستن تکلیف! از ولی امر مسلمین پرسشی نمایم ؛ لذا متن پرسش م و پاسخ دفترمعظم له ؛ جهت اطلاع علاقمندان به اشتراک گذاشته می شود.

✍️ طرح مسئله : (استفتاء)

مطالبی قبلا بصورت دهان به دهان واخیرا بصورت اینترنتی دال بر کرامات و معجزات بعضی از شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی که حقیربا آن بیگانه نیستم؛ دائر براینکه "مزارفلان شهیدگلاب ترشح می کند"؛ "فلان شهیدهنگام دفن خندیده" ؛"شهیدی که هنگام تدفین قرآن خوانده و اذان گفته"؛ "شهید بی سر روی سنگ غسالخانه دست دور گردن پدر می اندازد و او را به سینه می فشارد"؛"شهیدی که امام عصر عج درتدفینش شرکت داشته" و. بطورمتواتردرحال نشروترویج است و نکته مشترک درهمه این اقوال حاجت دادن قبورمتبرک این شهداست؛ بطوریکه موردتوجه غالب زوار قرار می گیرند و به جهت این حاجت دادن ها به قبرایشان دخیل می بندندو قس علیهذا ؛ و ازطرفی توجه زوار و خانواده ها را ازسایر قبورشهدا دورمیکنند. ضمن اینکه برای برخی اینطور تداعی شده که شهدا درمقامات دنیوی هم باهم فرق داشته و ارج قربشان متفاوت است. غرض این مقدمه طولانی این بود که :

-تکلیف امثال بنده درمواجهه بامسئله چیست؟

-نشروترویج آن درفضای حقیقی ومجازی چه حکمی دارد؟

-حکم تاییدیاتکذیب آن چیست؟

* پاسخ : (افتاء)

پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری :

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

"در موارد مذکور تا یقین به چیزی پیدا نکردید برای کسی بازگو نکنید." 

موفق و مؤید باشید

تصویر استفتاء

تکمله :

امام صادق(ع)می‌‌فرمایند: المعجزة علامهٌ للّه لایعطیها إلا انبیاءهُ و رُسُلَهُ و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب؛ معجزه» نشانه‌ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و رسولان و حجتهای خود نمی‌‌دهد تا به‌وسیله‌ آن، راستگویی (مدّعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدّعیان دروغین) شناخته شود».

والسلام علی من اتبع الهدی


بسم الله الرحمان الرحیم

 *  دست تو شناسنامه هاشون می بردن ؟! 

"استثنائی که نباید قاعده شود" 

Image result for €Øناسنامه های Ù…Ø®Ø¯ÙˆØ ØŸ!€€Ž

.

اشاره :

- واقعه انقلاب اسلامی با رویکرد به نهضت مشروطیت؛ (که نظارت شارع مقدس بر حاکمان و قوانین کشور را ؛ لازم و واجب می دانست) ؛ تحت رهیری امام خمینی ره به پیروزی رسید؛ و مجددا" مرجعیت اسلام و قرآن برای استخراج و تدوین قانون اساسی کشور در دستور کار نظام مستقر و شورای انقلاب قرار گرفت. لذا تصویب قانون اساسی ملهم از شرع مقدس موجب تغییراتی در رفتارها و مسئولیت های فردی و اجتماعی مردم و خصوصا" جوانان گردید. ازجمله این تغییرات مشارکت عمومی در انتخابات و سایر عرصه هایی بود که با سرنوشت مردم مستقیما"مرتبط می گردید. توجه قانون جدید به جوانان و مبنا قرار گرفتن سن 15 سالگی برای ایشان جهت حضور در عرصه هایی که تا پیش از آن حتی برای بزرگترها دست نیافتنی بود؛ موجب ایجادحرکت پرشور و با برکت؛ انبوهی از جوانان شد؛که با مشارکت در تصویب قانون اساسی؛تعیین رئیس جمهور؛سازندگی؛دفاع از امنیت و تمامیت ارضی کشور و . تصویرجدیدی از آینده کشور ارائه نمود.

 - از آنجا که سن 15 سالگی برای پسران ؛ سن

بلوغ شرعی و مبنای التزام به مسئولیتهای انفرادی نظیر فرائض و تکالیف مطروحه در اصول و فروع دین است ؛ در تلاقی با سن ورود به التزام به مسائل اجتماعی نیز قرار گرفت؛ که تا پیش از آن 18 سالگی مبنای پذیرش مسئولیت های اجتماعی از جمله رای دادن؛سربازی و ازدواج بود؛ ناظر تغییر معادلات در مسائل عمومی اجتماعی و ی (تعیین نماینده گان  مجلس شورا و خبرگان ؛ شرکت در جهادسازندگی و بسیج و مقابله باگروهکهای ضدانقلاب ) نیز بودیم.

"لازم به توضیح است که طبق بند 2 اصلاحی ماده 36 قانون انتخابات ریاست جمهوری مصوب 1385 مجلس شورا؛شرط سن رای دهندگان از 15 به 18 سال تغییر نمود و همچنان معتبر است"

- با وقوع حمله رژیم بعث عراق به تمامیت ارضی کشور با هدف مقابله با گسترش انقلاب ایران در منطقه ؛ شاهد فصل جدیدی از نقش آفرینی 15 ساله ها در دفاع از انقلاب و کشور در بستر "دفاع مقدس" می باشیم. نقش موثر جوانانی که به پشتوانه شرع و قانون؛ دفاع مقدس را تا قبول قطعنامه 598 همراهی کردند و از بذل جان دریغ نکردند؛بیادماندنی و غیرقابل انکار  است.

- نظر به وجاهت سن شرعی در تجویز ورود پسران به فعالیتهایی نظیر دفاع مقدس ؛ در این یادداشت ورود غیر مکلفین ذکوری را که با "دستکاری شناسنامه" یا سایر روشهای مشکوک به "جعل و کتمان حقایق" ؛ برخلاف قانون و بخشنامه های صادره از فرماندهی کل قوا و نیروهای مسلح؛ به جببه رفته و یا اعزام شده اند؛ از منظر قوانین رسمی کشور و شرع مقدس و مقررات بین المللی ؛ مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.

✍️  

طرح مسئله : 

* تعریف جرم طبق ماده 2 قانون مجازات اسلامی :"هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم است"

قانون تخلفات ، جرایم و مجازاتهای مربوط به اسناد سجلی وشناسنامه :

ماده 2- اشخاص زیر به حبس از 91 روز تا یک سال و یا به پرداخت جزای نقدی از 200/000 ریال تا 1/000/000ریال و یا به هر دو مجازات محکوم می شوند.
الف – اشخاصی که در اعلام ولادت یا وفات یا هویت بر خلاف واقع اظهاری نمایند.
ب- حذف شده ج- حذف شده.
د- اشخاصی که در مورد ولادت یا وفات شهادت دروغ بدهند و شهادت آنان در تنظیم دفتر ثبت کل وقایع و یا وفات مؤثر واقع شود.
تبصره – در کلیه موارد مذکور در فوق ، مرتکب در صورت تکرار به حداکثر مجازات مقرر محکوم  خواهد شد.

ماده 10 – هرکس در شناسنامه یا اسناد سجلی خود یا دیگری هر گونه خدشه ( از قبیل خراشیدن یا تراشیدن یا قلم بردن یا الحاق یا محو یا اثبات یا سیاه کردن ) وارد نماید به پرداخت جزای نقدی از 100/000 ریال تا 500/000 ریال محکوم خواهد شد. در صورتی که اقدامات مذکوره  به قصد متقلبانه انجام یافته باشد ، مرتکب به مجازات جعل در اسناد رسمی به کیفیت مقرر در قوانین جزایی محکوم می شود. در صورت تکرار دادگاه مکلف به تعیین حداکثر مجازات می باشد.

- توضیح حقوقی:
"هرگاه در اسناد سجلی خود یا دیگری خدشه ای وارد شود از قبیل خراشیدن، تراشیدن، الحاق و . که با قصد متقلبانه صورت گرفته باشد، جرم محسوب و مرتکب مطابق قانون مجازات اسلامی به مجازات جعل در اسناد رسمی محکوم می‌شود. اما درصورتی‌که قصد متقلبانه که در تعریف جرم جعل توسط مقنن در قانون مجازات اسلامی آمده است احراز نشود، ایراد خدشه صرفاً تخلف تلقی گردیده و مرتکب مطابق مواد قانونی مربوط به جرایم و مجازات‌های مربوط به اسناد سجلی و شناسنامه  به پرداخت جزای نقدی محکوم می‌شود."
* استفتاء و استعلام شرعی :
* حکم کلی"هر عملی که مصداق تخلف از قانون و قانون اساسی باشد از نظر شرعی حرام می باشد"
- سئوال :
"آیا می توان به جهت اشتیاق خدمت به کشور و ادای تکلیف؛برای زودتر اعزام شدن به خدمت سربازی ؛ یا همکاری با نیروهای مسلح مانند سپاه و بسیج؛ در شناسنامه یا اوراق سجلی دست برد و باتغییرتاریخ تولد ؛ بخدمات مذکور مشغول شد؟
درچه صورت دست بردن در شناسنامه (تغییرتاریخ ولادت) و استفاده از آن مجاز است؟
آیا اصولا"شارع مقدس؛اجازه استفاده از سندمجعول برای اهداف مشروع و واجب را می دهد؟
مستدعی است راهنمایی فرمایید. با تشکر"
1-

پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری :

"بطور کلى این گونه امور تابع قوانین و مقررات مربوطه مى‌باشد و تخلف از آن جایز نیست.موفق و مؤید باشید"
2- 

دفتر آیت الله مکارم شیرازی/استفتائات :

"انجام این کار جایز نست و باید مطابق قوانین و مقررات عمل شود."
3- 

مرکز مطالعات وپاسخگویی به شبهات حوزه‌علمیه قم :

"تغییر تاریخ ولادت بدون جهت  صحیح تقلب محسوب می شود و تخلف از قوانین نظام اسلامی جایز نیست و ما باید توجه داشته باشیم که هدف وسیله را توجیه نمی کند بلکه مسیر رسیدن به هدف هم باید صحیح و شرعی باشد .موفق باشید"
4-

نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها( پرسمان دانشگاهیان) :

"دست بردن درشناسامه خلاف مقررات است وجایز نیست "
*مقررات بین المللی :

قانون اجازه الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون حقوق کودک:

- دولت جمهوری اسلامی ایران در اسفند ۱۳۷۲ با قانون اجازه الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون حقوق کودک» و با تصویب مجلس شورای اسلامی و تأیید شورای نگهبان رسماً این کنوانسیون را پذیرفت؛ مشروط بر آن که مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانین داخلی و موازین اسلامی باشد یا قرار گیرد از طرف دولت جمهوری‌اسلامی ایران لازم‌الاجرا نباشد.
‌ - ماده 1- از نظر کنوانسیون حاضر منظور از کودک افراد انسانی زیر 18 سال است مگر این که طبق قانون قابل اجرا در مورد کودک سن بلوغ کمتر‌تشخیص داده شود.
- ماده 38 پیمان‌نامه حقوق کودک اعلام می‌کند که کشورهای طرف کنوانسیون؛ نباید از افراد زیر پانزده سال در جنگ استفاده کنند. همچنین پروتکل اختیاری شرکت کودکان در جنگ» از طرفین درگیری‌ها می‌خواهد که به افراد زیر هجده سال اجازه شرکت درجنگ داده نشود و سربازگیری اجباری در مورد این افراد نیز ممنوع است (ماده۴).همچنین این پروتکل اختیاری از حکومت‌ها می‌خواهد که کودکان را برای اقدامات نظامی بسیج نکنند و از نام‌نویسی آن‌ها برای شرکت در درگیری‌های نظامی خودداری شود و حکومت‌ها برای بازگشت آرامش جسمانی و روانی کودکان تلاش کنند.
تبیین .
* از اوایل شروع جنگ تحمیلی مقررات و شرایطی برای اعزام نیروهای داوطلب وجود داشت که توسط مراکز اعزام نیرو به اجرا گذاشته می شد؛ بخشی از آن شرایط چنین بود:
- شرط سن قانونی (حداقل 15 سال با جثهء مناسب)
- شرط آموزش نظامی (سربازی یا بسیج و .)
- شرط داشتن معرف (؛پاسدار؛ جهادی و.)
- شرط رضایت والدین (برای کسانیکه سن قانونی و یا جثهء متناسب نداشتند)
* حضرت امام ره در مقام ولی فقیه و فرماندهی کل قوا ؛ از شروع استکبارجهانی به کشور تا قبول قطعنامه ؛ شرکت در جنگ را برای مکلفین "

واجب کفایی" و به شرط نظر مثبت و اعلام نیاز مسئولین ادارهء جنگ؛ اعلام نمودند و فرمان "

جهاد" صادر نکردند. بخشی از فتاوای ایشان در خصوص "

وجوب کفایی" به شرح زیراست:

سؤال:‏ در کدام صورت برای شرکت در جبهه باید رضایت پدر و مادر را‏‎ ‎‏جلب کرد؟‏

جواب:‏ در مواقعی که شرکت در جبهه بر مکلف واجب نباشد و رفتن او‏‎ ‎‏موجب اذیت والدین گردد.(259)‏

سؤال:‏ دانش آموز سال سوم راهنمایی هستم؛ برای شرکت در مبارزۀ‏حق علیه باطل در بسیج ثبت نام کرده ام ولی پدر و مادرم می گویند که:‏‎ ‎‏تو زود است به جبهه بروی!» و بدین طریق مانع رفتن من به جبهه شده و‏‎ ‎‏مرتب در خانه دعوا داریم و مرا از خانه بیرون می کنند و باعث آزار من‏‎ ‎‏می شوند، خواهشمند است بفرمایید تکلیفم چیست؟‏

جواب: مراعات حال والدین خود را بنمایید.(253)‏

سؤال:‏ آیا داوطلب شدن جهت اعزام به ارسال جبهه ها موکول به اذن پدر‏‎ ‎‏یا مادر یا هر دوی آنها هست یا خیر؟‏

جواب:‏ اگر رفتن شما به جبهه متعین نشده رضایت والدین را تحصیل‏‎ ‎‏نمایید.(247)‏

"لازم به ذکراست؛حضرت امام ره در فتاوی؛ هیچگاه توصیه به نافرمانی و امر خلاف و مغایر قوانین جاری نکرده اند و دستورات ایشان به نیروهای مسلح نیز واضح و روشن است ."
*نکته قابل تاملی را شهید مطهری در "ک

تاب حماسهءحسینی"ج1؛ مطرح می کنند و آن این است که در واقعهءعاشورا هیچکدام از شهدای کربلا حتی"

قاسم بن الحسن ع" بدون اجازهء امام حسین علیه السلام به میدان جنگ عزیمت نکرده اند.

"در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازه اباعبداللَّه به میدان نمی‏رفت. هرکس وقتی می‏آمد، اول سلامی عرض می‏کرد: السّلام علیک یا اباعبداللَّه، به من اجازه بدهید.حماسه حسینی،ج1ص 353
* در این یادداشت سعی شد تا با ادلهءقانونی و شرعی؛ وم اطاعت؛ ولایت پذیری و تمکین مکلفین ؛حتی در شرایط بحرانی مثل جنگ تحمیلی؛بررسی شود و نتیجه گیری را به عهدهء مخاطب محترم واگذار می کنیم.
- جهت رفع ابهام برخی مخاطبین در مورد بعضی شهادتها و جانبازیها؛ متن یکی دیگر از فتاوی "حضرت امام ره" به عنوان حسن ختام می آید:
سؤال:‏جوانی که تحت تکفل پدر و مادر است می تواند بدون رضایت آنها‏‎ ‎‏به جبهه برود یا نه؟ و در صورت راضی نبودن والدین اگر رفت و شهید شد‏‎ ‎‏مورد پذیرش خداوند است یا نه؟‏

جواب:‏ اگر داوطلب می روند و از نظر مقررات رفتن آنها لازم نیست،‏‎ ‎‏تحصیل رضایت والدین را بکنند و در هر صورت شهید هستند.(260)

والسلام

*مطالعهءموضوعی آزاد :

هدف مقدّس، وسیله‌اش نیز باید مقدّس باشد؟

به خدا قسم! معاویه از من زیرک‌تر و با هوش‌تر نیست!

 

" خدا، تنها از پرهیزگاران می‏پذیرد"

نگاهی به آیه 160 سوره انعام

_

بیماری مهلک جهل، زیان‌بخش‌ترین بیماری‌ ها


بسم الله الرحمان الرحیم

  *شهید سال کبیسه !  ( تقدیم به روح شاد وجاودانی شهید ناصر ورامینی )

پاییز61

. همانطور که می دانید؛ هر سالِ کره زمین؛ یعنی مدت زمانی که لازم است زمین یک بار به دور خورشید بچرخد، 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 47 ثانیه است. اما در تقویم ها یک سال با 365 روز ثبت شده و ساعات و دقایق اضافی در نظر گرفته نشده است. برای حل این مشکل، در تقویم ها در هر چهار سال یک روز به ماه فوریه اضافه می شود تا زمان واقعی و روزهای تقویم هماهنگ شوند و از جابه جا شدن ماه ها و فصل ها در طول زمان جلوگیری شود. با اضافه شدن آن یک روز هر 4 سال یکبار با روزی موسوم به 30 اسفند مواجه می شویم که تا 4 سال بعد تکرار نمی شود! تصور کنید کسانی را که در چنین روزی متولد می شوند یا از دنیا می روند!؟ عملا" سالهای بعدی امکان برگزاری جشن میلاد یا سالگرد وفاتشان با مشکل مواجه می شود و موضوع این یادداشت هم اختصاص به شهیدی دارد که سالگرد شهادتش در چنین ایامی بود .

✍️. تابستان سال 60 برای تکمیل استعداد گروه مقاومت مسجد؛ اقدام به عضوگیری کردیم. مسجدمان حدفاصل سه راه و سه راه طالقانی واقع شده بود و بیشتر همسایه هایش مغازه ها و مغازه دارها بودند از اینرو تعداد مراجعین برای ثبت نام کم بود.  عصر یکی از روزها با "سیدعلی"(سرگروه مقاومت) درکتابخانهء کانون فرهنگی مسجد(طبقه بالای مسجد) درانتظار داوطلبین احتمالی نشسته بودیم که از پله ها صدای گام هایی مصمم و سنگین بگوش مان رسید! خوشحال شدیم و ازطنین صدای پا؛ منتظر ورود فردی با هیبت؛ به درچشم دوختیم. برخلاف تصور نوجوانی حدودا" 15 ساله؛ ریزنقش با موهای مجعد؛محاسن تنک وکم پشت؛ متوسط القامت که پیراهن آستین کوتاه و کفش تابستانی بدون جوراب ش بیشتر ازهمه جلب توجه می کرد؛ وارد شد؛ از آن گامهای پرطنین چنین جثه ایی بعید بود این اولین دیدار ما و ناصر بود.

ناصر درقنادی پدرش واقع درخیابان انقلاب(مشیرفاطمی) کارمی کرد و ظاهرا"قصد داشت بصورت شبانه ادامه تحصیل بدهد؛ که نشد؟اهل ورزش بود و به باشگاه گ فو هم می رفت؛ بسیارشوخ و خودمانی بود؛دورهءآموزش نظامی را پاییزهمان سال درمسجد باسایرداوطلبین گذراندوعضو رسمی گروه شد. 

فروردین سال 61 پیروزی عملیات فتح المبین؛ ولوله ایی در بین بسیجیان شهرو منجمله بچه های گروه مقاومت ما بپاکرد؛ و نتیجه اش اعزام 14 نفر ازبچه های مسجد شد؛ که ناصرو من هم جزءآنان بودیم وهمگی اولین باربود که به جبهه می رفتیم.

روزیکشنبه22/1/61 ازبسیج شیراز به پادگان شهیدعبداله مسگر(امام حسین ع) اعزام شدیم و2روز آنجا بودیم. شب اول مارا به یک سالن بردند برای استراحت؛ رزمندگان اعزامی از سایر شهرستانهای فارس هم بودند؛ هرکس ساک وسایلش را زیرسر یاکنارش گذاشته و به صحبت یا استراحت مشغول بود. ناصر؛ بی مقدمه کتاب دعایش را در آورد و باصدایی رسا شروع به خواندن دعای توسل کرد؛"اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک.".کم کم توجه اکثربچه های سالن به قرائت دعاجلب شد وازپشت سر وجلو؛ ناصر را در برگرفتند و روبه قبله با ناصرهمنوا شدند"یاوجیها"عندالله." این اولین باری بود که من چنین شهامت و روحیه ایی از او می دیدم و متعجب نگاهش می کردم. من کنارناصر به دیواری تکیه زده بودم و روبه قبله و سربه زیر چند دقیقه ایی وی را همراهی کردم و بی اختیاراز فرط خستگی و شب بیداری گذشته وبه خط شدن هاو سازماندهی روزجاری؛ عمیقا"بخواب رفتم. وناگهان با صدای "یاوصی الحسن. والخلف الحجه."چرتم پاره شد؛چشم بازکردم؛ در"حلم ویقظه" دیدم همه سرپا ایستاده اند و تنها نشستهء آن جمع من بودم. نشستن و خوابی که هنوزهم ادامه دارد

القصه عصر24/1/61با اتوبوس به امیدیه-اهواز اعزام وبعداز چندروز؛ ازآنجابه دشت عباس و سپس عین خوش وشوش وفکه رفتیم. در سازماندهی گردان؛ ناصربخاطر جثهءکوچکش در گروهان ارکان جاگرفت و"حمل مجروح" هم شد وظیفه اش؛ یک تفنگ ژ-3 هم بهش داده بودندکه خیلی برایش دست وپاگیربود.

*از راست:شهید ورامینی؛ نوروزی؛ راوی ؛ منطقه"دشت عباس"بهار61

ناصر یک دوربین عکاسی110با2حلقه فیلم هم همراهش آورده بود و در فرصتهای مناسب وظیفه عکاسی از بچه های مسجد و گروهمان را عهده دارشده بود؛ ایده ایی که به ذهن هیچکدام ازما 13 نفرنرسیده بود. به برکت دوربین ناصر؛ عکسهایی خاطره انگیز از اولین اعزام مان به یادگارماند که اگر همت وروحیهءفرهنگی ناصرنبود از آن گنجینهء ارزشمند محروم می شدیم.  

باری، گردان ما(گد907) در2مرحلهءعملیات بیت المقدس شرکت کرد که سرانجام 6نفرمان که ناصرهم دربین آنهابود؛در منطقهءفکه درتاریخ16/2/61مجروح شدیم وبه انحاءمختلف به شیرازبرگشتیم. 

*از راست: شهید ورامینی؛شهیدحسین پور؛ راوی؛ صفائی منطقه"عین خوش"بهار61

ناصر بدون فوت وقت؛ پس ازطی دورهءنقاهت؛ درتاریخ1/6/61به عضویت سپاه درآمدوپس از آموزش پاسداری؛ در واحدعملیات سپاه شیراز شروع به خدمت نمود.مدتی هم ماموربه دادگاه انقلاب شد ولی روح پر جنب و جوش وخلاق او خدمت در شهر را نمی پذیرفت ودرخلال نیمهء دوم سال61تا نیمهءدوم سال62 چندباری به جبهه رفت و سرانجام با پیگیری های متعدد و بصورت داوطلبانه از زمستان سال 62 رسما"کادرجبهه شد و درگردان امام مهدی"عج" لشکر19 فجر؛ دررکاب سربازان امام عصر(روحی فداه) در سودای رجعتی دوباره؛ مجاور جبهه ها شد.

تا پیش ازعزیمت همیشگی به جبهه وحتی ایامی که به مرخصی می آمد از کار و فعالیت فرهنگی-هنری درگروه مقاومت مسجد کوتاهی نمی کرد و به جرات می توان گفت؛ احیاگرکانون فرهنگی مسجد ؛ ناصر بود. با پشتکاری نمایان نوجوانهای 10تا13 ساله اطراف مسجد را جذب کرد و از آنها گروه سرود ؛ تئاتر؛کتابخوانی؛رومه دیواری و. تشکیل داد و نهایتا" تعدادی از آنها ر به عضویت گروه مقاوت درآورد.

اجرای سرود و نمایش به سرپرستی و کارگردانی وبازیگری خودش؛ در مراسمات مختلف؛اکثر اعضاءگروه را به تحسین واداشته بود وذاکری و نوحه خوانی هایش برای اهلبیت ع ؛هنوز در ذهن ویاد بچه های قدیمی گروه؛ مانده است.

درکنار این همه فعالیت جدی فرهنگی؛ در عالم شخصی و رفاقت روحیه ایی فوق العاده بذله گو و شوخ طبع داشت ؛ جوک هاولطیفه های طیب و متینی بلد بود که عامل جذب خیلی از دوستانش با هرسن وسالی می شد؛ خصوصا" در جذب نوجوانان و رفاقت باآنان بسیارموفق و موثر بود ؛ بسیاری از ایشان به گروهان ناصرمی پیوستند؛ دوستانه در کنارهم با دشمن می جنگیدند وشهید می شدند .

ناصر در گردان امام مهدی عج ماندگار شد . در طی مدتی که ازسال 61 تا زمان شهادتش گذشت؛ دراکثرعملیاتهای جنگ تحمیلی منجمله بیت المقدس؛محرم؛خیبر؛بدر؛والفجرهای مقدماتی-1و8؛کربلاهای4-5و8؛ و"والفجر10" شرکت موثر داشت ؛ قریب به 11بار مجروح شد و مسئولیتهایی ازقبیل رزمندهءتکور تا فرمانده گروهان و جانشینی گردان را عهده دارشد ؛ به اذعان فرماندهان گردان ولشکر؛ از نبوغ و استعدادی فوق تصور؛ دراجرای سخت ترین ماموریتهای خط شکنی و آفندی برخوردار بود که همین امر موجب محول کردن ماموریتهای سخت به گروهان وی می گردید.

روزگارجنگ طوری بود که دوستان صمیمی بواسطه حضور در جبهه یا پشت جبهه گاه ماهها و حتی سالی از هم بیخبر می ماندند. فکر می کنم آخرین بارکه ناصر را دیدم سال 65 و پیش از عملیات کربلای5در مقرلشکرفجربود؛مثل همیشه خندان و شوخ در حالیکه 2 نوجوان از گروهانش همراهیش می کردند یکدیگر را دیدیدیم.مصافحه ای و گفتگویی کوتاه ؛ احوالپرسی و خداحافظی

درنیمهءاول سال 66 ناصرمتاهل شد ؛ به گفتهءمادرش حدود4ماه ازازدواجش گذشته بود که به جبهه برگشت و درحین رفتن خبر از وداع آخر داد وبه همسرش وصیت و سفارش کرد تا فرزندش راکه هنوزبدنیا نیامده بود بعداز او؛ حافظ دستآوردهای انقلاب تربیت کند.

سرانجام ناصر برای آخرین بار عازم میدان نبرد شد. صبحگاه یکشنبه 30 اسفند1366مصادف با اول ماه شعبان (ایام ولادت امام حسین ع و ابوالفضل العباس ع) ؛ در ادامه عملیات والفجر10؛ ناصر در نبردی راهبردی؛ پس از تصرف ارتفاع "ریشن" مشرف به شهر سید صادق عراق در منطقه عمومی خرمال ؛ در پدافند از موضع تصرفی؛ درحالیکه همهء افراد گروهانش شهید یا زخمی شده بودند؛ در روز دوم عملیات به شهادت رسید. ترکشی به اندازهء قلبش سینه را شکافته و دیگر چیزی به اسم قلب در سینه اش نبود؛آری ناصر 2روز مقاومت کرد ولی تپه ریشن را به بعثی ها ندادو دشمن را تا رسیدن نیروی پشتیبانی؛ زمین گیر کرد. روزهای ابتدای فروردین 67 "ناصر"درگارشهدای دارالرحمه شیراز؛آرمید. 

*تصویر لحظه شهادت شهید ورامینی30/12/66

دختر"شهیدناصرورامینی" مدتی بعد ازشهادت وی متولدشد.اورا طبق سفارش شهید "فاطمه" نامیدند. 2 سال از تولد تنها فرزند ناصر گذشته بود که همسرمکرمهءشهید ورامینی؛ در حین سفرزیارتی حضرت معصومه سلام الله علیها؛ در سانحهء تصادف اتوبوس حامل زائرین؛ آسمانی شد و به دیدارناصردر جوار حق تعالی شتافت.

از شهید ناصرورامینی وهمسرش تنها "فاطمه خانم"به یادگار مانده با انبوهی خاطرات وتعدادی عکس؛ که تابحال چندان که باید! جایی ثبت و ضبط نشده و احتمالا" هم نخواهد شد؟!

مظلومیت این خانوادهءمظلوم ومهجور آنجا نمودبیشتری پیدا می کند که روز شهادت ناصر"30 اسفند"؛ روزی است که هر 4 سال یکبار درتاریخ خورشیدی حلول می کند و عملا"سالروزشهادت ناصر عزیز و سایر شهدایی که در چنین ایامی ملکوتی  شدند در "محاق" باقی می مانند. 

گمنامی ؛ فقط این نیست که عده ایی گم نامت بخوانند؟. گمنام می شوند!.  اگر خدا بخواهد !؟

 "طوبی لهم وحسن مآب"


 

ویدئوی صبح شهادت شهید ورامینی 30/12/66 ارتفاع ریشن

ضمایم:

- فیلم نوحه خوانی شهید ورامینی

- فیلم سخنرانی شهید برای رزمندگان مقام شهید

-نماهنگ سردار شهیدورامینی

- برچسبها: شهید ناصر ورامینی

 

بسم الله الرحمان الرحیم

 *  جامانده پشت دروازه های بصره  .  یادنوشتی برای شهید جمشید یارائی

 

جمشید را هر وقت که یاد می کنم؛ شیطنت ها و شوخ طبعی هایش در دوره دبیرستان غالب بر سایر خاطراتی است که از او بیاد دارم . شخصیتی شاد و خندان که شوخی هایش با دبیران و همکلاسیها؛ برای انفجار یک کلاس پراز؛ پسرهای دبیرستانی مستعد خنده کافی بود. همین شیطنتها منجر شده بود که یکسال تحصیلی مردود شود و به اصطلاح جزو "دوساله ها" محسوب می شد و ته کلاس نشین! یک "نوچه پامنبری" ثابت هم داشت که همیشه در خلق شیطنتهای تحصیلی؛ باهم بودند. اما این جنگولک بازیها؛ ذره ای در گرایش و اعتقادات مذهبی و انقلابی وی خلل وارد نکرد .

 

 

جمشید متولد6 مهرماه 1343 محلهء باباکوهی شیراز بود. سالهای اول و دوم دبیرستان در دبیرستان نمازی؛ همکلاس بودیم . هردو با انجمن اسلامی دبیرستان همکاری می کردیم. از کارهای انتظاماتی و درگیری با گروهکهای معاند فعال در دبیرستان تا کارهای فرهنگی شامل طراحی رومه دیواری و کشیدن کاریکاتوربا موضوعات روز؛ برای نمایشگاههای مناسبتی و سایر امور تبلیغی-فرهنگی آن زمان . جمشید کاریکاتوریست ماهری بود؛ شاید آن همه مضحکه بازی هم ریشه در همین هنر مغفول ماندهء وی داشت.      

                                                                                                             

همزمان با فعالیت در انجمن اسلامی با گروه مقاومت مسجد نزدیک دبیرستان هم همکاری داشت. اکثر بچه های انجمن از طریق سیدعلی عضوانجمن اسلامی که همکلاسمان بود و سرگروه مقاومت مسجد نیزبود به عضویت بسیج در می آمدند و از آنجا پایشان به جبهه و سپس عضویت درسپاه باز می شد.

جمشید هم عاقبت سال 61 عازم جبهه شد و تحصیل را مانند اکثر جوانان همسن و سال ترک کرد و به دفاع از کشور و انقلاب مشغول شد.

مردادماه سال 62 در جریان عملیات والفجر2 درجبهه غرب کشور بودم . مقر تیپ مان (المهدی عج) پادگان جلدیان بین ارومیه و پیرانشهر بود. برای کاری به مقر تیپ رفته بودم که یک موتورسوار با سرعت به من نزدیک شد. جمشید بود شادو خندان ؛ مثل دوران تحصیل؛ یک کلاه مشکی رنگ(حاجی گرینوفی) بسرداشت ؛ لباس خاکی و ریش بزی چانه اش هم درآمده بود ولی هنوز محاسن ش پیوسته و پر نشده بود. بایک موتور تریل 125 قرمز؛ که معمولا" بچه های پیک گردان استفاده می کردند. از دیدن هم خوشحال شدیم و متعجب؛ چون هیچکدام از حضور هم مطلع نبودیم. حال و احوالی پرسیده شد و من به پیرانشهر برگشتم و جمشید هم در جلدیان ماند.

 

 

چند روز بعد در حال گشت روزانه در اورژانس بیمارستان 526 نزاجا در پادگان پیرانشهر؛ جمشید را دیدم که روی یک برانکار با دست و صورت زخمی و پای شکسته در حال پیچیدن بخود بود و مدام بخودش تف و لعنت می فرستاد که چرا در عملیات مجروح نشده و اینطوری شده؟ آخر جمشید در پادگان جلدیان در حال موتورسواری با یک جیپ ارتشی بشدت برخورد کرده بود و توفیق همراهی گردانش را تا به خط مقدم از دست داده بود.

هلی کوپتری روی پد اورژانس عازم رفتن به ارومیه بود؛ پارتی بازی کردم و بجای اینکه جمشید را با آمبولانس از جادهء ناامن و پر دست انداز پیرنشهر-نقده- به ارومیه اعزام کنم ؛با هلی کوپتر به همراه چند مجروح ضربه مغزی وی را راهی پشت خط کردم . بعدها شنیدم که از آنجا به تهران اعزام ودر بیمارستان سینا بستری و مداوا شده بود.

ظاهرا" جمشید در جبهه و یا پس از مجروحیت ؛ به عضویت سپاه درآمده بود. دی ماه سال 62 از واحد تعاون سپاه شیراز انتقالی گرفتم به واحد بسیج ؛ یکی دو روز قبل رفتن به بسیج نیروی جایگزینم به تعاون معرفی شد برای تحویل و تحول کارها و توجیه امور جاری؛ و نیروی جایگزین کسی نبود جز جمشید؛ خندان ولی لنگان! در حالیکه عصا می زد آمد به اتاقم و کلی تعجب کردم؛ تو کجا؟ اینجا کجا؟ از بعداز مجروحیتش خبری ازش نداشتم. لباس سبز پاسداری به تنش برازنده بود وبا عصا و پای لنگش ابهتی پیدا کرده بود؛فراموش نشدنی ؛ .دیگر در رفتارش از آن شیطنتها و شوخی های سرخوشانه چیز زیادی دیده نمی شد. یک حالت بلوغ و پختگی در حرکات و سکناتش محسوس بود و انگار داشت وزن و سنگینی بار مسئولیت پاسداری را بر خود متحمل و هموار می کرد. دیگر جمشید؛ جمشید سابق نبود.

القصه 2 روزه کارها را تحویل جمشید دادم و خودم را به بسیج معرفی کردم. هر روز در مراسم صبحگاه یکدیگر را می دیدیم تا اینکه پایش نسبتا"خوب شد و بی معطلی در حالیکه هنوز لنگ می زد در سال 63 به جبهه و تیپ 33 المهدی عج و گردان فجر پیوست.

 

 

 

 

 

نمی دانم سمتش در گردان فجر؛ فرمانده دسته بود یا فرمانده گروهان ؛ ولی از بودنش در آنجا وبین بچه های گردان خیلی راضی و خوشحال بود.

اواخرسال 63 به شیراز برگشت. در این سفر با همه بچه های گروه مقاومت دیدار و وداع کرد و در ضمن همین سفر به اصرار خانواده نامزدی هم کرد تا در زمان مناسب ازدواج کند. هر وقت بحث ازدواج پیش می آمد؛ از شوخیهای جمشید در بارهء همسر آینده اش این بود که می گفت "همسرمن باید "پیره زن" باشد! که هم تجربه خانه داری داشته باشد و هم از گیاهان دارویی سر در بیاورد که هروقت مریض شدم یا دل درد گرفتم برایم جوشانده ودم کردهء گل گاو زبان ونبات . درست کند و بخورم و خوب شوم" و کلی از مزایای گرفتن همسر مسن"پیرزن" تعریف می کرد و بچه ها را سرکار می گذاشت.فردای شب نامزدی اش به جبهه رفت .

اسفندماه 1363 سپاه وارتش خود را برای عملیات "بدر" آماده می کردند. عملیاتی در منطقه "هورالهویزه"وشرق رودخانه دجله و با هدف تصرف هورالهویزه و قطع جاده بصره-العماره؛تهدید بصره و العماره و منطقه اطراف بصره ؛ عملیات از تاریخ 19/12/63 شروع شد و تیپ 33 المهدی عج هم تحت امر قرارگاه کربلا و قرارگاه فرعی ظفر2 قرارگرفت؛ و بنا بود ازمحورجنوبی، منطقه القرنه (خط الهاله) وارد عمل شودهم چنین به قرارگاه فرعی ظفر2 ماموریت های جداگانه ای به صورت احتیاط و نیز انجام عملیات فریب واگذار شد. به این ترتیب که قرارگاه ظفر می‌باید آماده می‌شد تا در صورت امکان از طریق هلی برد از العزیز به طرف شمال – در غرب روخانه دجله – حرکت کند.

 عاقبت در تاریخ 26/12/63 جمشید و افراد دسته اش؛ در حالیکه آنسوی خطوط دشمن (بین دجله و فرات )هلی برد شده بودند و تحت تاثیر حملات شیمیایی و بمباران بی امان دشمن قرار گرفته ؛مظلومانه به شهادت رسیدند و با عقب نشینی نیروهای خودی به منطقه جزایر مجنون ؛ پیکرهایشان برای سالیان متمادی در منطقه شرق دجله غریبانه بجا ماند.

سرانجام بعد از 11 سال پیکر جمشید تفحص شد و پس از تشییع در تاریخ 4/5/74 در دارالرحمه شیراز آرام گرفت.

 

 


 

این فیلم فردای شهادت جمشید و یارانش است که از تلویزیون عراق پخش شده ؛ شاید پیکر جمشید هم در بین این عزیزان غریب و شهید؛ آرمیده باشد. شاید .

 

 

 لا یوم کیومک یا ابا عبدالله

 

- پ ن:

سفر به خیر گل من! که می روی با باد
ز دیده می روی اما نمی روی از یاد

کدام دشت و دمن؟ یا کدام باغ و چمن؟
کجاست مقصدت ای گل؟ کجاست مقصد باد؟ (حسین منزوی)

 

 


بسم الله الرحمان الرحیم

 *  هر عملی که موجب تضعیف جبهه اسلام و یا موجب خسارت  مادی و معنوی بوده و یاباشد حکم آن چیست.؟!

خواننده گرامی نظر به اینکه به جهت اختصار و کاهش حجم مطلب یادداشت از لینک آدرسهایی در متن یادداشت استفاده شده؛ متذکر می گردد به جهت اتقان فحوای مطلب حتما موضوعات لینکها مورد مداقه قرار گیرد. با تشکر
☜ . اشاره : 
تابحال و در طول خدمتم در سپاه و بویژه واحد بسیج؛ با این حجم از روایتهای ساختگی ؛ افراطی و غیرعقلانی در بارهء حماسه دفاع مقدس مواجه نشده بودم. پس از بازنشستگی غیرمنتظره! از مجال بدست آمده برای مطالعه کتابهای پر تیراژ دفاع مقدس و بررسی محتوای شبکه های اجتماعی پرمخاطب استفاده کردم و از این همه تبلیغ و مبالغه ؛در بزرگنمایی و غیر واقعی نمایاندن حقیقت دفاع مقدس در این کتب و فضاها حیرت کردم و بر خودم فرض کردم تا اندازه ایی که اطلاعاتم یاری کند ؛ از گذشته پر افتخار خود و همرزمان مظلوم م؛ عاقلانه و بدور از هر گونه اغراق و مظلوم نمایی دفاع کنم . آنچه در پی میآید نتیجه یک بررسی طولانی مدت  و بدور از هر گونه حب و بغض است.
برایم خیلی سئوال بود که چرا غالبا" وقتی می خواهند کتابی با مضمون جنگ تحمیلی را معرفی کنند! "کوچه نقاشها" هم جزو آنان است؟ کتابی که به رغم تیراژ بالایش و تبلیغات تلوزیونی و رسانه ایی جهت دار؟! , تاکنون مورد تقریظ و تلمیح 

رهبر معظم انقلابlink که در معرفی آثار دفاع مقدس به مخاطبین همت والایی مبذول داشته و با توشیح و تقریظات موجز؛ اصالت یک کتاب و یا محصول فرهنگی را مورد تایید قرار می دهند؛ قرار نگرفته !؟ احتمالا" وجود پاره ایی مطالب ناموثق و

مبالغه آمیزlink در متن کتاب می تواند از دلایل این بی اعتنایی معظم له به برخی آثارمنتشره و مورد استقبال عوام الناس باشد. 

*از جمله مواردیکه برایم بشدت حساسیت برانگیز بود؛ روایتگریهای کاملا" احساسی و مبالغه آمیز برخی راویان شاخص! خاصه در مناطق موسوم به

"راهیان نور"link  بود؛ که در یادداشتهای قبلی بدان پرداخته ام و یحتمل شما خواننده محترم هم کم وبیش متوجه منظور بنده شده اید. راویانی که تنها هنرشان نقل کرامات محیرالعقول و خوابهای بی پایه و اساس در مورد شهدای مظلوم؛ با آب و تابی که تنها شگرد خود این موجودات می باشد سعی در ساختن تصویری غیر واقعی و غیر عقلانی از ایثارگریهای رزمندگان و شهدا دارند.

*موضوعی که به عنوان نمونه مطرح می شود از کتاب "کوچه نقاشها" نقل می شود و سپس پردازش آن توسط

راوی مشهورlink  را مشاهده می کنیم و نهایتا"مورد نقد و بررسی قرار می گیرد:

  1-*گمنامی

صفحه 264/کوچه نقاشها

من و اصغر؛قدم ن آمدیم لب کانال.زیرسقف آسمان راه رفتیم. آسمان پرستاره وسیاره بود.یک جاایستادیم.داشتم آسمان را نگاه میکردم که اصغریکدفعه دست بردتویقه اش؛پلاکش را کندودر دستش گرفت.تعجب کردم.گفتم:((ا.چی کارمیکنی؛اصغر؟

باحالت عجیبی که هرگزتا آن موقع ندیده بودم:گفت:((شهادت هم یه جورشهوته.می خوام گمنام بمیرم تااسیر این شهوت نباشم.)) ..

همینطورکه نگاهش میکردم؛پلاکش را انداخت توی کانال ماهی.با ناراحتی گفتم:((بابااصغر؛چی کارکردی؟اگه طوریت بشه؛باهمین پلاک پیدات می کنن. چرا انداختیش؟))

گفت:((حتی به اون هم نمی خوام وابسته باشم.)) ((شهیداصغرارسنجانی فرمانده گردان میثم- فروردین 1366 عملیات کربلای 8))خاطرات سیدابوالفضل کاظمی  

2-*

بی پلاک ها (حسین یکتا)

برحسب آمارها! تعداد شهدای مفقودالاثر جنگ تحمیلی رقمی بالغ بر 12 هزار نفر بوده که با تفحصهایی که از بعداز قبول قطعنامه ؛ با صرف وقت و هزینه های جانبی آن شده؛ تاکنون حدود 6 هزار پیکر ایشان تفحص شده و کماکان حدود 6 هزار نفر دیگر بایستی تفحص شوند. اگر لامحالا"؛ همه این عزیزان پیرو چنین تفکر بی اساسی بوده باشند و یا در آیندهء نبردهای جبههءمقاومت؛ رزمندگان مقاومت هم؛چنین روشهایی را نصب العین خود قرار دهند! آیا می توان تصور کرد با چه حجمی از شهدای "مجهول الهویه" و یا به تعبیری "گمنام" مواجه خواهیم بود. پاسخگوی پدران و مادران چشم انتظارشان چه کسی خواهد بود؟ چه میزان بودجه و چند نفر ساعت کار باید ؛ مشغول تجسس و تشخیص هویت ایشان از روشهای پر هزینه ایی نظیر آزمایشهای ژنتیکی و DNA بشود؟   
یقینا" ترویج چنین آداب و تفکرات شخصی؛ بر فرض صحت وقوع؛ هزینه های گزاف مادی و معنوی؛ بر نظام مبتنی بر قوانین اسلام تحمیل خواهد کرد.
✍️. طرح مسئله :
سؤال: درکتابهایی با مضامین دفاع مقدس گاهی روایت می­کنند که مثلا": "عده­ای از بچه ­ها در اوج گرمای تیرماه جنوب، به عشق حضرت عباس(ع)

قمقمة آبها را خالی کرده و به عملیات رفته­اند.""یا اینکه فلان رزمنده یا

فرمانده گردان پلاک شناسایی­ شان را به دور انداخته اند تا شهیدگمنام شوند" و یا "رزمندگانی بدون آموزش نظامی و بی­ اجازه فرماندهان به خط مقدم می­رفته اند؛ "و مطالبی از این دست به عنوان ارزش و فضیلت رزمندگان نقل می­شود. نظر به اینکه نبرد اسلام و کفر پایانی ندارد و جبهه مقاومت اسلامی هم متأثر از فرهنگ دفاع مقدس می باشد. ترویج و نشر و اقدام به چنین اعمالی که نوعا" موجب تضعیف جبهه اسلام و ایجاد خسارات مادی و معنوی، به تبع اینگونه اقدامات برای نظام اسلامی می­گردد، چه حکمی دارد؟

ازراست: شهیدان تشنه لب سیدجمال میری؛ابرهیم دهقان؛ سردارعالیکاروشهیدان مهدی نظیری ومصطفی اسداللهی ساعاتی پیش از

عملیات قدس 3؛ 19تیرماه 64

 تبیین : 
*پاسخ:

ایثار و فداکاری یکی از مشخصه های مهم فرهنگ اسلام می باشد که جلوه های آن را می توان در عرصه های مختلف از جمله عرصه های جهاد و دفاع مشاهده کرد. تاریخ اسلام نیز سرشار است از رفتارهایی که در آنها ایثار، فداکاری و گذشت، به صورت کامل موج می زند، اما در این میان نکته مهمی وجود دارد و آن این است که ایثارگری در اسلام، به معنای رفتارهای غیرعقلانی نمی باشد، چراکه اساسا دین اسلام دین غیرعقلانی نمی باشد و از این روی نباید کاری کرد که مغایر با احکام مسلم عقلانی است، به عنوان مثال رفتن رزمندگان به خط مقدم بدون اینکه آموزش نظامی دیده باشند جز انداختن خود در مهلکه که خداوند متعال در قرآن کریم آن را منع کرده[1] ثمره­ ای ندارد و کسی که به این ترتیب جان خود را در معرض خطر قرار می­دهد هرگز فداکار نخواهد بود، همچنین بی اعتنایی به اجازه فرماندهان جز اختلال در نظم لشکر که در شرایط جنگی عنصر حیاتی می باشد، مغایر با هدف ایثارگری و فداکاری است که نه تنها جان خود فرد را در معرض خطر قرار می­دهد بلکه می­تواند منجر به آسیب­های جدی به کلیه نیروهای خودی شود. ریختن آب از قمقمه ­ها و رفتن با لبان تشنه به جبهه در اوج تابستان نیز اگر رخ داده باشد، اقدامی کاملا فردی می باشد که وما کار مثبتی نمی­باشد تا اینکه به عنوان الگو قرار گیرد، چرا که اول، اگر حضرت عباس ع اقدام به این کار نموده و تاریخی که در این زمینه نقل می­شود صحت داشته باشد، صرفا به این دلیل بود که وی امام خود را مقدم بر خود می­دانست و با توجه به اینکه او برای بردن آب برای امام و اهل­بیت ع به آنجا رفته بود راضی نبود که پیش از امام خود، آب بنوشد و به همین دلیل اگر آب را به خیمه­ها می رساند و امام ع سیراب می شد خود او نیز از آب استفاده می­کرد، از این روی اقدام حضرت عباس ع اقدامی اخلاقی و عقلانی بود که مبتنی بر امام شناسی او بود، دوم، تلاشی که امام حسین ع و حضرت عباس ع برای به دست آوردن آب انجام دادند حاکی از این است که تلاش برای به دست آوردن آنچه باعث تقویت نیرو می­شود همچون آب، اقدامی است که سیره اهل بیت ع آن را تأیید می­کند و این سیره مغایر است با هدر دادن آنچه نقدا موجود است و استفاده از آن موجب افزایش توان رزمی رزمنده می­شود، به ویژه اینکه آنچه در جبهه­ های جنگ اهمیت داشت علاوه بر ابعاد روحی و معنوی جبهه ­ها، ثمر دادن این همه تلاش­ها بود که این هدف نیز مقدماتی همچون داشتن بنیه لازم برای نبرد داشت و به همین دلیل اگر رزمنده در جبهه حضور داشته باشد باید از ابزارهایی که برای تقویت بنیه نیازمند آن است و در اختیار دارد بهره بگیرد، نه اینکه داشته­ های خود را نیز هدر دهد، مگر اینکه این کار، هدف بزرگتری در پی داشته باشد مثل اینکه رزمنده ­ای اطمینان دارد که تا دقایقی دیگر شهید خواهد شد و به دلیل کمبود آب، قمقمه آب خود را به رزمندگان دیگر به ویژه مجروحان می­دهد و خود بدون آب به میدان می­رود و یا رزمنده ­ای در شرایط کمبود شدید آب، به جای اینکه خود از آن آب بنوشد، قمقمه خود را در اختیار رزمندگان دیگر قرار می­دهد که این اقدام، در واقع همان ایثار و مقدم داشتن دیگران بر خود می­باشد که در قرآن کریم[2] نیز بدان تشویق شده است و ترویج آن نیز اشکالی ندارد.

بنابراین رزمندگان ما غالبا اهل اقدامات نامعقول نبودند و اگر اتفاقاتی از این دست نقل می­شود، رفتارهای شخصی است که قابل الگوبرداری نمی­باشد، چرا که با اصول و مبانی دینی دیگر تعارض پیدا می­کند، مگر اینکه این تعارض، ظاهری بوده و با تأمل عمیق­تر و در نظر گرفتن هدف­های مهم مبتنی بر عقلانیت از این اقدام، در نهایت دریابیم که این کار موجّه بوده است همچون داوطلب شدن برای انجام عملیات شهادت طلبانه در شرایطی که ابزاری جز این گونه عملیات وجود ندارد با هدف ضربه زدن به دشمن، انداختن ترس در دل و جان آنها و دادن این پیام که رزمندگان در راه دفاع از حق، حاضرند جان خود را فدا نمایند و در این مسیر کمبود اسلحه و تجهیزات نمی­تواند خللی در اراده آنها ایجاد نماید و عقلانیت این رفتار زمانی آشکارتر می­شود که دریابیم اگر این اتفاق رخ ندهد، دشمن چنان احساس قدرتی می کند که ممکن است جان همه رزمندگان را بگیرد در حالی که با این اقدام، جان اکثر رزمندگان حفظ شده و دشمن نیز علاوه بر صدمات مادی و انسانی، ضربه روحی سنگینی دریافت می کند که توان عملیاتی او را به شدت تحلیل می برد.

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم link


[1] بقره/195، وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة یعنی : وخویش را بدست خود به هلاکت نیافکنید.

[2] /9، وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة، یعنی: دیگران را بر خود مقدم می دارند با اینکه خود احتیاج دارند.

از همراهان و منتقدین همیشگی در خواست می شود از بذل نقطه نظرات سدیدشان ذیل این یادداشت دریغ نفرمایند . وفقکم

مقالات مرتبط

آسیب‌شناسی روایت‌گری

-

 

شبهات و تحریفات در روایت راویان راهیان نور

از روایت معیوب تا روایت مطلوب

-

 

رعایت امانت‌داری در روایت حوادث دفاع مقدس در راهیان نور


بسم الله الرحمان الرحیم

 * نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال


اشاره:

بحث درباره امکان بازدارندگی عراق از حمله به ایران، با وجود اهمیت آن در بررسی وقوع جنگ پیشین و استفاده از این تجربه برای جلوگیری جنگ در آینده، هنوز چندان مورد اعتنا قرار نگرفته است. انتشار یادداشت؛ 

نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال»، درسایت آقای

محمد درودیان نویسنده و پژوهشگر جنگ ایران و عراق؛ واکنش هایی را بدنبال داشت و موجب بحث در این زمینه شد.بنده با نظر به مسئله بازدارندگی و آنچه تا کنون در سایت آقای درودیان منتشر شده بود، مسئله بازدارندگی را با نظرگاه دیگری مورد نقد و بررسی قرار دادم. لازم به ذکر است آنچه در ادامه می آید

یادداشتی است که در تابستان سال 1395درسایت استاد درودیان منتشر گردیده و مع الاسف با سوء تفاهم از فحوای آن؛ توسط برخی برادران ارتش مورد اقبال قرار نگرفت.لذا مجددا" بازنشر می گردد.امید است با مشارکت دوستان بحث حاضر گسترش و تعمیق یابد.

✍️  

سابقه :

درج مقاله ای تحت عنوان:

نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال»؛ در پایگاه اینترنتی استاد درودیان؛ واکنش ها و پاسخ های متنوعی از سوی صاحب نظران و علاقمندان به موضوعات دفاع مقدس را در پی داشت و در این بین امیران سرافراز ارتش ج.ا.ایران آقایان گلفام و حسینی از منظر حمیّت قسمتی و دفاع از زحمات نیروهای سه گانه ارتش بعد از پیروزی انقلاب و در خلال وقوع جنگ تحمیلی، دفاعیاتی جانانه، مبسوط و مستدل به ادله ای در رد مسئله غافلگیری ارتش نسبت به حمله عراق و تبیین علل ضعف بازدارندگی نیروهای مسلح را ارائه فرمودند. نکته قابل تامل در پاسخ های امیران محترم آجا؛ این است که اصولا پاسخگوی بعضی اشکالات ارتش نیست! اما ایشان پذیرفته اند که باید پاسخ دهند و گاه پاسخ ها رنگ و بوی کنایی و احساسی بخود می گیرد. بدیهی است مخاطب اصلی برخی اشکالات و ابهامات مطروحه؛ نهادهایی فراتر از ارتش می باشند و ارتش به تنهایی نباید پاسخگوی برخی از این معایب و نواقص باشد؛ لذا از این جهت نقد تهای کلی و نهادهای فراتر از نیروهای مسلح نیز ضروری به نظر می رسد.(1) این کمترین ضمن مطالعه اجمالی این مطالب چه از دید استاد درودیان و موافقین نظریه ایشان و چه از نگاه امیران محترم و همفکرانشان؛ به فرضیه سومی رسیدم که نتیجه استنتاج فردی است و قطعا فصل الخطاب نیست، بلکه پیش فرضیه ای است که تا تبدیل‌شدن به یک نظریه، نیازمند اصلاحات بعدی می باشد. اما شاید بتواند به نتیجه گیری در خصوص اهداف این مبحث کمک کند. این دیدگاه متفاوت ناظر بر ماهیت و ساختار تهاجمی و سرکوب گرایانه ارتش شاهنشاهی در قبل از وقوع انقلاب و مدیریت سطوح کلان و جزئی ارتش توسط مستشاران خارجی است و آنچه غیورمردان ارتش پس از انقلاب میراث دار آن شدند؛ در واقع ساختاری است که اساسا برای دفاع از حدود و ثغور کشور طراحی نشده و فاقد قدرت بازدارندگی مستقل از آمریکا و ناتو بوده و اصولا برای سرکوب معارضین داخلی شاه و جنبش های ضداستعماری خارج از کشور تاسیس شده بود.

مقدمه:

نظام آموزشی نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران به گونه ای تنظیم شده بود که؛ ارتش به مثابه یک قوه تهاجمی درون مرزی و یک قدرت قاهره جهت سرکوبی مخالفان داخلی باشد و نه یک نیروی دفاعی برون مرزی و بازدارنده مهاجمان خارجی. ریشه این تنظیم ساختار را باید در کودتای ضدانقلابی 28 مرداد 1332 و باز پس گیری تاج و تخت شاه به کمک امپریالیسم امریکا جستجوکرد.

شاه؛ ارتش ایران را دربست و بی قید و شرط در اختیار پنتاگون قرار داد. تعداد مستشاران نظامی آمریکا از آن سال تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به بیش از 40 هزار نفر می رسید. این مستشاران همه دانش خود را بکار گرفتند تا نیروهای مسلح را از مردم دور نگه دارند و ارتشی بوجود آورند که بجز شاه به هیچ چیز ایمان نداشته باشد و خدا و میهن را تنها در پناه شاه بشناسد و باور کند. نخستین گامی که در این راه برداشته شد محو تمامی ذرات اندیشه ی، آزادگی و میهن پرستی در صفوف نیروهای مسلح بود و از آن جمله پاکسازی  افسران متدین و مذهبی، تیرباران برخی افسران وابسته به احزاب و دسته جات مذهبی، ملی و ی و متلاشی کردن شبکه نظامی حزب توده بود.

سپس سیستم پرسنلی و عضوگیری ارتش را بر اساسی طرح ریزی کردند که هر کسی اندک اندیشه ای بجز وفاداری مطلق به شاه و اطاعت کورکورانه از دستورات، در سر بپروراند. از درجه سرگردی بالاتر ارتقاء نیابد. آنگاه دوره های آموزشی کاملاً اختصاصی و برنامه‌ریزی شده ای برای تعلیم و پرورش فکری افسران ایرانی در امریکا تدارک دیدند که مواد آموزشی آن بیشتر شستشوی مغزی و جنگ روانی بود تا آشنایی با تاکتیک های جدید جنگی یا کاربرد سلاح های مدرن. این دوره ها که افسران ارشد هر کدام بیش از 2 بار در طول خدمت آنرا می گذراندند، چنان متکی بر شیوه ها و مسائل جنگ های داخلی، پارتیزانی و خیابانی بود که حتی کسانیکه به فنون نظامی آشنایی نداشتند، درمی یافتند که هدف، ایجاد یک قشون محلی سر تا پا وفادار به رژیم و یک گارد مسلح جاویدان و یک ابزار برادرکشی است، نه یک ارتش مدافع مرزها و بازدارنده دشمنان!!

تیتر رومه مربوط به حمله تانکهای ل92 زرهی به انقلابیون اهواز و دزفول می باشد 

ساختار ارتش شاهنشاهی بگونه ای طرح ریزی شد که با توجه به حضور مستشاران، ارتش علیرغم اینکه نیروی نظامی تعلیم دیده و مجهزی بود، لیکن اختیار و قوه تجزیه و تحلیل ی نداشت و فرماندهان طوری تربیت شده بودند که به صورت سیستماتیک کار کنند و از دخالت در امور راهبردی که قائم بر تحلیل ژئوپولتیک باشد، بپرهیزند. ارکان چهارگانه ارتش هر روز گزارشات و مشاهدات خود را به مقامات بالاتر ارسال می کردند ولی حق نتیجه گیری نداشتند. نتیجه گیری و تصمیمات ی بر اساس گزارشات ارتش و ژاندارمری و . به ساواک و با مشاوره ساواک (CIA-Moosad) به شاه و منحصرا توسط شاه و چند تن از مقامات نزدیک به وی (CIA-Moosad) انجام می گرفت. (2)

مقامات پنتاگون بارها؛ تلویحا و تصریحا گفته بودند که ارتش ایران اگر از سر تا پا به سلاحهای مدرن غیراتمی مجهز شود، هرگز یارای ایستادگی در برابر هجوم ارتش شوروی را نخواهد داشت و حداکثر کاری که بیرون مرزهای ایران از آن ساخته است، نگهبانی از شریان نفت و قلع و قمع نهضت های رهایی بخش منطقه، مانند ماموریت حفظ صلح !؟ در کنگو،  لشکرکشی به ظفار می باشد.

از این جهت؛ نه تنها قدرت تفکر و استدلال منطقی از کسانیکه در این نظام ارتقاء می یافتند سلب شده بود، بلکه قوه ابتکار و اراده و تصمیم گیری و توانایی فرماندهی آنان نیز به حداقل ممکن کاهش یافته بود.(3)

البته به رغم همه تلاشهای سازمان یافته در جهت مسخ روانی و عقیم کردن فکری افسران ارتش ایران؛ نه تنها نتوانستند اکثریت ارتش را به دژخیمان سرسپرده رژیم تبدیل کنند، بلکه بسیاری از افسران، درجه داران و همافران چنانچه در زمان انقلاب به کرات مشاهده شد، تمرد و سرپیچی کردند و با اعلام وفاداری به انقلاب و مردم به صفوف مبارزه انقلابی پیوستند. اما مع الاسف دکترین بازدارندگی ارتش کماکان بدون تغییر باقی ماند.(4) 

*تجزیه و تحلیل :

1- با نگاهی اجمالی به استعداد سازمانی نیروهای سه گانه ارتش شاهنشاهی و التفات به لقب ژاندارم منطقه؛ چنین استنباط می شود که بین استعداد و ماموریت ارتش سلطنتی، هیچگونه تناسبی وجود نداشت (اجرای مأموریت واگذاری به هر فرماندهی با استفاده از دو عامل انسانی و تجهیزات امکان­پذیر است) بعنوان مثال نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی که بایستی قوی ترین نیروی مدافع تمامیت ارضی و مرزهای کشوری با تقریبا 1400 کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق یعنی جدی ترین تهدید بالقوه وقت و مساحتی بیش از همین مقدار مرز مشترک با پاکستان و افغانستان (تهدید از ناحیه شوروی)، در قالب 3 سپاه و دارای 10 لشکر پیاده و زرهی (از 10 لشکر، 2 لشکر گارد شاهنشاهی تهران بوده که عملا جز محافظت از شاه وظیفه ای نداشتند)، 4 تیپ مستقل پیاده، زرهی و هوابرد، 5 گروه توپخانه و 4 گردان پدافند هوایی موشکی و سایر اجزاء ریز سازمانی می باشد! که برابر اصول جنگ کلاسیک این تعداد لشکر و تیپ تکافوی پدافند در مرزی به وسعت بیش از 1400 کیلومتر، حتی با در نظر گرفتن عوارض طبیعی و موانع سد کننده موجود در مرز با عراق را نمی کند! (در حالت استاندارد هر لشکر می تواند حداکثر در عرض 30 کیلومتر پدافند نماید(5).  از آنجا که بعد از وقوع انقلاب، دو لشگر گارد شاهنشاهی منحل گردید، عملا استعداد ارتش کمتر هم شد و توان بازدارندگی مشکوک قابل بحث و چالش ارتش شاهنشاهی را کاملا زیر سئوال برد. (بازدارندگی از جنس دکترین و غافلگیری از جنس تاکتیک می باشد. در تعریفی هرچند کوتاه برای بازدارندگی اینگونه بیان کرده اند؛ ایجاد وضعیتی بواسطه مولفه های قدرت که دشمن نیت و یا اقدام عملی برای تعرض را به دلیل عدم تحقق هدف و قبول خسارت های زیاد منتفی بداند.) (6)

2- از طرفی نقش غیرقابل انکار مستشاران نظامی بیگانه در مدیریت و کنترل ارتش و خروج قهری ایشان از کشور و به تبع آن انفکاک از بدنه ارتش، باعث بروز خلاء در حلقه های واسط بین مدیریت کلان با زیر مجموعه ها گردید و تا مدتها باعث سردرگمی در استقلال و بازیابی استعداد و اداره این مجموعه کاملا وابسته به شخص شاه و ناتو (آمریکا) گردید. از عوارض این وابستگی و خلاء پیش آمده، عدم آمادگی و توازن ارتش انقلابی برای دفاع از مرزها را می توان برشمرد. 

3- حضور نیروهای مسلح ارتش شاهی در ماموریت های خارج از کشور نظیر: اعزام جنگنده هوایی به کنگو به منظور حفظ صلح؟! (دی ماه 1341)، درگیری تمام عیار در ظفار عمان و دادن تلفات قابل ملاحظه نیرو و تجهیزات در این برهه (دی ماه 1351)، حمایت نظامی از پاکستان برای سرکوب شورشیان بلوچستان پاکستان، اعزام نیرو به ویتنام، لبنان و سوریه به عنوان پاسدار صلح و همکاری با آمریکا و اجرای ماموریت هوایی شناسایی مراکز نظامی شوروی، فرضیه تهاجمی بودن و غیرتدافعی بودن ارتش سلطنتی را تقویت و تایید می کند.

4- توان و استعداد ارتش شاه، نشان دهنده این واقعیت است که طراحان و بنیانگذاران ارتش (آمریکایی ها) بدنبال این هدف بوده اند که چنانچه روزی بین کشور ایران و هر کدام از همسایگانش مخاصمه و جنگی درگرفت بدلیل کم توانی پیش گفته در بحث نیروی زمینی از نظر تعداد لشکر برای پوشش پدافندی در مرزهای طولانی با کشورهایی نظیر عراق و پاکستان و افغانستان و مرزهای دریایی نیازمند درخواست اعزام نیروی خارجی و زمینه سازی حضور طولانی مدت نیروهای خارجی در کشور باشد.

5- البته بجز موارد ذکر شده که مربوط به پیش از انقلاب است، عوامل دیگری پس از انقلاب در عدم تحقق بازدارندگی، مزید بر علت گردید که اختصاراً شرح داده می شود:

- تعدیل و ترخیص جمع کثیری از کارکنان پایور و سرباز ارتش (نزاجا)؛ کاهش از 500/000 نفر به حدود 180/000 نفر (7)

- واگذاری دفاع از مرزهای غربی-جنوبی به 2 لشکر سرزمینی در بدو ارتش بعث (لشکر 81 باید 650 کیلومتر را پوشش می‌داد و لشکر 92 نیز مسئولیت پوشش منطقه‌ای به عرض 420 کیلومتر را بر عهده داشت. (8)

- استفاده از طرح های عملیاتی پیش از انقلاب با تغییرات جزیی در محتوی و تغییر کلی در نام آنها از پیکار، ابومسلم، زاگرس، شاهین و سبلان به ابوذر، البرز، ذوالفقار، حر و کمان 99 که با توجه به سلطه و اشراف مستشاران خارجی بر تهیه اینگونه طرح ها، اساساً ارتش بعث عراق دست ارتش ایران را از پیش خوانده بود. (9)

- عدم استفاده از تمام ظرفیت های قانون خدمت وظیفه عمومی در فراخوانی نیروهای وظیفه احتیاط و ذخیره اول و دوم (کلیه افراد ذکور خدمت کرده 19 تا 50 سال) گفتنی است که؛ ارتش تنها یکبار در سال 59 سربازان خدمت منقضی سال 56 را به تعداد حدود 85000 نفر در قالب نیروی احتیاط، به خدمت احضار نمود و پس از آن علیرغم وجود نیروی انسانی چند میلیونی و کافی! و وجود سازوکار قانونی برای بکارگیری مشروع این نیروها هیچگاه از این ظرفیت بکر در شرایط حساس کشور استفاده نکرد و به بهانه رویکرد نیروهای بسیج به سازمان رزم سپاه که غالباً زیر سن مشمولیت بودند، از فراخوانی قانونی نیروهای موظف احتیاط، استنکاف ورزیده است که در جای خود نیاز به تبیین و بررسی دارد. ( آمار تقریبی جمعیت ذکور 50-19 ساله ها در سرشماری سال 1385، مجموع نیروهای ضرورت، احتیاط، ذخیره  1 و 2 ___"12/914/966" نفر برآورد می شود. (10)

- تقلیل استعداد نیروی زمینی از 10 لشکر موجود قبل از انقلاب، به حدود 8 لشکر و حفظ همین استعداد تا پایان جنگ. البته نگارنده اطلاع ندارد که در حال حاضر تعداد لشکرها و تیپ های مستقل نزاجا افزایش پیدا کرده یا خیر؟ اما چنانچه قائل به حفظ همین استعداد باشند، تحقق بازیابی قدرت بازدارندگی و دفاع از تمامیت ارضی کشور؛ قدری ناممکن و نگران کننده بنظر می رسد. (بنظرمی رسد بیشتر بار دفاعی جنگ را نیروی هوایی، نیروی دریایی، هوانیروز، توپخانه و یگان های پشتبانی رزمی آجا بر دوش کشیدند و نقطه قوت ارتش بیشتر در این زمینه بوده است.)

- نقش بنی صدر به عنوان فرماندهی کل قوا در فرماندهی ارتش و ایجاد افتراق بین فرماندهان ارتش و سپاه و تضعیف و سلب ابتکار عمل از فرماندهان ارتش و عدم اعتقاد در بکارگیری نیروهای مردمی.

- اثرات و تبعات کودتای عقیم نقاب (پایگاه شهید نوژه) بر استفاده محتاطانه و محدود از یگانهای ارتش، با تدابیر و دستورات کنترل کننده ویژه از سوی سران دولت و نظام.

*نتیجه گیری:

1- اساساً ارتش موسوم به شاهنشاهی در تمام ادوار تاریخ معاصر؛ خصوصاً از قاجاریه تا پهلوی های اول و دوم؛ چون به اهتمام و مطلوب کشورهای خارجی نظیر فرانسه، انگلیس و آمریکا و . تشکیل و تدریب می گردید؛ همواره فاقد اقتدار و بازدارندگی به معنای واقعی بوده و تنها در سایه حمایت دول استعماری، حضور مستشاران اجنبی و پیمان های نظامی مانند: سعدآباد (1316 شمسی)، بغداد (سنتو) و ناتو، از گزند کشورهای معارض و خصوصا شوروی سابق و اقمارش در امان بوده که اشتباهاً به توان بازدارندگی نظامی تعبیر می گردد. کما اینکه در طول جنگ های ایران و عثمانی، ایران و روس (قاجاریه) و جنگ جهانی دوم (شهریور 1320 و سقوط پهلوی اول) و پیروزی انقلاب اسلامی (سقوط پهلوی دوم)؛ شاهد ناکارآمدی و فروپاشی این ارتش ها می باشیم. 

2- عدم توازن بین استعداد ارتش (تجهیزات و نیروی انسانی) و ماموریت واگذاری (بازدارندگی دشمن و حفظ تمامیت ارضی با توجه به مساحت مرزهای خشکی و دریایی کشور) که در اصل حفظ شاه و تاج و تخت وی به هر قیمت بوده، یکی از محل های مورد بحث در نداشتن توان بازدارندگی ارتش شاهنشاهی می باشد.

3- حضور مستشاران نظامی بیگانه در حساس ترین نقاط ارتش، آموزش افسران منتخب در خارج از کشور و نداشتن استقلال رای فرماندهان عالی ارتش در هدایت و فرماندهی ارتش، دلیل دیگری در عدم وجود عزم شاه و حامیانش برای تقویت و ایجاد توان بازدارندگی در ارتش می باشد.

4- در پایان و با توجه به پاسخ های قبلی امیران محترم گلفام و حسینی به سئوالات مطروحه، همچنان این سئوالات مطرح می باشند که:

- آیا راهبرد نیروهای مسلح ج.ا.ایران در تدوین دکترین بازدارندگی از تهاجمی درون مرزی و قدرتی قهری جهت سرکوبی مخالفان داخلی به نیرویی دفاعی برون مرزی و بازدارنده مهاجمان خارجی تغییر کرده است؟

- تجربیات دفاع و نبرد 8 ساله چه تاثیری در تدوین و تغییر دکترین فعلی داشته است؟

- آیا تحلیل ارتش از مبانی قدرت و میزان بازدارندگی خود در حال حاضر تغییر کرده است؟ 

- دکترین فعلی این نهاد برای حفظ امنیت کشور چیست؟ (11)

***************

* منابع و رفرنسها :

1- اقتباس از نظرات آقای شیرعلی نیا ذیل مقالات مرتبط با موضوع یادداشت در

سایت محمد درودیان

2- اقتباس از نظرات آقای آب پیکرذیل مقالات مرتبط با موضوع یادداشت در

سایت محمد درودیان

3- گزارشات مستشاران نظامی به کنگره امریکا مندرج در مجله Army & Politics

4- برداشت از کتاب انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی - نوشته دکتر سیروس پرهام (سایروس برام) ترجمه پ شیرازی-دی ماه 1357

5-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی

6-

پاسخ امیر گلفام به نقد اظهارات وی درباره غافلگیری ارتش در برابر حمله عراق

7-

پاسخ امیر گلفام به نقد اظهارات وی درباره غافلگیری ارتش در برابر حمله عراق

8-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی

9-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی - مقالات طرح های قبل از انقلاب ارتش در مقابل عراق و طرح های دفاعی ارتش قبل از آغاز جنگ ایران و عراق و گفتمان ارتشی دفاع مقدس

10-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی

11-

نقدی بر دو دیدگاه؛ فرصتی مغتنم برای طرح یک پرسش، به قلم دکتر مریم جوان شهرکی 

***************

*

مقالات مرتبط با موضوع یادداشت:




بسم الله الرحمان الرحیم

 * نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال


اشاره:

بحث درباره امکان بازدارندگی عراق از حمله به ایران، با وجود اهمیت آن در بررسی وقوع جنگ پیشین و استفاده از این تجربه برای جلوگیری جنگ در آینده، هنوز چندان مورد اعتنا قرار نگرفته است. انتشار یادداشت؛ 

نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال»، درسایت آقای

محمد درودیان نویسنده و پژوهشگر جنگ ایران و عراق؛ واکنش هایی را بدنبال داشت و موجب بحث در این زمینه شد.بنده با نظر به مسئله بازدارندگی و آنچه تا کنون در سایت آقای درودیان منتشر شده بود، مسئله بازدارندگی را با نظرگاه دیگری مورد نقد و بررسی قرار دادم. لازم به ذکر است آنچه در ادامه می آید

یادداشتی است که در تابستان سال 1395درسایت استاد درودیان منتشر گردیده و مع الاسف با سوء تفاهم از فحوای آن؛ توسط برخی برادران ارتش مورد اقبال قرار نگرفت.لذا مجددا" بازنشر می گردد.امید است با مشارکت دوستان بحث حاضر گسترش و تعمیق یابد.

✍️  

سابقه :

درج مقاله ای تحت عنوان:

نقد و بررسی علت ناتوانی ایران در بازدارندگی عراق از حمله و جلوگیری از اشغال»؛ در پایگاه اینترنتی استاد درودیان؛ واکنش ها و پاسخ های متنوعی از سوی صاحب نظران و علاقمندان به موضوعات دفاع مقدس را در پی داشت و در این بین امیران سرافراز ارتش ج.ا.ایران آقایان گلفام و حسینی از منظر حمیّت قسمتی و دفاع از زحمات نیروهای سه گانه ارتش بعد از پیروزی انقلاب و در خلال وقوع جنگ تحمیلی، دفاعیاتی جانانه، مبسوط و مستدل به ادله ای در رد مسئله غافلگیری ارتش نسبت به حمله عراق و تبیین علل ضعف بازدارندگی نیروهای مسلح را ارائه فرمودند. نکته قابل تامل در پاسخ های امیران محترم آجا؛ این است که اصولا پاسخگوی بعضی اشکالات ارتش نیست! اما ایشان پذیرفته اند که باید پاسخ دهند و گاه پاسخ ها رنگ و بوی کنایی و احساسی بخود می گیرد. بدیهی است مخاطب اصلی برخی اشکالات و ابهامات مطروحه؛ نهادهایی فراتر از ارتش می باشند و ارتش به تنهایی نباید پاسخگوی برخی از این معایب و نواقص باشد؛ لذا از این جهت نقد تهای کلی و نهادهای فراتر از نیروهای مسلح نیز ضروری به نظر می رسد.(1) این کمترین ضمن مطالعه اجمالی این مطالب چه از دید استاد درودیان و موافقین نظریه ایشان و چه از نگاه امیران محترم و همفکرانشان؛ به فرضیه سومی رسیدم که نتیجه استنتاج فردی است و قطعا فصل الخطاب نیست، بلکه پیش فرضیه ای است که تا تبدیل‌شدن به یک نظریه، نیازمند اصلاحات بعدی می باشد. اما شاید بتواند به نتیجه گیری در خصوص اهداف این مبحث کمک کند. این دیدگاه متفاوت ناظر بر ماهیت و ساختار تهاجمی و سرکوب گرایانه ارتش شاهنشاهی در قبل از وقوع انقلاب و مدیریت سطوح کلان و جزئی ارتش توسط مستشاران خارجی است و آنچه غیورمردان ارتش پس از انقلاب میراث دار آن شدند؛ در واقع ساختاری است که اساسا برای دفاع از حدود و ثغور کشور طراحی نشده و فاقد قدرت بازدارندگی مستقل از آمریکا و ناتو بوده و اصولا برای سرکوب معارضین داخلی شاه و جنبش های ضداستعماری خارج از کشور تاسیس شده بود.

مقدمه:

نظام آموزشی نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران به گونه ای تنظیم شده بود که؛ ارتش به مثابه یک قوه تهاجمی درون مرزی و یک قدرت قاهره جهت سرکوبی مخالفان داخلی باشد و نه یک نیروی دفاعی برون مرزی و بازدارنده مهاجمان خارجی. ریشه این تنظیم ساختار را باید در کودتای ضدانقلابی 28 مرداد 1332 و باز پس گیری تاج و تخت شاه به کمک امپریالیسم امریکا جستجوکرد.

شاه؛ ارتش ایران را دربست و بی قید و شرط در اختیار پنتاگون قرار داد. تعداد مستشاران نظامی آمریکا از آن سال تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به بیش از 40 هزار نفر می رسید. این مستشاران همه دانش خود را بکار گرفتند تا نیروهای مسلح را از مردم دور نگه دارند و ارتشی بوجود آورند که بجز شاه به هیچ چیز ایمان نداشته باشد و خدا و میهن را تنها در پناه شاه بشناسد و باور کند. نخستین گامی که در این راه برداشته شد محو تمامی ذرات اندیشه ی، آزادگی و میهن پرستی در صفوف نیروهای مسلح بود و از آن جمله پاکسازی  افسران متدین و مذهبی، تیرباران برخی افسران وابسته به احزاب و دسته جات مذهبی، ملی و ی و متلاشی کردن شبکه نظامی حزب توده بود.

سپس سیستم پرسنلی و عضوگیری ارتش را بر اساسی طرح ریزی کردند که هر کسی اندک اندیشه ای بجز وفاداری مطلق به شاه و اطاعت کورکورانه از دستورات، در سر بپروراند. از درجه سرگردی بالاتر ارتقاء نیابد. آنگاه دوره های آموزشی کاملاً اختصاصی و برنامه‌ریزی شده ای برای تعلیم و پرورش فکری افسران ایرانی در امریکا تدارک دیدند که مواد آموزشی آن بیشتر شستشوی مغزی و جنگ روانی بود تا آشنایی با تاکتیک های جدید جنگی یا کاربرد سلاح های مدرن. این دوره ها که افسران ارشد هر کدام بیش از 2 بار در طول خدمت آنرا می گذراندند، چنان متکی بر شیوه ها و مسائل جنگ های داخلی، پارتیزانی و خیابانی بود که حتی کسانیکه به فنون نظامی آشنایی نداشتند، درمی یافتند که هدف، ایجاد یک قشون محلی سر تا پا وفادار به رژیم و یک گارد مسلح جاویدان و یک ابزار برادرکشی است، نه یک ارتش مدافع مرزها و بازدارنده دشمنان!!

تیتر رومه مربوط به حمله تانکهای ل92 زرهی به انقلابیون اهواز و دزفول دی ماه 1357 می باشد 

ساختار ارتش شاهنشاهی بگونه ای طرح ریزی شد که با توجه به حضور مستشاران، ارتش علیرغم اینکه نیروی نظامی تعلیم دیده و مجهزی بود، لیکن اختیار و قوه تجزیه و تحلیل ی نداشت و فرماندهان طوری تربیت شده بودند که به صورت سیستماتیک کار کنند و از دخالت در امور راهبردی که قائم بر تحلیل ژئوپولتیک باشد، بپرهیزند. ارکان چهارگانه ارتش هر روز گزارشات و مشاهدات خود را به مقامات بالاتر ارسال می کردند ولی حق نتیجه گیری نداشتند. نتیجه گیری و تصمیمات ی بر اساس گزارشات ارتش و ژاندارمری و . به ساواک و با مشاوره ساواک (CIA-Moosad) به شاه و منحصرا توسط شاه و چند تن از مقامات نزدیک به وی (CIA-Moosad) انجام می گرفت. (2)

مقامات پنتاگون بارها؛ تلویحا و تصریحا گفته بودند که ارتش ایران اگر از سر تا پا به سلاحهای مدرن غیراتمی مجهز شود، هرگز یارای ایستادگی در برابر هجوم ارتش شوروی را نخواهد داشت و حداکثر کاری که بیرون مرزهای ایران از آن ساخته است، نگهبانی از شریان نفت و قلع و قمع نهضت های رهایی بخش منطقه، مانند ماموریت حفظ صلح !؟ در کنگو،  لشکرکشی به ظفار می باشد.

از این جهت؛ نه تنها قدرت تفکر و استدلال منطقی از کسانیکه در این نظام ارتقاء می یافتند سلب شده بود، بلکه قوه ابتکار و اراده و تصمیم گیری و توانایی فرماندهی آنان نیز به حداقل ممکن کاهش یافته بود.(3)

البته به رغم همه تلاشهای سازمان یافته در جهت مسخ روانی و عقیم کردن فکری افسران ارتش ایران؛ نه تنها نتوانستند اکثریت ارتش را به دژخیمان سرسپرده رژیم تبدیل کنند، بلکه بسیاری از افسران، درجه داران و همافران چنانچه در زمان انقلاب به کرات مشاهده شد، تمرد و سرپیچی کردند و با اعلام وفاداری به انقلاب و مردم به صفوف مبارزه انقلابی پیوستند. اما مع الاسف دکترین بازدارندگی ارتش کماکان بدون تغییر باقی ماند.(4) 

*تجزیه و تحلیل :

1- با نگاهی اجمالی به استعداد سازمانی نیروهای سه گانه ارتش شاهنشاهی و التفات به لقب ژاندارم منطقه؛ چنین استنباط می شود که بین استعداد و ماموریت ارتش سلطنتی، هیچگونه تناسبی وجود نداشت (اجرای مأموریت واگذاری به هر فرماندهی با استفاده از دو عامل انسانی و تجهیزات امکان­پذیر است) بعنوان مثال نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی که بایستی قوی ترین نیروی مدافع تمامیت ارضی و مرزهای کشوری با تقریبا 1400 کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق یعنی جدی ترین تهدید بالقوه وقت و مساحتی بیش از همین مقدار مرز مشترک با پاکستان و افغانستان (تهدید از ناحیه شوروی)، در قالب 3 سپاه و دارای 10 لشکر پیاده و زرهی (از 10 لشکر، 2 لشکر گارد شاهنشاهی تهران بوده که عملا جز محافظت از شاه وظیفه ای نداشتند)، 4 تیپ مستقل پیاده، زرهی و هوابرد، 5 گروه توپخانه و 4 گردان پدافند هوایی موشکی و سایر اجزاء ریز سازمانی می باشد! که برابر اصول جنگ کلاسیک این تعداد لشکر و تیپ تکافوی پدافند در مرزی به وسعت بیش از 1400 کیلومتر، حتی با در نظر گرفتن عوارض طبیعی و موانع سد کننده موجود در مرز با عراق را نمی کند! (در حالت استاندارد هر لشکر می تواند حداکثر در عرض 30 کیلومتر پدافند نماید(5).  از آنجا که بعد از وقوع انقلاب، دو لشگر گارد شاهنشاهی منحل گردید، عملا استعداد ارتش کمتر هم شد و توان بازدارندگی مشکوک قابل بحث و چالش ارتش شاهنشاهی را کاملا زیر سئوال برد. (بازدارندگی از جنس دکترین و غافلگیری از جنس تاکتیک می باشد. در تعریفی هرچند کوتاه برای بازدارندگی اینگونه بیان کرده اند؛ ایجاد وضعیتی بواسطه مولفه های قدرت که دشمن نیت و یا اقدام عملی برای تعرض را به دلیل عدم تحقق هدف و قبول خسارت های زیاد منتفی بداند.) (6)

2- از طرفی نقش غیرقابل انکار مستشاران نظامی بیگانه در مدیریت و کنترل ارتش و خروج قهری ایشان از کشور و به تبع آن انفکاک از بدنه ارتش، باعث بروز خلاء در حلقه های واسط بین مدیریت کلان با زیر مجموعه ها گردید و تا مدتها باعث سردرگمی در استقلال و بازیابی استعداد و اداره این مجموعه کاملا وابسته به شخص شاه و ناتو (آمریکا) گردید. از عوارض این وابستگی و خلاء پیش آمده، عدم آمادگی و توازن ارتش انقلابی برای دفاع از مرزها را می توان برشمرد. 

3- حضور نیروهای مسلح ارتش شاهی در ماموریت های خارج از کشور نظیر: اعزام جنگنده هوایی به کنگو به منظور حفظ صلح؟! (دی ماه 1341)، درگیری تمام عیار در ظفار عمان و دادن تلفات قابل ملاحظه نیرو و تجهیزات در این برهه (دی ماه 1351)، حمایت نظامی از پاکستان برای سرکوب شورشیان بلوچستان پاکستان، اعزام نیرو به ویتنام، لبنان و سوریه به عنوان پاسدار صلح و همکاری با آمریکا و اجرای ماموریت هوایی شناسایی مراکز نظامی شوروی، فرضیه تهاجمی بودن و غیرتدافعی بودن ارتش سلطنتی را تقویت و تایید می کند.

عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار-عمان"1351-1354"

4- توان و استعداد ارتش شاه، نشان دهنده این واقعیت است که طراحان و بنیانگذاران ارتش (آمریکایی ها) بدنبال این هدف بوده اند که چنانچه روزی بین کشور ایران و هر کدام از همسایگانش مخاصمه و جنگی درگرفت بدلیل کم توانی پیش گفته در بحث نیروی زمینی از نظر تعداد لشکر برای پوشش پدافندی در مرزهای طولانی با کشورهایی نظیر عراق و پاکستان و افغانستان و مرزهای دریایی نیازمند درخواست اعزام نیروی خارجی و زمینه سازی حضور طولانی مدت نیروهای خارجی در کشور باشد.

5- البته بجز موارد ذکر شده که مربوط به پیش از انقلاب است، عوامل دیگری پس از انقلاب در عدم تحقق بازدارندگی، مزید بر علت گردید که اختصاراً شرح داده می شود:

- تعدیل و ترخیص جمع کثیری از کارکنان پایور و سرباز ارتش (نزاجا)؛ کاهش از 500/000 نفر به حدود 180/000 نفر (7)

- واگذاری دفاع از مرزهای غربی-جنوبی به 2 لشکر سرزمینی در بدو ارتش بعث (لشکر 81 باید 650 کیلومتر را پوشش می‌داد و لشکر 92 نیز مسئولیت پوشش منطقه‌ای به عرض 420 کیلومتر را بر عهده داشت. (8)

- استفاده از طرح های عملیاتی پیش از انقلاب با تغییرات جزیی در محتوی و تغییر کلی در نام آنها از پیکار، ابومسلم، زاگرس، شاهین و سبلان به ابوذر، البرز، ذوالفقار، حر و کمان 99 که با توجه به سلطه و اشراف مستشاران خارجی بر تهیه اینگونه طرح ها، اساساً ارتش بعث عراق دست ارتش ایران را از پیش خوانده بود. (9)

- عدم استفاده از تمام ظرفیت های قانون خدمت وظیفه عمومی در فراخوانی نیروهای وظیفه احتیاط و ذخیره اول و دوم (کلیه افراد ذکور خدمت کرده 19 تا 50 سال) گفتنی است که؛ ارتش تنها یکبار در سال 59 سربازان خدمت منقضی سال 56 را به تعداد حدود 85000 نفر در قالب نیروی احتیاط، به خدمت احضار نمود و پس از آن علیرغم وجود نیروی انسانی چند میلیونی و کافی! و وجود سازوکار قانونی برای بکارگیری مشروع این نیروها هیچگاه از این ظرفیت بکر در شرایط حساس کشور استفاده نکرد و به بهانه رویکرد نیروهای بسیج به سازمان رزم سپاه که غالباً زیر سن مشمولیت بودند، از فراخوانی قانونی نیروهای موظف احتیاط، استنکاف ورزیده است که در جای خود نیاز به تبیین و بررسی دارد. ( آمار تقریبی جمعیت ذکور 50-19 ساله ها در سرشماری سال 1385، مجموع نیروهای ضرورت، احتیاط، ذخیره  1 و 2 ___"12/914/966" نفر برآورد می شود. (10)

- تقلیل استعداد نیروی زمینی از 10 لشکر موجود قبل از انقلاب، به حدود 8 لشکر و حفظ همین استعداد تا پایان جنگ. البته نگارنده اطلاع ندارد که در حال حاضر تعداد لشکرها و تیپ های مستقل نزاجا افزایش پیدا کرده یا خیر؟ اما چنانچه قائل به حفظ همین استعداد باشند، تحقق بازیابی قدرت بازدارندگی و دفاع از تمامیت ارضی کشور؛ قدری ناممکن و نگران کننده بنظر می رسد. (بنظرمی رسد بیشتر بار دفاعی جنگ را نیروی هوایی، نیروی دریایی، هوانیروز، توپخانه و یگان های پشتبانی رزمی آجا بر دوش کشیدند و نقطه قوت ارتش بیشتر در این زمینه بوده است.)

- نقش بنی صدر به عنوان فرماندهی کل قوا در فرماندهی ارتش و ایجاد افتراق بین فرماندهان ارتش و سپاه و تضعیف و سلب ابتکار عمل از فرماندهان ارتش و عدم اعتقاد در بکارگیری نیروهای مردمی.

- اثرات و تبعات کودتای عقیم نقاب (پایگاه شهید نوژه) بر استفاده محتاطانه و محدود از یگانهای ارتش، با تدابیر و دستورات کنترل کننده ویژه از سوی سران دولت و نظام.

*نتیجه گیری:

1- اساساً ارتش موسوم به شاهنشاهی در تمام ادوار تاریخ معاصر؛ خصوصاً از قاجاریه تا پهلوی های اول و دوم؛ چون به اهتمام و مطلوب کشورهای خارجی نظیر فرانسه، انگلیس و آمریکا و . تشکیل و تدریب می گردید؛ همواره فاقد اقتدار و بازدارندگی به معنای واقعی بوده و تنها در سایه حمایت دول استعماری، حضور مستشاران اجنبی و پیمان های نظامی مانند: سعدآباد (1316 شمسی)، بغداد (سنتو) و ناتو، از گزند کشورهای معارض و خصوصا شوروی سابق و اقمارش در امان بوده که اشتباهاً به توان بازدارندگی نظامی تعبیر می گردد. کما اینکه در طول جنگ های ایران و عثمانی، ایران و روس (قاجاریه) و جنگ جهانی دوم (شهریور 1320 و سقوط پهلوی اول) و پیروزی انقلاب اسلامی (سقوط پهلوی دوم)؛ شاهد ناکارآمدی و فروپاشی این ارتش ها می باشیم. 

2- عدم توازن بین استعداد ارتش (تجهیزات و نیروی انسانی) و ماموریت واگذاری (بازدارندگی دشمن و حفظ تمامیت ارضی با توجه به مساحت مرزهای خشکی و دریایی کشور) که در اصل حفظ شاه و تاج و تخت وی به هر قیمت بوده، یکی از محل های مورد بحث در نداشتن توان بازدارندگی ارتش شاهنشاهی می باشد.

3- حضور مستشاران نظامی بیگانه در حساس ترین نقاط ارتش، آموزش افسران منتخب در خارج از کشور و نداشتن استقلال رای فرماندهان عالی ارتش در هدایت و فرماندهی ارتش، دلیل دیگری در عدم وجود عزم شاه و حامیانش برای تقویت و ایجاد توان بازدارندگی در ارتش می باشد.

4- در پایان و با توجه به پاسخ های قبلی امیران محترم گلفام و حسینی به سئوالات مطروحه، همچنان این سئوالات مطرح می باشند که:

- آیا راهبرد نیروهای مسلح ج.ا.ایران در تدوین دکترین بازدارندگی از تهاجمی درون مرزی و قدرتی قهری جهت سرکوبی مخالفان داخلی به نیرویی دفاعی برون مرزی و بازدارنده مهاجمان خارجی تغییر کرده است؟

- تجربیات دفاع و نبرد 8 ساله چه تاثیری در تدوین و تغییر دکترین فعلی داشته است؟

- آیا تحلیل ارتش از مبانی قدرت و میزان بازدارندگی خود در حال حاضر تغییر کرده است؟ 

- دکترین فعلی این نهاد برای حفظ امنیت کشور چیست؟ (11)

***************

* منابع و رفرنسها :

1- اقتباس از نظرات آقای شیرعلی نیا ذیل مقالات مرتبط با موضوع یادداشت در

سایت محمد درودیان

2- اقتباس از نظرات آقای آب پیکرذیل مقالات مرتبط با موضوع یادداشت در

سایت محمد درودیان

3- گزارشات مستشاران نظامی به کنگره امریکا مندرج در مجله Army & Politics

4- برداشت از کتاب انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی - نوشته دکتر سیروس پرهام (سایروس برام) ترجمه پ شیرازی-دی ماه 1357

5-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی

6-

پاسخ امیر گلفام به نقد اظهارات وی درباره غافلگیری ارتش در برابر حمله عراق

7-

پاسخ امیر گلفام به نقد اظهارات وی درباره غافلگیری ارتش در برابر حمله عراق

8-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی

9-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی - مقالات طرح های قبل از انقلاب ارتش در مقابل عراق و طرح های دفاعی ارتش قبل از آغاز جنگ ایران و عراق و گفتمان ارتشی دفاع مقدس

10-

اقتباس از وبلاگ امیر سیدناصر حسینی

11-

نقدی بر دو دیدگاه؛ فرصتی مغتنم برای طرح یک پرسش، به قلم دکتر مریم جوان شهرکی 

***************

*

مقالات مرتبط با موضوع یادداشت:




بسم الله الرحمان الرحیم

  *آسیب شناسی دفاع مقدس : فضیلیت محوری یا کرامت ، خواب و

✍️  

اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی

"سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی  امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"

ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت  و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت. ذکر این نکته ضروری است که جملات اندکی از یادداشت با رعایت امانتداری و پرهیز از تغییر مفهوم، مورد ویرایش قرار گرفته است .

ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده‌ی صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه‌ی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم. .

دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه‌ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

از این علایم، در زندگی همه‌ی شهدای بزرگ می‌توان یافت که نشان می‌دهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشته‌اند. کسی که یک بار مناجات‌های شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلم‌های شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و ده‌ها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، به‌خوبی می‌یابد که بهشت زهرای(س) تهران، به‌واقع، دارالشفای دلسوختگان است و به‌راستی عرفای بزرگ زمانه‌ی ما را در خود جای داده است.

سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دین‌داری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دین‌داری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شده‌ایم و سیره و زندگی اهل‌بیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که می‌آمدند، اطراف او می‌نشستند و می‌گفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برای‌شان از داستا انبیاء و اولیای گذشته می‌گفت و پندشان می‌داد.»

روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، به‌صورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی می‌کرده‌ و هم‌زمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بوده‌اند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

درباره‌ی شهدای بزرگوار ما نیز که به‌حق سیره‌ی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیان‌شان می‌شد و دهان به دهان می‌گشت.

مطالعه‌ی سیره‌ی شهیدان رجایی و بهشتی – که به‌حمدالله سیره و خاطرات‌شان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزه‌های دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق می‌کند که تصور می‌کنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بوده‌اند و یا می‌فهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان می‌بخشد که زبانزد همگان می‌گردد.

اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمه‌ی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده‌ و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقت‌ها منبع‌شان هم معلوم نیست، بسنده می‌شود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمی‌افزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانه‌ها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانه‌ی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راه‌های مختلف به بروز کراماتی دست می‌یابند!

حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای می‌گذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را می‌بینی! چند قدم این‌طرف‌تر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبره‌ی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را می‌بینی که به‌نام شهیدی که قبرش بوی "عطر" می‌دهد، تجمع کرده‌اند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشده‌اند، مستقیماً به سراغ اینجا می‌روند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!

آیا این یک زنگ خطر و نشانه‌ی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبه‌ی سطحی‌نگری و عوام‌زدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!

یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همه‌ی ایران دست به دست شد و به‌عنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را می‌خوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»

راستی فاصله گرفتن از ائمهءمعصومین "ع" و علماء دین، خطر افتادن به دام سطحی‌نگری‌ها را مهیا خواهد کرد. پس به‌هوش باشیم!

علی‌رضا کمیلی

مطالب مرتبط با موضوع بحث: 

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش دوم

_ماهنامه امتداد؛ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392_"پروندهءویژه"



بسم الله الرحمان الرحیم

  *آسیب شناسی دفاع مقدس : فضیلیت محوری یا کرامت ، خواب و

✍️  

اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی

"سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی  امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"

ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت  و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت. ذکر این نکته ضروری است که جملات اندکی از یادداشت با رعایت امانتداری و پرهیز از تغییر مفهوم، مورد ویرایش قرار گرفته است .

ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده‌ی صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه‌ی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم. .

دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه‌ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

از این علایم، در زندگی همه‌ی شهدای بزرگ می‌توان یافت که نشان می‌دهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشته‌اند. کسی که یک بار مناجات‌های شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلم‌های شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و ده‌ها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، به‌خوبی می‌یابد که بهشت زهرای(س) تهران، به‌واقع، دارالشفای دلسوختگان است و به‌راستی عرفای بزرگ زمانه‌ی ما را در خود جای داده است.

سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دین‌داری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دین‌داری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شده‌ایم و سیره و زندگی اهل‌بیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که می‌آمدند، اطراف او می‌نشستند و می‌گفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برای‌شان از داستا انبیاء و اولیای گذشته می‌گفت و پندشان می‌داد.»

روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، به‌صورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی می‌کرده‌ و هم‌زمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بوده‌اند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

درباره‌ی شهدای بزرگوار ما نیز که به‌حق سیره‌ی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیان‌شان می‌شد و دهان به دهان می‌گشت.

مطالعه‌ی سیره‌ی شهیدان رجایی و بهشتی – که به‌حمدالله سیره و خاطرات‌شان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزه‌های دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق می‌کند که تصور می‌کنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بوده‌اند و یا می‌فهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان می‌بخشد که زبانزد همگان می‌گردد.

اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمه‌ی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده‌ و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقت‌ها منبع‌شان هم معلوم نیست، بسنده می‌شود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمی‌افزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانه‌ها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانه‌ی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راه‌های مختلف به بروز کراماتی دست می‌یابند!

حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای می‌گذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را می‌بینی! چند قدم این‌طرف‌تر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبره‌ی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را می‌بینی که به‌نام شهیدی که قبرش بوی "عطر" می‌دهد، تجمع کرده‌اند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشده‌اند، مستقیماً به سراغ اینجا می‌روند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!

آیا این یک زنگ خطر و نشانه‌ی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبه‌ی سطحی‌نگری و عوام‌زدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!

یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همه‌ی ایران دست به دست شد و به‌عنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را می‌خوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»

راستی فاصله گرفتن از ائمهءمعصومین "ع" و علماء دین، خطر افتادن به دام سطحی‌نگری‌ها را مهیا خواهد کرد. پس به‌هوش باشیم!

علی‌رضا کمیلی

مطالب مرتبط با موضوع بحث: 

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش دوم

_ماهنامه امتداد؛ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392_"پروندهءویژه"



بسم الله الرحمان الرحیم

  *آسیب شناسی دفاع مقدس : فضیلیت محوری یا کرامت ، خواب و

✍️  

اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی

"سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی  امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"

ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت  و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت.

ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده‌ی صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه‌ی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم. .

دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه‌ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

از این علایم، در زندگی همه‌ی شهدای بزرگ می‌توان یافت که نشان می‌دهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشته‌اند. کسی که یک بار مناجات‌های شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلم‌های شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و ده‌ها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، به‌خوبی می‌یابد که بهشت زهرای(س) تهران، به‌واقع، دارالشفای دلسوختگان است و به‌راستی عرفای بزرگ زمانه‌ی ما را در خود جای داده است.

سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دین‌داری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دین‌داری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شده‌ایم و سیره و زندگی اهل‌بیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که می‌آمدند، اطراف او می‌نشستند و می‌گفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برای‌شان از داستا انبیاء و اولیای گذشته می‌گفت و پندشان می‌داد.»

روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، به‌صورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی می‌کرده‌ و هم‌زمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بوده‌اند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

درباره‌ی شهدای بزرگوار ما نیز که به‌حق سیره‌ی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیان‌شان می‌شد و دهان به دهان می‌گشت.

مطالعه‌ی سیره‌ی شهیدان رجایی و بهشتی – که به‌حمدالله سیره و خاطرات‌شان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزه‌های دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق می‌کند که تصور می‌کنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بوده‌اند و یا می‌فهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان می‌بخشد که زبانزد همگان می‌گردد.

اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمه‌ی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده‌ و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقت‌ها منبع‌شان هم معلوم نیست، بسنده می‌شود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمی‌افزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانه‌ها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانه‌ی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راه‌های مختلف به بروز کراماتی دست می‌یابند!

حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای می‌گذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را می‌بینی! چند قدم این‌طرف‌تر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبره‌ی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را می‌بینی که به‌نام شهیدی که قبرش بوی "سیب" می‌دهد، تجمع کرده‌اند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشده‌اند، مستقیماً به سراغ اینجا می‌روند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!

آیا این یک زنگ خطر و نشانه‌ی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبه‌ی سطحی‌نگری و عوام‌زدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!

یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همه‌ی ایران دست به دست شد و به‌عنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را می‌خوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»

راستی فاصله گرفتن از  علماء، خطر افتادن به دام سطحی‌نگری‌ها را مهیا خواهد کرد. پس به‌هوش باشیم!

علی‌رضا کمیلی

مطالب مرتبط با موضوع بحث: 

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش دوم

_ماهنامه امتداد؛ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392_"پروندهءویژه"



بسم الله الرحمان الرحیم

 * غدیریه ( بدون شرح)

 

خود قضیه غدیر جزء سنت است و ما بعد باید درباره آن بحث کنیم. ولی از آیاتی که در این مورد
 در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ - 
تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏ 1» (اینجا لحن، خیلی شدید است) ای پیامبر! آنچه را که بر تو نازل شد،
 تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکرده‏ای. مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد
 حدیث‏ مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیةً. اجمالًا خود آیه نشان می‌دهد که موضوع
 آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند، اصلًا رسالتش را ابلاغ نکرده است.
کتاب امامت و رهبری(صفحه39) شهید مطهری

 


بسم الله الرحمان الرحیم

 * THE IRAN-IRAQ WAR

اشاره :

سایت تاریخ ایرانی»درتاریخ مهرماه 1395 بخشی ترجمه شده از کتابجنگ ایران و عراق» نوشتهء "پیر رازو" را منتشر نمود.نظر به مهم بودن عنوان واطلاعات ارائه شده در مطلب ذیل؛ از این وجه که مطلب توسط شخص ثالثی که کشورمطبوعش نیز از حامیان یکی از طرفین درگیر بوده و دسترسی به اطلاعات برایش ممنوعیتی نداشته ؟ اهمیت پیدا می نماید. لذا بدون توضیح اضافه عین مطلب مندرج درسایت مذکور جهت مطالعه و بهره برداری همراهان ایفاد می گردد.

تاریخ ایرانی:نمی‌توان اوضاع ی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.» پیر رازو (

PIERRE RAZOUX)، رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب

جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارش‌های وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقات‌ها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشت‌ها دسترسی بیابد. تاریخ ایرانی» در سالگرد آغاز جنگ ۸ ساله ایران و عراق، فصل‌هایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را منتشر می‌کند:


******

 

*در شرایطی نرمال، به طور منطقی رژیم عراق نمی‌توانست جنگی علیه ایران به راه اندازد. مساحت ایران چهار برابر بزرگتر از عراق و جمعیت ایران، سه برابر جمعیت عراق بود. درآمد نفتی ایران، دو برابر درآمد عراق از ذخایر نفتی‌اش بود. شهرهای کلیدی ایران فاصله امنی با مرزها داشتند و به خوبی به وسیله برج‌های زاگرس محافظت می‌شدند. از سوی دیگر، پایتخت ایران ۴۶۰ مایل (۷۴۰ کیلومتر) دورتر از جبهه جنگ و در عمق فلاتی قرار داشت که به وسیله کوهستان مرتفع البرز مشرف به دریای خزر محافظت می‌شد. جمعیت ایران جوان‌تر بود و این کشور ذخیره قابل‌توجهی از سربازان در اختیار داشت. در نهایت، بودجه نظامی ایران، ۶۰ درصد بیشتر از بودجه نظامی عراق بود اما در عین حال درصد کمتری از تولید ناخالص ملی را در مقایسه با عراق شامل می‌شد (چهار درصد ایران در مقابل ۵.۶ درصد عراق). حکومت ایران نسبت به رژیم عراق از قدرت مانور مالی بیشتری برخوردار و تنها نقطه ضعف ایران مربوط به شبکه خط لوله نفتی متمرکز در دشت ساحلی خوزستان بود. مکان اصلی میدان‌های بزرگ نفتی، محل اصلی رسوب هیدروکربن (اهواز)، بندر کلیدی (خرمشهر)، پالایشگاه حیاتی (آبادان) و از همه مهم‌تر دو پایانه نفتی (خارک و بندر امام‌ خمینی) همگی در خوزستان واقع بودند. به استثنای رودخانه‌ها و باتلاق‌ها، عراق از منابع طبیعی دفاعی و بازدارنده برخوردار نبود. کلانشهرهای آن در نزدیکی خط مقدم قرار داشتند، به عنوان مثال، فاصله بغداد تا مرز از طریق جاده ۱۰۰ مایل (۱۶ کیلومتر) و از طریق هوایی، ۶ دقیقه بود.

 

*بصره، دومین شهر بزرگ عراق در قلب تیررس ایران قرار داشت. ژنرال‌های عراقی باید سفت و سخت به زمین تکیه می‌کردند؛ حال آنکه همتایان ایرانی‌شان می‌توانستند به دفاع انعطاف‌پذیر در عمق تکیه کنند. به طور خاص، شبکه نفتی عراق به خاطر تقسیم شدن میان دو مرکز تولید که ارتباطی با یکدیگر نداشتند (یکی در منطقه کرکوک در شمال و دیگری در بصره در جنوب) موقعیت آسیب‌پذیری داشت. عراق برای جبران ضعف‌های ساختاری‌اش، خود را به شدت تجهیز کرده و ارتش خیره‌کننده ۲۵۰ هزار نفری دست و پا کرده بود که چهارپنجم آن عضو نیروی زمینی این کشور بودند. نیروی زمینی شامل سه رسته، ۱۲ لشکر (۵ لشکر زرهی، ۲ لشکر مکانیزه و ۵ لشکر پیاده نظام) و ۶ تیپ مستقل متشکل از ۱۷۵۰ تانک، ۲۳۵۰ وسیله نظامی دیگر و ۱۳۵۰ قطعه توپخانه بود. ارتش مردمی» که یک‌پنجم نیروی زمینی عضو داشت، ارتش عراق را بیش از پیش تقویت می‌کرد و به عراق در لشکرهای پیاده‌نظام برتری می‌بخشید.

 

*ارتش مردمی (بسیج مردمی) همچنین در سراسر کشور برای حفاظت از رژیم مستقر بود. نیروی هوایی شامل ۲۹۵ هواپیمای جنگنده تقسیم‌شده در ۱۸ اسکادران پراکنده در ۱۱ پایگاه هوایی عراقی بود؛ به علاوه ۶۰ جنگنده قدیمی نیز در انبارها قرار داشتند که در صورت بروز تلفات تا زمان تحویل جنگنده‌های جدید، جبران مافات کنند. ارتش آسمان، بخشی از نیروی هوایی، به طور ویژه برای حمایت از نیروی زمینی عمل می‌کرد و شامل ۳۰۰ فروند هلیکوپتر بود که ۵۸ فروند از آن برای نبرد ضدتانک تجهیز شده بودند. سیستم ضدهوایی بر شبکه بزرگی از رادارهای ردیاب، ۹ تیپ مجهز به موشک‌های سطح (زمین) به هوا و مسلسل‌های هوایی واکنش سریع متکی بود. این واحدها که در حساس‌ترین مکان مستقر بودند، در کنار حفاظت از واحدهای نظامی، از ظرفیت شلیک مدام ۴۰۰ موشک زمین به هوا برخوردار بود. بر روی کاغذ، این واحدهای ضدهوایی، چتری قدرتمند بر قلمرو عراق گسترانده بودند. سر آخر، نیروی دریایی، عضو ضعیف ارتش عراق، فقط ۱۴ قایق جنگنده، ۳ کشتی جنگنده در زمین و دریا و ۲۸ قایق گشتی سبک، شامل ۱۰ اژدر در اختیار داشت. این ادوات و تجهیزات کم‌جان در پایگاه‌های دریایی بصره همچون ام‌القصر، فاو و دهانه شط‌العرب که به وسیله ۴ گردان دریایی حفاظت می‌شد، تقسیم شده بود.

 

*ساختار نیروهای نظامی عراق از مدلی هیبریدی (چندگانه) برخوردار و از هر دو الگوی نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی الهام گرفته بود. واحدهای زرهی و مکانیزه بر اساس الگوی ارتش شوروی سازماندهی شده بودند اما ساختار لشکرهای پیاده‌نظام شبیه به مدل ارتش بریتانیا بود. دفاع ضدهوایی به طرح کلی اتحاد جماهیر شوروی وفادار مانده در حالی که نیروی هوایی عراق به شکل اسکادران‌های مستقل، شبیه نیروی هوایی سلطنتی (بریتانیا) سازماندهی شده بود. باید گفت که این نیروها به وسیله ادوات نظامی شوروی تجهیز شده و اغلب آن‌ها، قدیمی و فرسوده بودند. با وجود نامرغوب بودن ناوگان‌ها، اما این تجهیزات به دلیل غول‌آسا بودن از این حسن برخوردار بودند که به آسانی نگهداری شوند.

 

*تجهیزات واقعا مدرن ارتش عراق محدود به ۵۴ فروند

جنگنده میگ–۲۳ (تازه همان‌ها نیز از نوع صادراتی بوده و نسبت به تسلیحات مشابهی که شوروی برای عملیات نظامی خود ساخته بود، کمتر قابل اعتماد بودند)، ۱۸ هلیکوپتر جنگنده

24-Mi، کمتر از ۱۰۰ تانک

T-72، دویست ماشین جنگی پیاده‌نظام

1-BMP و ۶۰ موشک‌انداز زمین به هوای

6-SAM بود. مقدار محدود تجهیزات نظامی عراق که ساخت شوروی نبود به برزیل (

ماشین Cascavel) و فرانسه (

Panhard M-3) و AML-۶۰/۹۰ ماشین سبک زرهی، Alouette III، Gazelle (غزال)، Super Frclm و هلیکوپترهای پوما متعلق بودند. مقدار قابل‌توجهی تسلیحات، به ویژه میراژ 1-F به فرانسه سفارش داده شده اما در زمانی که عراق مهیای حمله به ایران می‌شد، هنوز به بغداد تحویل داده نشده بود. در مجموع، کارایی ارتش عراق متوسط بود. یک دلیل مهم این بود که نهاد ارتش به شدت ی و قوای خلاقیت و ابتکار عمل از ارتش سلب شده بود. فقط افسران و سربازانی که می‌توانستند در زمینه حضور در میدان جنگ علیه حریفی کاملا مجهز، فخرفروشی کنند، آن‌هایی بودند که هفت سال پیش در جنگ یوم کیپور در جبهه جولان جنگیده بودند. خیلی از آن‌ها قربانی تصفیه‌های موفق صدام در ارتش شده بودند. از همین‌رو، تعداد سربازان آبدیده در جنگ بسیار محدود بود. از دیگر سو، نیروهای پیاده‌نظام عراق در جریان جنگ علیه کردها در نیمه اول دهه ۱۹۷۰، تجارب بسیار حیاتی کسب کرده بودند. از بخت بد آن‌ها، گرایش ارتش عراق متأثر از الگوی نظامی اتحاد جماهیر شوروی، به سمت مکانیزه شدن بود و ژنرال‌های ارتش تصمیم گرفته بودند تعداد رو به افزایشی از گردان‌های کلاسیک پیاده‌نظام را به واحدهای پیاده‌نظامی بدل کنند که سوار بر ماشین‌های جنگی پشت سر تانک‌ها حرکت کرده و از آن‌ها محافظت می‌کنند. این افراد پیاده‌نظام برای هجوم به سنگرهای دشمن تعلیم ندیده بودند و انگیزه آن‌ها سیراب نشده بود. تنها نیروهای نظامی نخبه‌ای که صدام می‌توانست روی آن‌ها حساب باز کند، عبارت بودند از تیپ زرهی گارد جمهوری، نیروهای ویژه و نیروهای مهندسی که نیروی هوایی اصلی رژیم عراق محسوب می‌شد. فرماندهان و خلبان‌های نیروی هوایی بسیار نازپرورده و از امتیازات زیادی برخوردار بودند.

 

*ارتش ایران شامل ۲۱۰ هزار نفر بود که سه‌چهارم آن‌ها اعضای نیروی زمینی و شامل یک یگان نظامی، ۷ لشکر (۲ لشکر زرهی، ۳ لشکر مکانیزه و یک لشکر پیاده‌نظام)، ۷ تیپ مستقل مجهز به ۱۷۱۰ تانک، ۱۹۰۰ ماشین جنگی مختلف و ۱۱۰۰ توپخانه بودند. همزمان، شمار ارتش پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه)، متشکل از پاسداران و بسیج، یک‌ششم نیروی زمینی تخمین زده می‌شد؛ گرچه نرخ افزایش جمعیت سپاه به سرعت بالا می‌رفت. نظام انقلابی قصد داشت امتیازات خاصی به این نهاد نظامی اختصاص دهد. سپاه برخلاف ارتش که در نظر حکومت همچنان مورد سوءظن بود، به طور کامل خود را وقف نظام انقلابی کرده بود. سپاه از واحدهای مستقلی تشکیل شده بود که به تدریج جایگزین پلیس شده بود و به هیچ‌ کس جز رهبر انقلاب پاسخگو نبود. حکومت عزم خود را جزم کرده بود واحدهای عظیمی از پاسداران (در سطح لشکر و تیپ) ایجاد کند و درجه نظامی پاسداران را به طور چشمگیری ارتقا بخشد.

 

*نیروی هوایی که برای سال‌ها نیروی نخبه ارتش شاهنشاهی تلقی می‌شد، ۴۲۱ هواپیما که در ۲۳ اسکادران در ۹ پایگاه هوایی مستقر بودند در اختیار داشت. به دلیل کمبود خلبان، قطعات یدکی و ضعف در امور نگهداری، فقط نیمی از آن‌ها قابلیت حضور در عملیات داشتند. تناقض‌آمیز است که نیروی هوایی مقادیر قابل‌توجهی ذخایر قطعه یدکی و مهمات در اختیار داشت اما این ذخایر به وسیله سیستم کامپیوتری پیچیده در چندین منطقه دورافتاده در کشور پراکنده شده بودند؛ سیستمی که به وسیله مهندسان آمریکایی طراحی شده ولی به دلیل فراخوانده شدن آن‌ها به ایالات‌متحده ناتمام مانده بود. در این میان، تکنیسین‌های ایرانی خود را مسئول انبارگردانی مقادیر معتنابهی تجهیزات دیدند که نه فهرست اقلام و اصلاحات آن را در اختیار داشتند و نه نقشه‌های مربوط به آن‌ها را. قطعات یدکی بدون برچسب بودند و برای مهندسان ایرانی تشخیص قطعه یدکی متعلق به

جنگنده فانتوم از قطعه کناری‌اش که متعلق به

رهگیر تام‌کت یا

هلیکوپترهای کبرا بود، امری دشوار می‌نمود. از آن بدتر، بسیاری از تکنیسین‌های قدیمی ترک خدمت کرده و آن‌هایی که مانده بودند، خود را وقف وظیفه‌ای با هراس بی‌پایان کرده بودند تا سیستم مدیریتی منسجمی ایجاد کنند اما زمانی که تخاصم میان عراق و ایران آغاز شد، آن‌ها فاصله زیادی تا پایان کار داشتند. امتیاز اصلی نیروی هوایی، چهار

بوئینگ ۷۴۷ با قابلیت تبدیل به پست‌های فرماندهی هوایی و ۱۰ بوئینگ با قابلیت سوخت‌رسانی بود؛ امری که به خلبان‌های ایران اجازه می‌دهد بسیار بیش از همتایان عراقی خود در آسمان باقی بمانند و در صورت نیاز به عمق خاک عراق هجوم ببرند.

 

*تجهیزات سبک نیروی هوایی و نیروی زمینی شامل ۸۰۰ هلیکوپتر بود که از این مقدار فقط یک‌سوم از قابلیت حضور در عملیات برخوردار بودند. سیستم دفاع ضدهوایی متشکل از ۶۰ پادگان مجهز به موشک‌های زمین به هوا و مسلسل‌های واکنش سریع بود. شبکه شناسایی هوایی گرچه بسیار مدرن بود اما همچون نیروی هوایی از معضل فقدان کنترل و نگهداری به وسیله متخصصان رنج می‌برد. این شبکه شناسایی، تمام شهرهای کلیدی و پایگاه‌های هوایی به اضافه مرزهای ایران با شوروی را پوشش می‌داد اما در عین حال، خلأ و شکاف‌هایی زیاد داشت که به هر خلبان مجرب و مصمم عراقی اجازه می‌داد با پرواز در اغلب مناطق هوایی ایران راه گریز داشته باشد. از طرف دیگر، نیروی دریایی ایران هنوز قدرتمندترین نیروی دریایی در خلیج فارس بود. این نیرو ۳ نابودگر، ۴ ناو محافظ، ۴ رزم‌ناو مجهز به توپ، ۹ قایق موشک‌انداز (به اضافه ۳ قایق دیگر که به فرانسه سفارش داده شده بود)، ۵ کشتی جنگنده در زمین و دریا، ۱۰ کشتی امدادی، ۳۵ هلیکوپتر و همچنین ۲۶ قایق سبک گشت‌زنی، شامل ۱۴ هواپیمای آب‌نشین (قایق پرنده) که قابلیت حملاتی ویرانگر به سکوهای نفتی دشمن داشتند در اختیار داشت.

 

*این کشتی‌ها عموما در پایگاه‌های دریایی ایران در بندرعباس، در کنار دریای عمان و بوشهر در کرانه خلیج‌ فارس پهلو گرفته بودند. ساختار نظامی نیروهای ایرانی، الهام‌گرفته از سیستم آمریکایی و بریتانیایی بود. ترکیب لشکری ارتش ایران به طور خیره‌کننده‌ای به ارتش ایالات متحده شباهت داشت؛ تعداد محدود از لشکرهای بسیار عظیم، پرجمعیت و به غایت مجهز که به لطف پشتیبانی قدرتمند، قادر بودند مستقل از یکدیگر دست به عملیات بزنند؛ گرچه به طور خاص انعطاف‌پذیری چندانی نداشتند و به شدت متکی بر لجستیک بودند. از سوی دیگر، تیپ و گردان‌های ایران به سبک ارتش بریتانیا سازماندهی شده و برخوردار از نیروی واکنش‌دهنده و جامع‌‌المهارت بودند. نیروی هوایی، بازتولید مدل نیروی هوایی ایالات‌ متحده بود؛ دسته‌های جنگنده‌های آماده عمل که برای مأموریت‌های خاص تخصص داشته و هر یک از دو یا سه اسکادران شامل حدود ۲۰ هواپیما تشکیل شده بودند. ترکیب نیروی هوایی ایران نیز یادآور مدل آمریکایی بود: یگان‌های ترکیبی متشکل از چندین هواپیمای گشت و شناسایی، حمل‌و‌نقل و گردان هلیکوپترهای ضدتانک. سازمان نیروی دریایی ایران به طور مستقیم الهام‌گرفته از ارتش سلطنتی بریتانیا بود.

 

*طنزآمیز است؛ در شرایطی که ایرانی‌ها پس از انقلاب هر گونه رجوع و بازگشت به غرب را پس می‌زدند، ساختار غرب را برای ارتش خود برگزیده بودند. انعکاس مضاعف این دوگانگی در تجهیز تمام‌عیار ارتش ایران به وسیله ابزار و تجهیزات آمریکایی و انگلیسی هویدا بود، امری که وظایف لجستیک ارتش را پیچیده کرده بود. به جز نیروی هوایی که به طور کامل به وسیله تسلیحات آمریکایی تجهیز شده بود، بقیه تجهیزات ارتش از کشورهای متعددی تأمین شده بودند که از استاندارد مشابه یا حتی مدل عملیاتی یکسانی برخوردار نبودند. افرادی که فرمان تانک‌ها را در اختیار داشتند، باید بسته به اینکه سوار بر یک

تانک پاتون آمریکایی هستند یا

تانک چیفتن بریتانیا، واکنش‌های آنی خود را دوباره میزان می‌کردند. افرادی که پشت توپخانه قرار می‌گرفتند نیز حال و روز مشابهی داشتند، یک روز خود را پشت سیستم موشکی زمین به هوای

هاک» و روز دیگر پشت "

سیستم راپیر" بریتانیا می‌دیدند. اوضاع از این هم پیچیده‌تر بود و نیروی زمینی، هزار ماشین زرهی حمل‌کننده پرسنل

BTR-60 در اختیار داشت که اوایل دهه ۱۹۶۰ از اتحاد جماهیر شوروی تحویل گرفته بود؛ زمانی که شاه تصمیم گرفته بود روابط دوستانه‌ای با مسکو برقرار کند. با وجود پراکندگی چشمگیر، این تجهیزات بسیار مدرن بودند و همین امر، برتری نظامی قابل‌ ملاحظه‌ای به ارتش ایران می‌بخشید. اغلب سیستم‌های تسلیحاتی ایران (جنگنده‌های فانتوم و تام‌کت، موشک‌های زمین به هوای هاک، موشک‌های رزمناو MK-5 و سپر) از سیستم‌های مشابه عراقی به مراتب بهتر بودند. هر چند در عمل، با توجه به کمبود قدرت حفظ و نگهداری و نبود پرسنل آموزش‌دیده، خیلی از این تسلیحات قابل استفاده نبودند و از این‌رو، ایران ناچار شد برای تأمین تجهیزات خود تعداد زیادی از هواپیماها، تانک‌ها و هلیکوپترها را اوراق کرده و از آن‌ها قطعه‌برداری کند. به اضافه، واحدهای نظامی برای ایستادگی در مقابل شورشی‌ها، حفظ نظام و پوشش مرزها در تمام کشور پراکنده شده بودند. در نتیجه از زمان آغاز تخاصم میان ایران و عراق، فقط نیمی از ارتش ایران برای مواجهه با نیروهای عراقی در موقعیت قرار داشت.


* فارغ از جنبه‌های کمیتی، ضعف‌های کیفی ارتش انقلابی ایران نیز باید مورد تأکید قرار گیرد؛ امور اجرایی بیش از حد معمول ی شده بود، حضور مقامات ی، قدرت ابتکار عمل افسران نظامی را مختل کرده بود، رقابت میان ارتش و پاسداران انقلاب بالا گرفته بود، تعامل و هماهنگی میان شاخه‌های مختلف نظامی منسجم نبود و در نهایت، ارتش از کمبود نیروی آموزش‌دیده در رنج بود. از آنجا که ارتش ایران از تجربه حضور واقعی در جنگ به شدت مکانیزه محروم بود، مورد آخر یعنی کمبود نیروی آموزش‌دیده به طور خاص دردسرساز بود. دورترین خاطره‌ای که افسران می‌توانستند به خاطر بیاورند، کمک ارتش شاهنشاهی به ارتش عمان در اوایل دهه ۱۹۷۰ در نبرد علیه شبه‌نظامیان جبهه مردمی برای آزادی خلیج اشغال‌شده عربی» بود. نبردهای تازه‌تر هم به درگیری با کردهای پیشمرگه عضو PDKI، جبهه خلق برای آزادی فدائیان اهواز و شورشیان بلوچ و آذری مربوط می‌شد. هیچ‌ یک از این حریفان به تسلیحات سنگین، هلیکوپتر، هواپیمای جنگنده یا تانک مجهز نبودند.


*زمانی سربازان ایران برای مواجهه با لشکرهای زرهی شوروی آموزش دیده بودند اما عمده آن فوت و فن‌هایی که آموخته بودند، پس از انقلاب اسلامی از یادشان رفته بود. اوضاع در سطوح بالای نظام هم تعریفی نداشت. تغییرات گسترده در مناصب بالای نظام هم به بهبود اوضاع در ارتش منجر نشده بود. در کمتر از ۱۵ ماه، سه وزیر دفاع و سه فرمانده ارتش، جای خود را به دیگری دادند. در سطوح بالای ارتش، افرادی روی کار آمدند که از اعتبار کامل انقلابی برخوردار بودند اما در عوض، تجارب عملیاتی و توانایی فرماندهی بسیار ناچیزی داشتند. بدتر از آن اینکه هیچ ژنرال و سرهنگی وجود نداشت که بتواند ادعا کند یک استراتژیست حقیقی است.

 

*اوضاع پاسداران نیز از این بهتر نبود. سپاه پاسداران نیازمند فرماندهی بود که آن‌ها را در میدان جنگ رهبری کند، نه فقط کسی که بتواند میزان تعصب مذهبی هویدا در رفتار آن‌ها را تخمین بزند. در حالی که روی کاغذ، ارتش ایران از عراق قدرتمندتر بود اما در عالم واقع به ویژه به دلیل تعداد بالاتر جنگنده‌ها و ماشین‌های جنگی، ضریب نیروی جنگی عراق بالاتر بود. در خط مقدم، به طول بیش از ۵۶۰ مایل (۹۰۰ کیلومتر) که از عمق کردستان تا دهانه شط‌العرب امتداد داشت، تعداد نیروهای عراقی دو برابر نیروهای ایران بود و در برخی واحدهای خط مقدم، میزان برتری عراق به چهار به یک می‌رسید. بدیهی است که این برتری قرار نبود تا ابد به طول انجامد اما درباره طرح بغداد برای حمله برق‌آسا و غافلگیرکننده به ایران، موضوع تعیین‌کننده‌ای بود. با آگاهی از این مسائل، راحت‌تر می‌توان تصمیم صدام برای پذیرش ریسک حمله به ایران را درک کرد.

******

THE IRAN-IRAQ WAR

PIERRE RAZOUX

Translated by Nicholas Elliott

The Belknap Press of Harvard University Press

Cambridge, Massachusetts

London, England 2015

Copyright © 2015 by the President and Fellows of Harvard College

Originally published as La Guerre Iran-Irak, 1980–1988: Première guerre du Golfe

Copyright © Perrin, un département d’Edi8, 2013


بسم الله الرحمان الرحیم

 * یا لیتنا کنا معکم »

   وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ.» "آل عمران ١٤٠ "

 

 

✍️ . ایام الله تاسوعا و عاشورای حسینی را به پیشگاه امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف» و عموم همراهان و همرزمان تسلیت عرض نموده و برآورده شدن حاجات در کلیهء دعاهای خیر و بصلاح تان را از ایزدمتعال مسئلت می نمایم .

آجرک الله فی مصیبته

    "سره"

 

 

 

 

* قال الحسن علیه السلام: لَا یَوْمُ کَیوُمُکَ یا اَباعَبدِالله (علیه السلام)
(لهوف، ابن طاووس، ص53)

امام حسن مجتبی فرمودند: هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت تو نیست ای ابا عبدالله

* پیوست:

- نماهنگ شهدای لشکر 31 عاشوراتصویری*

 


بسم الله الرحمان الرحیم

  *نقدوبررسی یک عکس؛ 2

✍️ از آنجا که احساس می کنم پست قبلی/linkچنانکه قبلا" هم اشاره کردم  پربحث بوده وموجب سئوال همراهان همیشگی "سره" قرار بگیرد؛ 2فایل صوتی و تصویری ذیل جهت کمک به تبیین بحث الحاق می گردد متذکر میگردد ذیل پست اصلی/link در وبگاه جناب درودیان مباحثی صورت گرفته که مطالعه آنها و پاسخ جناب درودیان به علت طرح مسئله کمک می کند:

   نخست فایل تصویری صحبتهای سردارقاسم سلیمانی پیرامون فیلم های سینما که به این موضوع پرداخته اند:


 

سپس فایل صوتی سخنرانی شهید حسن باقری در جمع فرماندهان جنگ ؛ بعد از عملیات رمضان در مرداد ماه 1361

 

 

 

 


بسم الله الرحمان الرحیم

 *نقد و بررسی یک عکس؛ ۱ 



اشاره : از تابستان سال 1394 تاکنون با وبلاگ ارزشمند و مورداعتماد آقای

محمددرودیان /linkنویسنده و پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق» آشنا شدم, ایشان در زمینهءمباحث دفاع مقدس از صاحب نظران و جزو راویان مرکز

اسنادوتحقیقات دفاع مقدس»/link و "راوی سرلشکرمحسن رضایی فرمانده وقت سپاه" در قرارگاه فرماندهی جنگ بوده اند و البته صاحب

تالیفاتی مبسوط و مفصل در

تاریخ نگاری جنگ/link می باشند . یادداشت زیر که از پر بحث ترین مطالب وبگاه ایشان است به جهت مناسبت با تم و موضوعات مطروحه در

سره باز نشر می گردد.


✍️   

نقد و بررسی یک عکس؛ آیا میادین مین با عبور رزمندگان گشوده می شد؟! (

لینک به اصل یادداشت)

 

پس از جنگ بارها این موضوع طرح شده است که؛ وقتی رزمندگان به میدان مین می رسیدند، فرمانده از رزمندگان درخواست 
می کرد که برای باز شدن میدان مین، داوطلب شده و از این طریق، راه پیشروی نیروها گشوده می شد. سوال این است که؛ آیا 
این موضوع که باز کردن میدان مین در شب عملیات از طریق رزمندگان داوطلب انجام می شده است، صحت دارد؟ 
در این صورت چرا درباره علت آن توضیح داده نمی شود، در غیر این صورت چرا تکذیب نمی شود؟
تا کنون بارها این گونه گزارش ها را که بیشتر در مراسم خاطره گویی و یا عزاداری، همچنین از سوی راویانی که در جنگ حضور 
نداشته اند، مطرح شده است، شنیده‌ام اما به دلایلی از پذیرش آن خودداری کرده ام. نخست اینکه؛ ما و مجموعه دوستانی که به عنوان
 راوی در کنار فرماندهان برای ثبت و ضبط عملیات ها حضور داشتیم، حتی یک مورد را نشنیده ایم که یکی از راویانی که در کنار 
فرماندهان حضور داشته است، اظهار کند که در یگان نظامی و در شب عملیات، چنین اتفاقی رخ داده است. اینجانب در عملیات‌هایی
 که در قرارگاه فرماندهی جنگ سپاه و ارتش حضور داشتم، حتی یک مورد گزارش در جلسات عمومی و یا خصوصی در این زمینه 
بیان نشده است.

اگر این احتمال را در نظر بگیریم که مواردی وجود داشته اما به دلایلی در جلسات بیان نشده و یا راویان از ثبت و گزارش آن
 خودداری کرده اند، دو مسئله به میان خواهد آمد: نخست اینکه؛ موارد یاد شده به قدری نادر و یا غیرقابل پذیرش بوده که از بیان 
و نقل، همچنین ثبت و ضبط آن، خودداری شده است. در این صورت موضوع دوم به میان خواهد آمد که؛ چرا آنچه وقوع آن بسیار 
اندک و تا کنون در هیچ گزارش رسمی بیان نشده، تا این اندازه رواج یافته و بمثابه یک رویه عمومی در جنگ تلقی می شود؟
 متأسفانه در جلسات نقد و بررسی جنگ و یا سخنرانی فرماندهان نیز درباره چگونگی این نوع موارد، در صورت وقوع و همچنین
 تکذیب و مقابله با ترویج این روش، بعنوان یک رویه عمومی برای عبور از میادین مین، توضیحی داده نشده است که خود محل تأمل
 است.
طرح این موضوع علاوه بر سابقه ای که وجود داشته است، بیشتر به خاطر انتشار عکس موسوم به عملیات رمضان، در تیرماه 1361
 و ادعای شهادت رزمندگان به هنگام عبور داوطلبانه از میدان مین است.

 پیش از این، یک بار از سردار رشید جانشین رئیس محترم ستادکل نیروهای مسلح که خود در تمام صحنه های هشت سال دفاع مقدس
 حضور داشته، سئوال کردم که؛ شما بعنوان یکی از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، آیا تا کنون شنیده اید که میدان مین با عبور 
داوطلبانه گشوده شود؟ ایشان اظهار داشت: خیر اگر هم بوده باشد، بسیار نادر است و فرماندهی که چنین دستوری را داده است،
 بر خلاف تدبیر و روش و تاکتیکهای جنگ اقدام کرده است» اخیراً عکس یاد شده را به ایشان نشان داده و سوال کردم؛ اساساً این
 تصویر میدان مین است؟ آیا نحوه شهادت رزمندگان نشان می دهد که بر روی مین به شهادت رسیده اند؟ در هر دو مورد ایشان
 تکذیب کرد. در واقع در تصویر نه تنها نشانه ای از میدان مین قابل مشاهده نیست، بلکه نحوه شهادت رزمندگان هم بیانگر انفجار 
مین نیست. بلکه بیشتر به نظر می رسد تعدادی از نیروها محاصره، زخمی و احتمالاً پس از تصرف منطقه از سوی دشمن، به شهادت
 رسیده اند.
گسترش چنین باورهایی درباره جنگ، بمعنای نادیده گرفتن عقل و تدبیر، همچنین محاسبات و بررسی در طراحی عملیات است که گاهی
 بررسیهای اطلاعاتی برای شناسائی و طرح ریزی بیش از شش ماه بطول می انجامید. گشودن معابر مین نیز بخشی از همین اقدامات
 بود که از قبل انجام می شد و علائمی نیز برای عبور از میدان مین گذاشته می شد تا رزمندگان پس از عبور از میدان مین، اهداف 
تعیین شده را تصرف نمایند. سردار غلامعلی رشید در خاطرات خود موضوعی را برای اینجانب نوشته است که، بیانگر میزان دقت
 و اهتمام فرماندهان به شناسائی میادین مین و گشودن معابر برای پیشروی نیروها در شب عملیات است. در عملیات دارخوین نیروها
ی تیپ 14 امام حسین برای عملیات بر علیه مواضع لشگر 3 زرهی عراق، هفته ها روی میادین مین دشمن شناسائی انجام دادند. 
شهید اکبر تیموری مسئول این اقدام بود. وی با تخصصی که در تخریب و خنثی سازی مین داشت، پس از شناسائی میادین مین، برای
 گشودن معبر برای پیشروی نیروها، مین های دشمن را خنثی و سپس در جای خود قرار می داد تا دشمن متوجه این موضوع نشود.
 وی برای این کار در شبهای مهتابی آنقدر به مواضع و سنگرهای عراقیها نزدیک می شد که صدای آنها را به راحتی می شنید.
 پس از اتمام عملیات دو تن از کشته های دشمن را شناسائی کرد و می گفت من زیر نور ماه آنهارا دیده بودم»
  با این توضیح چرا چنین تصوری از نحوه جنگ و گشودن میادین مین، بعنوان یک رویه عمومی و جاری در عملیاتها، در تصور
 عمومی جامعه ایجاد می شود و در عین حال هیچگونه اقدامی برای توضیح درباره وقوع احتمالی آن در شرایط خاص و یا تکذیب آن 
بعنوان رویه جاری و عمومی در جنگ، صورت نمی گیرد؟ اگر اینگونه موارد که در صورت وقوع بسیار نادر و در شرایط غیرمنتظر
ه و خاص و بدون مجوز و تدبیر فرماندهی بوده، بعنوان رویه جاری در جنگ تصور شود و با گذشت یک نسل و در زمان حیات
 فرماندهان جنگ اینگونه بیان می شود و هیچ توضیحی درباره آن صورت نگیرد، آیا بیم آن نمی رود که وقایع جنگ بیشتر از آنچه
 تصور می شود، در معرض تحریف قرار دارد؟ »
محمد درودیان  یکشنبه 21 تیر 1394 
* مطالب مرتبط : /link

*نقد داستانک مادرش منتظره - (بررسی موضوعی)

* داوطلبانه رفتن روی مین وسیم خاردار (بررسی موضوعی)

*عکسی واقعی با داستانی جعلی

 

بسم الله الرحمان الرحیم

  * آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس 2


ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


اشاره :

به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟!

به این

تصاویر

link (عناوین) توجه کنید: شهیدی که عاشق می شود، شهیدی که می خندد، شهیدی که نماز شب می خواند، شهیدی که مهربانی می کند، شهیدی که شعر می سراید و. چقدر این تصاویر به شهدای داستانها و کتابهای خاطرات گزینش شده از زندگی ایشان، که خوانده ایم نزدیک اند!

حالا به این تصاویر (تیترها) توجه کنید: شهیدی که فریاد می زدند، شهیدی که دعوا می کند، شهیدی که افشاگری می کند، شهیدی که تهدید می کند و. به نظر می رسد این تصاویر تا حد زیادی با واقعیت جنگ و شهدای ما فاصله دارند!جملات داخل پرانتزتوسط "سره" اضافه شده»

اینطور فکر نمی کنید!!؟؟

✍️  

متأسفانه چند سالی است که برخی مؤسسات و نویسندگان آنها ـ عمدتاً خانم ها ـ تصویر اولی را که از شهدا ترسیم شد مورد توجه قرار داده اند و اگر به سراغ بررسی زندگی شهدا و توصیف وقایع آن رفته اند نیز به نحوی گزینشی فقط این جلوه های شخصیتی را دیده اند!

پسری خوشگل، پدری مهربان، همسری عاشق، دوستی وفادار، فرزندی لطیف، دانشجویی درس خوان، شاعری تنها، هنرمندی حساس و. عمده تیپ های مورد علاقه این نویسندگان اند که به نظر می رسد آنچه را خود دوست می داشته اند و با نگرش احساسی خویش در اذهان شان پرورانده اند به عرصه دفاع مقدس نیز وارد کرده و روایت هایی این چنینی ساخته و بافته اند!

شاید به خاطر همین گونه روایت صرفاً احساسی است که از بستر ارتباط نسل جدید با شهدای جنگ تحمیلی، رفتاری ناقص بروز یافته و یک رابطه شخصی و نگاه فردی تولید شده و روح شهدا در عرصه های اجتماعی کشور امکان بازتولید و بازتعریف پیدا نکرده است!

اما حقیقت آن است که شهید (همواره) شهید است و نمی توان به بهانة جذب مخاطب یا گرفتاری نویسنده در نفسانیات و نگاه های غلط شخصی، همه جنبه های شخصیتی و رفتارهای ایشان را منعکس نکرد و به تحریف واقعیت دست زد!

به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟! چرا دلسوزان انقلاب و همرزمان شهدا ساکت نشسته اند و نسبت به این گونه تحریفات اعتراض نمی کنند؟ مجال اندک این یادداشت اجازه نمی دهد تا از شهدایی چون چمران، آوینی، همت و. که به دلایل مذکور بیشتر مورد توجه این نویسندگان اند جلوه هایی را نقل کنیم تا جایی که تصور شود گویی از فرد دیگری روایت می شود! آیا این ظلم به شهدا پذیرفتنی است؟

شهید مظلوم محمدبروجردی

آیا روایت سکولار و فردی ارائه دادن از شهدایی که فعال ترین و انقلابی ترین و توجیه ترین افراد در زمان خویش بوده اند محدود کردن مدل نیروی مطلوب انقلاب اسلامی در انسان فردگرای قبل از انقلاب نیست و نمی توان رد پای نگاه های متحجرانه یا روشنفکرانه ای که دین را در عرصه اجتماع ناکارآمد می دانند در اینجا نیز مشاهده کرد؟!

متأسفانه باید اذعان کرد که این گونه نگاه ها از عرصه ادبیات و هنر دفاع مقدس فراتر رفته و در رویکردها و برنامه های ارگان ها و نهادهای مردمی و دولتی که در این رابطه ورود کرده اند نیز بروز جدی دارد! ضریب دادن به شهدایی خاص، بی توجهی به شهدایی که از نظر این حضرات جذابیت لازم را برای جذب این نسل ندارند!! ! توجه دادن به شهدایی با تصاویر خوش آب و رنگ! سردار زدگی و تهرانی زدگی در انتخاب شهدا و. همه و همه جلوه هایی ناپسند از این نوع نگاه های غلط به شهدا و دفاع مقدس اند و کاش آنان که دغدغه واقع گرایی در دفاع مقدس را دارند با نگاه اصیل و جامع انقلاب اسلامی به جنبه های مغفول زندگی شهدا نیز توجه نمایند و خود را از آفت عوام زدگی و تحت تأثیر هنجارهای غلط اجتماعی قرار گرفتن رها سازند.

 ان شاءالله.

"علیرضاکمیلی"

* مطالب مرتبط با موضوع بحث: 
-

فضیلت محور است یا کرامت ؟

-

چگونه از شهدا بنویسیم ؟!



بسم الله الرحمان الرحیم

  *آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس : فضیلیت محوری یا کرامت ، خواب و 1

✍️  

اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی

"سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی  امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"

ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت  و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت.

ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده‌ی صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه‌ی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم. .

دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه‌ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

از این علایم، در زندگی همه‌ی شهدای بزرگ می‌توان یافت که نشان می‌دهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشته‌اند. کسی که یک بار مناجات‌های شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلم‌های شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و ده‌ها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، به‌خوبی می‌یابد که بهشت زهرای(س) تهران، به‌واقع، دارالشفای دلسوختگان است و به‌راستی عرفای بزرگ زمانه‌ی ما را در خود جای داده است.

سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دین‌داری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دین‌داری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شده‌ایم و سیره و زندگی اهل‌بیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که می‌آمدند، اطراف او می‌نشستند و می‌گفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برای‌شان از داستا انبیاء و اولیای گذشته می‌گفت و پندشان می‌داد.»

روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، به‌صورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی می‌کرده‌ و هم‌زمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بوده‌اند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

درباره‌ی شهدای بزرگوار ما نیز که به‌حق سیره‌ی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیان‌شان می‌شد و دهان به دهان می‌گشت.

مطالعه‌ی سیره‌ی شهیدان رجایی و بهشتی – که به‌حمدالله سیره و خاطرات‌شان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزه‌های دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق می‌کند که تصور می‌کنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بوده‌اند و یا می‌فهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان می‌بخشد که زبانزد همگان می‌گردد.

اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمه‌ی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده‌ و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقت‌ها منبع‌شان هم معلوم نیست، بسنده می‌شود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمی‌افزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانه‌ها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانه‌ی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راه‌های مختلف به بروز کراماتی دست می‌یابند!

حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای می‌گذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را می‌بینی! چند قدم این‌طرف‌تر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبره‌ی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را می‌بینی که به‌نام شهیدی که قبرش بوی "سیب" می‌دهد، تجمع کرده‌اند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشده‌اند، مستقیماً به سراغ اینجا می‌روند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!

آیا این یک زنگ خطر و نشانه‌ی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبه‌ی سطحی‌نگری و عوام‌زدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!

یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همه‌ی ایران دست به دست شد و به‌عنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را می‌خوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»

راستی فاصله گرفتن از  علماء، خطر افتادن به دام سطحی‌نگری‌ها را مهیا خواهد کرد. پس به‌هوش باشیم!

علی‌رضا کمیلی

مطالب مرتبط با موضوع بحث: 

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش دوم

_ماهنامه امتداد؛ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392_"پروندهءویژه"



بسم الله الرحمان الرحیم

 * THE IRAN-IRAQ WAR

اشاره :

سایت تاریخ ایرانی»درتاریخ مهرماه 1395 بخشی ترجمه شده از کتابجنگ ایران و عراق» نوشتهء "پیر رازو" را منتشر نمود.نظر به مهم بودن عنوان واطلاعات ارائه شده در مطلب ذیل؛ از این وجه که مطلب توسط شخص ثالثی که کشورمطبوعش نیز از حامیان یکی از طرفین درگیر بوده و دسترسی به اطلاعات برایش ممنوعیتی نداشته ؟ اهمیت پیدا می نماید. لذا بدون توضیح اضافه عین مطلب مندرج درسایت مذکور جهت مطالعه و بهره برداری همراهان ایفاد می گردد.

تاریخ ایرانی:نمی‌توان اوضاع ی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.» پیر رازو (

PIERRE RAZOUX)، رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب

جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارش‌های وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقات‌ها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشت‌ها دسترسی بیابد. تاریخ ایرانی» در سالگرد آغاز جنگ ۸ ساله ایران و عراق، فصل‌هایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را منتشر می‌کند:


******

 

*در شرایطی نرمال، به طور منطقی رژیم عراق نمی‌توانست جنگی علیه ایران به راه اندازد. مساحت ایران چهار برابر بزرگتر از عراق و جمعیت ایران، سه برابر جمعیت عراق بود. درآمد نفتی ایران، دو برابر درآمد عراق از ذخایر نفتی‌اش بود. شهرهای کلیدی ایران فاصله امنی با مرزها داشتند و به خوبی به وسیله برج‌های زاگرس محافظت می‌شدند. از سوی دیگر، پایتخت ایران ۴۶۰ مایل (۷۴۰ کیلومتر) دورتر از جبهه جنگ و در عمق فلاتی قرار داشت که به وسیله کوهستان مرتفع البرز مشرف به دریای خزر محافظت می‌شد. جمعیت ایران جوان‌تر بود و این کشور ذخیره قابل‌توجهی از سربازان در اختیار داشت. در نهایت، بودجه نظامی ایران، ۶۰ درصد بیشتر از بودجه نظامی عراق بود اما در عین حال درصد کمتری از تولید ناخالص ملی را در مقایسه با عراق شامل می‌شد (چهار درصد ایران در مقابل ۵.۶ درصد عراق). حکومت ایران نسبت به رژیم عراق از قدرت مانور مالی بیشتری برخوردار و تنها نقطه ضعف ایران مربوط به شبکه خط لوله نفتی متمرکز در دشت ساحلی خوزستان بود. مکان اصلی میدان‌های بزرگ نفتی، محل اصلی رسوب هیدروکربن (اهواز)، بندر کلیدی (خرمشهر)، پالایشگاه حیاتی (آبادان) و از همه مهم‌تر دو پایانه نفتی (خارک و بندر امام‌ خمینی) همگی در خوزستان واقع بودند. به استثنای رودخانه‌ها و باتلاق‌ها، عراق از منابع طبیعی دفاعی و بازدارنده برخوردار نبود. کلانشهرهای آن در نزدیکی خط مقدم قرار داشتند، به عنوان مثال، فاصله بغداد تا مرز از طریق جاده ۱۰۰ مایل (۱۶ کیلومتر) و از طریق هوایی، ۶ دقیقه بود.

 

*بصره، دومین شهر بزرگ عراق در قلب تیررس ایران قرار داشت. ژنرال‌های عراقی باید سفت و سخت به زمین تکیه می‌کردند؛ حال آنکه همتایان ایرانی‌شان می‌توانستند به دفاع انعطاف‌پذیر در عمق تکیه کنند. به طور خاص، شبکه نفتی عراق به خاطر تقسیم شدن میان دو مرکز تولید که ارتباطی با یکدیگر نداشتند (یکی در منطقه کرکوک در شمال و دیگری در بصره در جنوب) موقعیت آسیب‌پذیری داشت. عراق برای جبران ضعف‌های ساختاری‌اش، خود را به شدت تجهیز کرده و ارتش خیره‌کننده ۲۵۰ هزار نفری دست و پا کرده بود که چهارپنجم آن عضو نیروی زمینی این کشور بودند. نیروی زمینی شامل سه رسته، ۱۲ لشکر (۵ لشکر زرهی، ۲ لشکر مکانیزه و ۵ لشکر پیاده نظام) و ۶ تیپ مستقل متشکل از ۱۷۵۰ تانک، ۲۳۵۰ وسیله نظامی دیگر و ۱۳۵۰ قطعه توپخانه بود. ارتش مردمی» که یک‌پنجم نیروی زمینی عضو داشت، ارتش عراق را بیش از پیش تقویت می‌کرد و به عراق در لشکرهای پیاده‌نظام برتری می‌بخشید.

 

*ارتش مردمی (بسیج مردمی) همچنین در سراسر کشور برای حفاظت از رژیم مستقر بود. نیروی هوایی شامل ۲۹۵ هواپیمای جنگنده تقسیم‌شده در ۱۸ اسکادران پراکنده در ۱۱ پایگاه هوایی عراقی بود؛ به علاوه ۶۰ جنگنده قدیمی نیز در انبارها قرار داشتند که در صورت بروز تلفات تا زمان تحویل جنگنده‌های جدید، جبران مافات کنند. ارتش آسمان، بخشی از نیروی هوایی، به طور ویژه برای حمایت از نیروی زمینی عمل می‌کرد و شامل ۳۰۰ فروند هلیکوپتر بود که ۵۸ فروند از آن برای نبرد ضدتانک تجهیز شده بودند. سیستم ضدهوایی بر شبکه بزرگی از رادارهای ردیاب، ۹ تیپ مجهز به موشک‌های سطح (زمین) به هوا و مسلسل‌های هوایی واکنش سریع متکی بود. این واحدها که در حساس‌ترین مکان مستقر بودند، در کنار حفاظت از واحدهای نظامی، از ظرفیت شلیک مدام ۴۰۰ موشک زمین به هوا برخوردار بود. بر روی کاغذ، این واحدهای ضدهوایی، چتری قدرتمند بر قلمرو عراق گسترانده بودند. سر آخر، نیروی دریایی، عضو ضعیف ارتش عراق، فقط ۱۴ قایق جنگنده، ۳ کشتی جنگنده در زمین و دریا و ۲۸ قایق گشتی سبک، شامل ۱۰ اژدر در اختیار داشت. این ادوات و تجهیزات کم‌جان در پایگاه‌های دریایی بصره همچون ام‌القصر، فاو و دهانه شط‌العرب که به وسیله ۴ گردان دریایی حفاظت می‌شد، تقسیم شده بود.

 

*ساختار نیروهای نظامی عراق از مدلی هیبریدی (چندگانه) برخوردار و از هر دو الگوی نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی الهام گرفته بود. واحدهای زرهی و مکانیزه بر اساس الگوی ارتش شوروی سازماندهی شده بودند اما ساختار لشکرهای پیاده‌نظام شبیه به مدل ارتش بریتانیا بود. دفاع ضدهوایی به طرح کلی اتحاد جماهیر شوروی وفادار مانده در حالی که نیروی هوایی عراق به شکل اسکادران‌های مستقل، شبیه نیروی هوایی سلطنتی (بریتانیا) سازماندهی شده بود. باید گفت که این نیروها به وسیله ادوات نظامی شوروی تجهیز شده و اغلب آن‌ها، قدیمی و فرسوده بودند. با وجود نامرغوب بودن ناوگان‌ها، اما این تجهیزات به دلیل غول‌آسا بودن از این حسن برخوردار بودند که به آسانی نگهداری شوند.

 

*تجهیزات واقعا مدرن ارتش عراق محدود به ۵۴ فروند

جنگنده میگ–۲۳ (تازه همان‌ها نیز از نوع صادراتی بوده و نسبت به تسلیحات مشابهی که شوروی برای عملیات نظامی خود ساخته بود، کمتر قابل اعتماد بودند)، ۱۸ هلیکوپتر جنگنده

24-Mi، کمتر از ۱۰۰ تانک

T-72، دویست ماشین جنگی پیاده‌نظام

1-BMP و ۶۰ موشک‌انداز زمین به هوای

6-SAM بود. مقدار محدود تجهیزات نظامی عراق که ساخت شوروی نبود به برزیل (

ماشین Cascavel) و فرانسه (

Panhard M-3) و AML-۶۰/۹۰ ماشین سبک زرهی، Alouette III، Gazelle (غزال)، Super Frclm و هلیکوپترهای پوما متعلق بودند. مقدار قابل‌توجهی تسلیحات، به ویژه میراژ 1-F به فرانسه سفارش داده شده اما در زمانی که عراق مهیای حمله به ایران می‌شد، هنوز به بغداد تحویل داده نشده بود. در مجموع، کارایی ارتش عراق متوسط بود. یک دلیل مهم این بود که نهاد ارتش به شدت ی و قوای خلاقیت و ابتکار عمل از ارتش سلب شده بود. فقط افسران و سربازانی که می‌توانستند در زمینه حضور در میدان جنگ علیه حریفی کاملا مجهز، فخرفروشی کنند، آن‌هایی بودند که هفت سال پیش در جنگ یوم کیپور در جبهه جولان جنگیده بودند. خیلی از آن‌ها قربانی تصفیه‌های موفق صدام در ارتش شده بودند. از همین‌رو، تعداد سربازان آبدیده در جنگ بسیار محدود بود. از دیگر سو، نیروهای پیاده‌نظام عراق در جریان جنگ علیه کردها در نیمه اول دهه ۱۹۷۰، تجارب بسیار حیاتی کسب کرده بودند. از بخت بد آن‌ها، گرایش ارتش عراق متأثر از الگوی نظامی اتحاد جماهیر شوروی، به سمت مکانیزه شدن بود و ژنرال‌های ارتش تصمیم گرفته بودند تعداد رو به افزایشی از گردان‌های کلاسیک پیاده‌نظام را به واحدهای پیاده‌نظامی بدل کنند که سوار بر ماشین‌های جنگی پشت سر تانک‌ها حرکت کرده و از آن‌ها محافظت می‌کنند. این افراد پیاده‌نظام برای هجوم به سنگرهای دشمن تعلیم ندیده بودند و انگیزه آن‌ها سیراب نشده بود. تنها نیروهای نظامی نخبه‌ای که صدام می‌توانست روی آن‌ها حساب باز کند، عبارت بودند از تیپ زرهی گارد جمهوری، نیروهای ویژه و نیروهای مهندسی که نیروی هوایی اصلی رژیم عراق محسوب می‌شد. فرماندهان و خلبان‌های نیروی هوایی بسیار نازپرورده و از امتیازات زیادی برخوردار بودند.

 

*ارتش ایران شامل ۲۱۰ هزار نفر بود که سه‌چهارم آن‌ها اعضای نیروی زمینی و شامل یک یگان نظامی، ۷ لشکر (۲ لشکر زرهی، ۳ لشکر مکانیزه و یک لشکر پیاده‌نظام)، ۷ تیپ مستقل مجهز به ۱۷۱۰ تانک، ۱۹۰۰ ماشین جنگی مختلف و ۱۱۰۰ توپخانه بودند. همزمان، شمار ارتش پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه)، متشکل از پاسداران و بسیج، یک‌ششم نیروی زمینی تخمین زده می‌شد؛ گرچه نرخ افزایش جمعیت سپاه به سرعت بالا می‌رفت. نظام انقلابی قصد داشت امتیازات خاصی به این نهاد نظامی اختصاص دهد. سپاه برخلاف ارتش که در نظر حکومت همچنان مورد سوءظن بود، به طور کامل خود را وقف نظام انقلابی کرده بود. سپاه از واحدهای مستقلی تشکیل شده بود که به تدریج جایگزین پلیس شده بود و به هیچ‌ کس جز رهبر انقلاب پاسخگو نبود. حکومت عزم خود را جزم کرده بود واحدهای عظیمی از پاسداران (در سطح لشکر و تیپ) ایجاد کند و درجه نظامی پاسداران را به طور چشمگیری ارتقا بخشد.

 

*نیروی هوایی که برای سال‌ها نیروی نخبه ارتش شاهنشاهی تلقی می‌شد، ۴۲۱ هواپیما که در ۲۳ اسکادران در ۹ پایگاه هوایی مستقر بودند در اختیار داشت. به دلیل کمبود خلبان، قطعات یدکی و ضعف در امور نگهداری، فقط نیمی از آن‌ها قابلیت حضور در عملیات داشتند. تناقض‌آمیز است که نیروی هوایی مقادیر قابل‌توجهی ذخایر قطعه یدکی و مهمات در اختیار داشت اما این ذخایر به وسیله سیستم کامپیوتری پیچیده در چندین منطقه دورافتاده در کشور پراکنده شده بودند؛ سیستمی که به وسیله مهندسان آمریکایی طراحی شده ولی به دلیل فراخوانده شدن آن‌ها به ایالات‌متحده ناتمام مانده بود. در این میان، تکنیسین‌های ایرانی خود را مسئول انبارگردانی مقادیر معتنابهی تجهیزات دیدند که نه فهرست اقلام و اصلاحات آن را در اختیار داشتند و نه نقشه‌های مربوط به آن‌ها را. قطعات یدکی بدون برچسب بودند و برای مهندسان ایرانی تشخیص قطعه یدکی متعلق به

جنگنده فانتوم از قطعه کناری‌اش که متعلق به

رهگیر تام‌کت یا

هلیکوپترهای کبرا بود، امری دشوار می‌نمود. از آن بدتر، بسیاری از تکنیسین‌های قدیمی ترک خدمت کرده و آن‌هایی که مانده بودند، خود را وقف وظیفه‌ای با هراس بی‌پایان کرده بودند تا سیستم مدیریتی منسجمی ایجاد کنند اما زمانی که تخاصم میان عراق و ایران آغاز شد، آن‌ها فاصله زیادی تا پایان کار داشتند. امتیاز اصلی نیروی هوایی، چهار

بوئینگ ۷۴۷ با قابلیت تبدیل به پست‌های فرماندهی هوایی و ۱۰ بوئینگ با قابلیت سوخت‌رسانی بود؛ امری که به خلبان‌های ایران اجازه می‌دهد بسیار بیش از همتایان عراقی خود در آسمان باقی بمانند و در صورت نیاز به عمق خاک عراق هجوم ببرند.

 

*تجهیزات سبک نیروی هوایی و نیروی زمینی شامل ۸۰۰ هلیکوپتر بود که از این مقدار فقط یک‌سوم از قابلیت حضور در عملیات برخوردار بودند. سیستم دفاع ضدهوایی متشکل از ۶۰ پادگان مجهز به موشک‌های زمین به هوا و مسلسل‌های واکنش سریع بود. شبکه شناسایی هوایی گرچه بسیار مدرن بود اما همچون نیروی هوایی از معضل فقدان کنترل و نگهداری به وسیله متخصصان رنج می‌برد. این شبکه شناسایی، تمام شهرهای کلیدی و پایگاه‌های هوایی به اضافه مرزهای ایران با شوروی را پوشش می‌داد اما در عین حال، خلأ و شکاف‌هایی زیاد داشت که به هر خلبان مجرب و مصمم عراقی اجازه می‌داد با پرواز در اغلب مناطق هوایی ایران راه گریز داشته باشد. از طرف دیگر، نیروی دریایی ایران هنوز قدرتمندترین نیروی دریایی در خلیج فارس بود. این نیرو ۳ نابودگر، ۴ ناو محافظ، ۴ رزم‌ناو مجهز به توپ، ۹ قایق موشک‌انداز (به اضافه ۳ قایق دیگر که به فرانسه سفارش داده شده بود)، ۵ کشتی جنگنده در زمین و دریا، ۱۰ کشتی امدادی، ۳۵ هلیکوپتر و همچنین ۲۶ قایق سبک گشت‌زنی، شامل ۱۴ هواپیمای آب‌نشین (قایق پرنده) که قابلیت حملاتی ویرانگر به سکوهای نفتی دشمن داشتند در اختیار داشت.

 

*این کشتی‌ها عموما در پایگاه‌های دریایی ایران در بندرعباس، در کنار دریای عمان و بوشهر در کرانه خلیج‌ فارس پهلو گرفته بودند. ساختار نظامی نیروهای ایرانی، الهام‌گرفته از سیستم آمریکایی و بریتانیایی بود. ترکیب لشکری ارتش ایران به طور خیره‌کننده‌ای به ارتش ایالات متحده شباهت داشت؛ تعداد محدود از لشکرهای بسیار عظیم، پرجمعیت و به غایت مجهز که به لطف پشتیبانی قدرتمند، قادر بودند مستقل از یکدیگر دست به عملیات بزنند؛ گرچه به طور خاص انعطاف‌پذیری چندانی نداشتند و به شدت متکی بر لجستیک بودند. از سوی دیگر، تیپ و گردان‌های ایران به سبک ارتش بریتانیا سازماندهی شده و برخوردار از نیروی واکنش‌دهنده و جامع‌‌المهارت بودند. نیروی هوایی، بازتولید مدل نیروی هوایی ایالات‌ متحده بود؛ دسته‌های جنگنده‌های آماده عمل که برای مأموریت‌های خاص تخصص داشته و هر یک از دو یا سه اسکادران شامل حدود ۲۰ هواپیما تشکیل شده بودند. ترکیب نیروی هوایی ایران نیز یادآور مدل آمریکایی بود: یگان‌های ترکیبی متشکل از چندین هواپیمای گشت و شناسایی، حمل‌و‌نقل و گردان هلیکوپترهای ضدتانک. سازمان نیروی دریایی ایران به طور مستقیم الهام‌گرفته از ارتش سلطنتی بریتانیا بود.

 

*طنزآمیز است؛ در شرایطی که ایرانی‌ها پس از انقلاب هر گونه رجوع و بازگشت به غرب را پس می‌زدند، ساختار غرب را برای ارتش خود برگزیده بودند. انعکاس مضاعف این دوگانگی در تجهیز تمام‌عیار ارتش ایران به وسیله ابزار و تجهیزات آمریکایی و انگلیسی هویدا بود، امری که وظایف لجستیک ارتش را پیچیده کرده بود. به جز نیروی هوایی که به طور کامل به وسیله تسلیحات آمریکایی تجهیز شده بود، بقیه تجهیزات ارتش از کشورهای متعددی تأمین شده بودند که از استاندارد مشابه یا حتی مدل عملیاتی یکسانی برخوردار نبودند. افرادی که فرمان تانک‌ها را در اختیار داشتند، باید بسته به اینکه سوار بر یک

تانک پاتون آمریکایی هستند یا

تانک چیفتن بریتانیا، واکنش‌های آنی خود را دوباره میزان می‌کردند. افرادی که پشت توپخانه قرار می‌گرفتند نیز حال و روز مشابهی داشتند، یک روز خود را پشت سیستم موشکی زمین به هوای

هاک» و روز دیگر پشت "

سیستم راپیر" بریتانیا می‌دیدند. اوضاع از این هم پیچیده‌تر بود و نیروی زمینی، هزار ماشین زرهی حمل‌کننده پرسنل

BTR-60 در اختیار داشت که اوایل دهه ۱۹۶۰ از اتحاد جماهیر شوروی تحویل گرفته بود؛ زمانی که شاه تصمیم گرفته بود روابط دوستانه‌ای با مسکو برقرار کند. با وجود پراکندگی چشمگیر، این تجهیزات بسیار مدرن بودند و همین امر، برتری نظامی قابل‌ ملاحظه‌ای به ارتش ایران می‌بخشید. اغلب سیستم‌های تسلیحاتی ایران (جنگنده‌های فانتوم و تام‌کت، موشک‌های زمین به هوای هاک، موشک‌های رزمناو MK-5 و سپر) از سیستم‌های مشابه عراقی به مراتب بهتر بودند. هر چند در عمل، با توجه به کمبود قدرت حفظ و نگهداری و نبود پرسنل آموزش‌دیده، خیلی از این تسلیحات قابل استفاده نبودند و از این‌رو، ایران ناچار شد برای تأمین تجهیزات خود تعداد زیادی از هواپیماها، تانک‌ها و هلیکوپترها را اوراق کرده و از آن‌ها قطعه‌برداری کند. به اضافه، واحدهای نظامی برای ایستادگی در مقابل شورشی‌ها، حفظ نظام و پوشش مرزها در تمام کشور پراکنده شده بودند. در نتیجه از زمان آغاز تخاصم میان ایران و عراق، فقط نیمی از ارتش ایران برای مواجهه با نیروهای عراقی در موقعیت قرار داشت.


* فارغ از جنبه‌های کمیتی، ضعف‌های کیفی ارتش انقلابی ایران نیز باید مورد تأکید قرار گیرد؛ امور اجرایی بیش از حد معمول ی شده بود، حضور مقامات ی، قدرت ابتکار عمل افسران نظامی را مختل کرده بود، رقابت میان ارتش و پاسداران انقلاب بالا گرفته بود، تعامل و هماهنگی میان شاخه‌های مختلف نظامی منسجم نبود و در نهایت، ارتش از کمبود نیروی آموزش‌دیده در رنج بود. از آنجا که ارتش ایران از تجربه حضور واقعی در جنگ به شدت مکانیزه محروم بود، مورد آخر یعنی کمبود نیروی آموزش‌دیده به طور خاص دردسرساز بود. دورترین خاطره‌ای که افسران می‌توانستند به خاطر بیاورند، کمک ارتش شاهنشاهی به ارتش عمان در اوایل دهه ۱۹۷۰ در نبرد علیه شبه‌نظامیان جبهه مردمی برای آزادی خلیج اشغال‌شده عربی» بود. نبردهای تازه‌تر هم به درگیری با کردهای پیشمرگه عضو PDKI، جبهه خلق برای آزادی فدائیان اهواز و شورشیان بلوچ و آذری مربوط می‌شد. هیچ‌ یک از این حریفان به تسلیحات سنگین، هلیکوپتر، هواپیمای جنگنده یا تانک مجهز نبودند.


*زمانی سربازان ایران برای مواجهه با لشکرهای زرهی شوروی آموزش دیده بودند اما عمده آن فوت و فن‌هایی که آموخته بودند، پس از انقلاب اسلامی از یادشان رفته بود. اوضاع در سطوح بالای نظام هم تعریفی نداشت. تغییرات گسترده در مناصب بالای نظام هم به بهبود اوضاع در ارتش منجر نشده بود. در کمتر از ۱۵ ماه، سه وزیر دفاع و سه فرمانده ارتش، جای خود را به دیگری دادند. در سطوح بالای ارتش، افرادی روی کار آمدند که از اعتبار کامل انقلابی برخوردار بودند اما در عوض، تجارب عملیاتی و توانایی فرماندهی بسیار ناچیزی داشتند. بدتر از آن اینکه هیچ ژنرال و سرهنگی وجود نداشت که بتواند ادعا کند یک استراتژیست حقیقی است.

 

*اوضاع پاسداران نیز از این بهتر نبود. سپاه پاسداران نیازمند فرماندهی بود که آن‌ها را در میدان جنگ رهبری کند، نه فقط کسی که بتواند میزان تعصب مذهبی هویدا در رفتار آن‌ها را تخمین بزند. در حالی که روی کاغذ، ارتش ایران از عراق قدرتمندتر بود اما در عالم واقع به ویژه به دلیل تعداد بالاتر جنگنده‌ها و ماشین‌های جنگی، ضریب نیروی جنگی عراق بالاتر بود. در خط مقدم، به طول بیش از ۵۶۰ مایل (۹۰۰ کیلومتر) که از عمق کردستان تا دهانه شط‌العرب امتداد داشت، تعداد نیروهای عراقی دو برابر نیروهای ایران بود و در برخی واحدهای خط مقدم، میزان برتری عراق به چهار به یک می‌رسید. بدیهی است که این برتری قرار نبود تا ابد به طول انجامد اما درباره طرح بغداد برای حمله برق‌آسا و غافلگیرکننده به ایران، موضوع تعیین‌کننده‌ای بود. با آگاهی از این مسائل، راحت‌تر می‌توان تصمیم صدام برای پذیرش ریسک حمله به ایران را درک کرد.

deare friends .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you

******

THE IRAN-IRAQ WAR

PIERRE RAZOUX

Translated by Nicholas Elliott

The Belknap Press of Harvard University Press

Cambridge, Massachusetts

London, England 2015

Copyright © 2015 by the President and Fellows of Harvard College

Originally published as La Guerre Iran-Irak, 1980–1988: Première guerre du Golfe

Copyright © Perrin, un département d’Edi8, 2013


بسم الله الرحمان الرحیم

  * 

دروغ بزرگ "امواج انسانی" در دفاع مقدس


French infantry charging in the early stages of World War I

. چندی پیش در ذیل پست "

رویارویی دو ارتش نابرابر ایران و عراق" یکی از همراهان عزیزومحترم وبگاه ؛ کامنت یا سئوالی پیرامون استفادهء نیروهای سپاه از نیروی انسانی بعنوان سپر انسانی؛ در جنگ ایران و عراق مرقوم داشتند که اجمالا" ذیل همان کامنت توضیح مختصری داده شد و مفصل آن به یادداشتی جداگانه حواله داده شد؛ یادداشت زیر از"

پایگاه مرکزاسنادوتحقیقات دفاع مقدس" بازنشر می گردد؛

✍️ . تاکتیک "امواج انسانی" چیست؟

از نسل حاضر در دوره دفاع مقدس گرفته تا نسل امروزین، با واژه‌ای به عنوان "امواج انسانی" آشنا هستند. غیر از جنگ‌هایی که با سلاح سرد و آرایش لشگرها در میدان جنگ در تاریخ گذشته سراغ داریم، در عصر حاضر و در دوره سلاح های گرم، بکارگیری تاکتیک "امواج انسانی" سابقه در جنگ های جهانی اول و دوم دارد. در طول جنگ هشت ساله عراق و ایران نیز، حداقل دو بار گزارش بکارگیری این تاکتیک را از سوی ارتش عراق در عملیات والفجر 8 و کربلای 5 برای انجام پاتک علیه نیروهای ایران داشته ایم.

 

معنای حقیقی این تاکتیک – که دارای  بُعد منفی نیز می باشد- آن است که نیروهای پیاده، براساس طراحی انجام­ شده برای عملیات، تعداد فراوان خود را بر دشمن تحمیل نموده و بدون توجه به تلفات سنگینی که متحمل می­ شوند به هجوم خود ادامه داده و خود را به خطوط دفاعی یا استقراری دشمن نزدیک نمایند.

 

 

جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

 

تاکتیک امواج انسانی در معنای حقیقی، چیزی فراتر از "قبول تلفات معقول"، "شجاعت" و "استقامت" در هجوم است. زیرا در این تاکتیک، به جای آن که عواملی نظیر حجم آتش، قدرت مانور، فریب دشمن، سازمان رزم و تجهیزات جنگی، به عنوان عوامل اصلی در نظر گرفته شوند، صرفا "کمیّت بالای نیروی مهاجم نسبت به نیروی مدافع" به عنوان عامل اصلی در نظر گرفته می­ شود و سایر عوامل (حجم آتش، قدرت مانور و . ) در خدمت این عامل اصلی قرار می گیرند.

 

 

مقایسه آن با تاکتیک ایران در جنگ تحمیلی

در نبردهایی که ایران انجام می­ داد، هیچ ­گاه از روش "تحمیل نیروی بسیار به دشمن" استفاده نشد. زیرا نیروهای ایران در هنگام حمله، در اغلب موارد از نیروی پدافندکننده کمتر بودند! با توجه به این که بدنه نیروهای عملیاتی را افراد داوطلب تشکیل می­ دادند، جمع­ آوری و سازماندهی این نیروها در فصول مختلف سال، تابع عوامل دیگری نظیر کشت و برداشت محصولات کشاورزی، زمان امتحانات تحصیلی، گرما و سرما و . بود و لذا هیچ­ گاه در طول هشت سال دفاع مقدس، سازمان مورد نیاز برای انجام یک عملیات به طور کامل فراهم نشد، چه رسد به آن که نیروی عملیاتی از حدّ مورد نیاز فراتر رفته، و با تاکتیک "امواج انسانی" از آن استفاده شود.

 

فرماندهان سپاه با اطلاع از طولانی بودن مقاومت و جنگ در برابر صدام، در طراحی عملیات ها به حفظ نیروی داوطلب برای بقای توان رزم و بازسازی سریع آن توجه ویژه­ ای داشتند و لذا بهداری رزمی سپاه در سال های پنجم تا هشتم دفاع مقدس یکی از نادرترین تجارب رزمی را در تاریخ جنگ های جهان پدید آورد، به­ گونه­ ای که نظام امداد و انتقال مجروح از داخل دسته­ های رزم شکل می­ گرفت و در عین کمبود نیروی تکور، دو تا چهار نفر از هر دستۀ رزمی 22 نفره را به خود اختصاص می­داد.

 

روشن است که در صورت بی­ اهمیت بودن جان رزمندگان، و استفاده از نفر در برابر گلوله؛ سازماندهی  دسته های رزمی می بایست پر از نیروی مسلح  تکور باشد و اختصاص 2 نفر امدادگر (تا 4 نفر به همراه حمل مجروح) در همۀ دسته های رزمی، ضرورتی نداشت. در حالی که ت حفظ و بازسازی نیرو در زمان جنگ، اقتضاء نمود تا در هر دسته رزمی دو تا چهار نفر بعنوان امدادگر و حمل مجروح سازماندهی شوند.

 

همچنین در تاکتیک امواج انسانی، آن چه موجب قطع هجوم و اعلام توقف آن و قبول شکست می­ شود، اتمام نیروی مهاجم است. امّا در عملیات­های سپاه نظیر کربلا 4 و بدر، دستور توقف و یا عقب­ نشینی، به­ دلیل آگاهی یافتن فرماندهی نسبت به لو رفتن عملیات، یا در برخی عملیاتهای دیگر به علت عدم تسلط بر مواضع حساس و قابل پدافند در زمان مقرر، صادر شد و این دستور ناظر بر حفظ سازمان و نیروهای رزمنده بود.

 

از سوی دیگر در تاکتیک امواج انسانی، عمدتاً نبرد در روز انجام می­ گیرد تا علاوه بر ایجاد وحشت در دل نیروی مدافع (از مشاهده حجم فراوان نیروی تکور)، از عقب­ نشینی و فرار احتمالی نیروهای مهاجم نیز جلوگیری ­شود. امّا عملیات­ های سپاه عمدتاً در تاریکی شب صورت می­ گرفت و همه اقدامات مربوط به کاهش تلفات از جمله غافلگیری، اجرای مانور فریب، بکارگیری صحیح آتش، انجام مانور و . به اجرا درمی آمد.

 

البته در عملیات­ های سپاه، شجاعت و از خودگذشتگی نیروهای داوطلب، موجب گشایش گره­ های عظیم و غلبه بر موانع و مشکلات بزرگ پیش­ پا بود. طبعاً غلبه بر ترس و انتقال آن به دل دشمن، از ویژگی ها و هنرهای یک رزمنده است.

 

شاید مانور شجاعانه و روحیه فداکارانه رزمندگان ما، که در موارد نادر و صحنه­ های خاصی موجب از جان­ گذشتگی برخی رزمندگان شده باشد، به غلط چنین تصوری را ایجاد کرده باشد که ما در طول دوران جنگ تحمیلی و در تمام نبردهای خود، از تاکتیک "امواج انسانی" بهره گرفته­ ایم.

 

جدول زیر، نمایی مقایسه­ ای از تاکتیک امواج انسانی و مانور شجاعانه را به نمایش می­ گذارد.

در این جدول "شجاعت نیروی تکور و فداکاری او" در مقایسۀ با "بی­ توجهی فرماندهی به ارزش جان انسانها" به روشنی تفکیک گردیده است.

 

 

 

 

علت رواج تهمت "امواج انسانی"

 

با این که تاکتیک رایج در نبردهای ایران، هیچ­گاه استفاده از امواج انسانی نبوده و با شاخصه­ های چنین تاکتیکی نیز تناسب نداشت، امّا این تهمت از همان زمان جنگ تحمیلی رواج یافت و به نظر می­ رسد، رواج چنین تهمتی دارای 3 منشأ بوده است:

  1. منشأ خارجی
  2. منشأ داخلی
  3. برخی تشابه­ های ظاهری

 

در منشأ خارجی می­ توان گفت عراق این اصطلاح را درباره حملات ایران بکار گرفت و سایر کشورها و خبرگزاری های غربی نیز با هدف تخریب روحیه رزمندگان و مدافعین از این واژه برای توصیف تاکتیک ایران در حملات استفاده کردند.

به هر حال دشمن در مواجهه با رزمندگانی که از مرگ نمی­ هراسیدند، نیاز به اقدامی جهت تخریب روحیه و انجام عملیات روانی روی قوای داوطلب ایرانی داشت، و سایر کشورها و خبرگزاری ها، یا با همین انگیزه و یا بدلیل عدم فهم صحیح این پدیده و به­ دلیل ناباوری نسبت به توان رزم و مانورهای شجاعانه و حساب شده سپاه، این واژه را به­ کار بردند.

 

امّا منشأ داخلی، برای رواج این تهمت، دارای سابقه­ ای همسان با منشأ خارجی­ اش نبود. درداخل، رواج این تهمت، خاستگاه های متفاوتی داشت. از علاقمندی فیلم­سازان و داستان­ نویسان به خلق صحنه ­های مهیج گرفته، تا رقابت­های منفی در عرصۀ اندیشه نظامی و برخوردهای ی و جناحی با مساله جنگ می­ توانست موجب شود تا این تهمت از زبان داخلی­ ها نیز به انحاء مختلف تکرار شود و به تضعیف ارزشها و فداکاری ها بینجامد.

 

سومین منشأ، ریشه در قصور و یا بی­ توجهی اندیشه­ پردازان نظامی سپاه داشت. بی هیچ تعارف باید پذیرفت که جنگ ما دارای شاخصه­ های خاصی بود که نیاز به نام گذاری و تئوری­ پردازی جدید داشت. این امر در طول دوران دفاع مقدس انجام نگرفت و یا به­ طور شایسته و کامل شاهد چنین فعالیتی از سوی اندیشه­ پردازان نظامی و نویسندگان دفاعی نبودیم.

 

به همین جهت، تفکیک بین عوامل و شاخصه­ های اصلی تاکتیک "امواج انسانی"، و "مانور شجاعانه" در عرصۀ ادبیات دفاعی کشور حاصل نشد و این تهمت که در سالهای قبل به لحاظ حضور شاهدان عینی چندان جدی گرفته نمی ­شد، به طور جدی و خطرناکی در حال انتقال به نسل بعد است. چیزی که می­تواند آنان را از انتخاب میراث افتخارآمیز پدرانشان یعنی "مانور شجاعانه" دور نماید.

 

به جرأت می­ توان گفت که تاکتیک امواج انسانی با مشخصه های بیان شده، در هیچ نبردی از نبردهای مقاومتی در روزهای اول گرفته تا اجرای عملیات های هجومی از سوی نیروهای ایرانی بکار گرفته نشد.

 

اما آن چه کاملا با شاخصه­ های این تاکتیک همخوانی دارد، از سوی ارتش عراق در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو رخ داد. نیروی عراقی بدون توجه به تلفات سنگین از بصره تا کارخانه نمک در زیر آتش دقیق و سنگین توپخانه ایران با تلفات بسیار برای اجرای پاتک بر علیه نیروهای ایران وارد منطقۀ درگیری می­ شد. گزارشها حاکی از انتقال نفرات گارد ریاست جمهوری عراق به وسیله اتوبوس از بصره تا کارخانه نمک است. اتوبوس هایی که زیر آتش هدایت و طراحی شدهء توپخانهءساحلی ایران، با تلفات بسیار بالا به مقصد می رسیدند.

 

این تاکتیک لااقل یکبار دیگر در جریان عملیات کربلا 5 از سوی ارتش عراق در غرب کانال ماهی (و شمال کانال زوجی) مورد استفاده قرار گرفت و نگارنده این سطور خود شاهد و حاضر در این صحنه بود. نیروهای پیاده ارتش عراق با فشار جوخه ­های اعدام به سمت کانال زوجی هجوم آوردند تا با تصرف آن، قوای ایرانی را که از کانال پرورش ماهی عبور کرده بودند، از پهلو مورد فشار قرار دهند و خود را به پل کانال ماهی برسانند تا ارتباط نیروها را با عقبه قطع کنند. امّا به­ دلیل مانور هوشمندانه و موضع­ گیری صحیح نیروهای ایرانی و هماهنگی کامل پیاده و توپخانه، این نیروها هرگز نتوانستند به جنوب کانال زوجی برسند. در حالی که تعداد نفرات اندکی، در حد یک گروهان از ل 41 ثارالله، به دفع این پاتک پرداختند تا جایی که کانال زوجی از اجساد عراقی­ها پر شد! و دشت شمال کانال هم صحنه­ ای دلخراش را از جنازه ­های پراکنده و خودروهای زرهی سوخته به نمایش گذاشت.

 

شاید تصمیم­ گیری صحیح، داوطلبانه و ایثارگرانۀ رزمندگان در برخی موارد (که تعداد آن به انگشتان دست هم نمی­ رسد) مثل عبور از میادین مین، به ذهن­ ها چنین القاء کند که این عمل در راستای تاکتیک امواج انسانی بوده است! این اتفاق با آن­ که هیچ­گونه گزارش رسمی و مستندی مبنی بر وقوع آن در دست نداریم، امّا دارای احتمال وقوع منطقی است و می ­توان احتمال صحت چنین گزارش هایی را در موارد خاص پذیرفت. آن­چه مسلّم است این است که این روش، هرگز یک روند جاری و جزو راهبرد نیروهای ایرانی  نبوده و در طراحی مانورها، تدابیر ویژه­ ای برای عبور از موانع و شناسایی معابر و . اتخاذ می ­شد.

 

محتمل است که در صحنه­ ای از صحنه ­های جنگ، نیروی تخریب­چی شهید شده باشد، یا دشمن بر اثر حادثه­ ای از حضور نیروی خودی در پشت موانع مطلع شده باشد، که در چنین حالتی باقی ماندن ستون مهاجم در پشت میدان مین منجر به قتل­ عام همۀ ستون می­ شود. طبعاً رزمندگان فداکار و هوشمند با ایثارگری خود اقدام به نجات جان بقیه همرزمان خود می­ نمایند و این اتفاق هرچند نادر و کم ­شمار، امّا با اهمیت و قابل افتخار است.

 

این نقطه قوت و هوشمندی و ایثارگری و شجاعت را که رزمنده ­ای برای حفظ جان دیگران از جان خود گذشت می­ کند، نمی­توان تاکتیک امواج انسانی نام نهاد. این ظلم بزرگی است که افتخارات دفاع مقدس را با تهمتی ناهماهنگ با عنوان "امواج انسانی" از بین ببریم.

 

باید بدانیم که منابع غربی با تکرار واژه امواج انسانی» اصرار بر این دارند تا شجاعت فرماندهان و ایثارگری رزمندگان ما را تخطئه کنند و علاوه بر کوبیدن فرماندهان و تصمیم گیرندگان و مجریان جنگ، نقطه قوت ملت ما را از او سلب نمایند.

 

در جایی که ماجرای دهقان فداکار، تنها یک­بار در تاریخ کشور رخ می­دهد و برای ترویج روح فداکاری و انسان­دوستی، به کتابهای درسی راه می­ یابد، شایسته نیست تا هوشمندی، ایثارگری و وقت­ شناسی انسان هایی پاک و بی­ نظیر را که با فدا کردن جان خود، امنیت امروز ما را تضمین نمودند به سُخره گرفت.

                          نادر نوروزشاد                     

راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در دوران جنگ


 Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*




بسم الله الرحمان الرحیم

  * 

دروغ بزرگ "امواج انسانی" در دفاع مقدس


French infantry charging in the early stages of World War I

. چندی پیش در ذیل پست "

رویارویی دو ارتش نابرابر ایران و عراق" یکی از همراهان عزیزومحترم وبگاه ؛ کامنت یا سئوالی پیرامون استفادهء نیروهای سپاه از نیروی انسانی بعنوان سپر انسانی؛ در جنگ ایران و عراق مرقوم داشتند که اجمالا" ذیل همان کامنت توضیح مختصری داده شد و مفصل آن به یادداشتی جداگانه حواله داده شد؛ یادداشت زیر از"

پایگاه مرکزاسنادوتحقیقات دفاع مقدس" بازنشر می گردد؛

✍️ . تاکتیک "امواج انسانی" چیست؟

از نسل حاضر در دوره دفاع مقدس گرفته تا نسل امروزین، با واژه‌ای به عنوان "امواج انسانی" آشنا هستند. غیر از جنگ‌هایی که با سلاح سرد و آرایش لشگرها در میدان جنگ در تاریخ گذشته سراغ داریم، در عصر حاضر و در دوره سلاح های گرم، بکارگیری تاکتیک "امواج انسانی" سابقه در جنگ های جهانی اول و دوم دارد. در طول جنگ هشت ساله عراق و ایران نیز، حداقل دو بار گزارش بکارگیری این تاکتیک را از سوی ارتش عراق در عملیات والفجر 8 و کربلای 5 برای انجام پاتک علیه نیروهای ایران داشته ایم.

 

معنای حقیقی این تاکتیک – که دارای  بُعد منفی نیز می باشد- آن است که نیروهای پیاده، براساس طراحی انجام­ شده برای عملیات، تعداد فراوان خود را بر دشمن تحمیل نموده و بدون توجه به تلفات سنگینی که متحمل می­ شوند به هجوم خود ادامه داده و خود را به خطوط دفاعی یا استقراری دشمن نزدیک نمایند.

 

 

جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم

 

تاکتیک امواج انسانی در معنای حقیقی، چیزی فراتر از "قبول تلفات معقول"، "شجاعت" و "استقامت" در هجوم است. زیرا در این تاکتیک، به جای آن که عواملی نظیر حجم آتش، قدرت مانور، فریب دشمن، سازمان رزم و تجهیزات جنگی، به عنوان عوامل اصلی در نظر گرفته شوند، صرفا "کمیّت بالای نیروی مهاجم نسبت به نیروی مدافع" به عنوان عامل اصلی در نظر گرفته می­ شود و سایر عوامل (حجم آتش، قدرت مانور و . ) در خدمت این عامل اصلی قرار می گیرند.

 

 

مقایسه آن با تاکتیک ایران در جنگ تحمیلی

در نبردهایی که ایران انجام می­ داد، هیچ ­گاه از روش "تحمیل نیروی بسیار به دشمن" استفاده نشد. زیرا نیروهای ایران در هنگام حمله، در اغلب موارد از نیروی پدافندکننده کمتر بودند! با توجه به این که بدنه نیروهای عملیاتی را افراد داوطلب تشکیل می­ دادند، جمع­ آوری و سازماندهی این نیروها در فصول مختلف سال، تابع عوامل دیگری نظیر کشت و برداشت محصولات کشاورزی، زمان امتحانات تحصیلی، گرما و سرما و . بود و لذا هیچ­ گاه در طول هشت سال دفاع مقدس، سازمان مورد نیاز برای انجام یک عملیات به طور کامل فراهم نشد، چه رسد به آن که نیروی عملیاتی از حدّ مورد نیاز فراتر رفته، و با تاکتیک "امواج انسانی" از آن استفاده شود.

 

فرماندهان سپاه با اطلاع از طولانی بودن مقاومت و جنگ در برابر صدام، در طراحی عملیات ها به حفظ نیروی داوطلب برای بقای توان رزم و بازسازی سریع آن توجه ویژه­ ای داشتند و لذا بهداری رزمی سپاه در سال های پنجم تا هشتم دفاع مقدس یکی از نادرترین تجارب رزمی را در تاریخ جنگ های جهان پدید آورد، به­ گونه­ ای که نظام امداد و انتقال مجروح از داخل دسته­ های رزم شکل می­ گرفت و در عین کمبود نیروی تکور، دو تا چهار نفر از هر دستۀ رزمی 22 نفره را به خود اختصاص می­داد.

 

روشن است که در صورت بی­ اهمیت بودن جان رزمندگان، و استفاده از نفر در برابر گلوله؛ سازماندهی  دسته های رزمی می بایست پر از نیروی مسلح  تکور باشد و اختصاص 2 نفر امدادگر (تا 4 نفر به همراه حمل مجروح) در همۀ دسته های رزمی، ضرورتی نداشت. در حالی که ت حفظ و بازسازی نیرو در زمان جنگ، اقتضاء نمود تا در هر دسته رزمی دو تا چهار نفر بعنوان امدادگر و حمل مجروح سازماندهی شوند.

 

همچنین در تاکتیک امواج انسانی، آن چه موجب قطع هجوم و اعلام توقف آن و قبول شکست می­ شود، اتمام نیروی مهاجم است. امّا در عملیات­های سپاه نظیر کربلا 4 و بدر، دستور توقف و یا عقب­ نشینی، به­ دلیل آگاهی یافتن فرماندهی نسبت به لو رفتن عملیات، یا در برخی عملیاتهای دیگر به علت عدم تسلط بر مواضع حساس و قابل پدافند در زمان مقرر، صادر شد و این دستور ناظر بر حفظ سازمان و نیروهای رزمنده بود.

 

از سوی دیگر در تاکتیک امواج انسانی، عمدتاً نبرد در روز انجام می­ گیرد تا علاوه بر ایجاد وحشت در دل نیروی مدافع (از مشاهده حجم فراوان نیروی تکور)، از عقب­ نشینی و فرار احتمالی نیروهای مهاجم نیز جلوگیری ­شود. امّا عملیات­ های سپاه عمدتاً در تاریکی شب صورت می­ گرفت و همه اقدامات مربوط به کاهش تلفات از جمله غافلگیری، اجرای مانور فریب، بکارگیری صحیح آتش، انجام مانور و . به اجرا درمی آمد.

 

البته در عملیات­ های سپاه، شجاعت و از خودگذشتگی نیروهای داوطلب، موجب گشایش گره­ های عظیم و غلبه بر موانع و مشکلات بزرگ پیش­ پا بود. طبعاً غلبه بر ترس و انتقال آن به دل دشمن، از ویژگی ها و هنرهای یک رزمنده است.

 

شاید مانور شجاعانه و روحیه فداکارانه رزمندگان ما، که در موارد نادر و صحنه­ های خاصی موجب از جان­ گذشتگی برخی رزمندگان شده باشد، به غلط چنین تصوری را ایجاد کرده باشد که ما در طول دوران جنگ تحمیلی و در تمام نبردهای خود، از تاکتیک "امواج انسانی" بهره گرفته­ ایم.

 

جدول زیر، نمایی مقایسه­ ای از تاکتیک امواج انسانی و مانور شجاعانه را به نمایش می­ گذارد.

در این جدول "شجاعت نیروی تکور و فداکاری او" در مقایسۀ با "بی­ توجهی فرماندهی به ارزش جان انسانها" به روشنی تفکیک گردیده است.

 

 

 

 

علت رواج تهمت "امواج انسانی"

 

با این که تاکتیک رایج در نبردهای ایران، هیچ­گاه استفاده از امواج انسانی نبوده و با شاخصه­ های چنین تاکتیکی نیز تناسب نداشت، امّا این تهمت از همان زمان جنگ تحمیلی رواج یافت و به نظر می­ رسد، رواج چنین تهمتی دارای 3 منشأ بوده است:

  1. منشأ خارجی
  2. منشأ داخلی
  3. برخی تشابه­ های ظاهری

 

در منشأ خارجی می­ توان گفت عراق این اصطلاح را درباره حملات ایران بکار گرفت و سایر کشورها و خبرگزاری های غربی نیز با هدف تخریب روحیه رزمندگان و مدافعین از این واژه برای توصیف تاکتیک ایران در حملات استفاده کردند.

به هر حال دشمن در مواجهه با رزمندگانی که از مرگ نمی­ هراسیدند، نیاز به اقدامی جهت تخریب روحیه و انجام عملیات روانی روی قوای داوطلب ایرانی داشت، و سایر کشورها و خبرگزاری ها، یا با همین انگیزه و یا بدلیل عدم فهم صحیح این پدیده و به­ دلیل ناباوری نسبت به توان رزم و مانورهای شجاعانه و حساب شده سپاه، این واژه را به­ کار بردند.

 

امّا منشأ داخلی، برای رواج این تهمت، دارای سابقه­ ای همسان با منشأ خارجی­ اش نبود. درداخل، رواج این تهمت، خاستگاه های متفاوتی داشت. از علاقمندی فیلم­سازان و داستان­ نویسان به خلق صحنه ­های مهیج گرفته، تا رقابت­های منفی در عرصۀ اندیشه نظامی و برخوردهای ی و جناحی با مساله جنگ می­ توانست موجب شود تا این تهمت از زبان داخلی­ ها نیز به انحاء مختلف تکرار شود و به تضعیف ارزشها و فداکاری ها بینجامد.

 

سومین منشأ، ریشه در قصور و یا بی­ توجهی اندیشه­ پردازان نظامی سپاه داشت. بی هیچ تعارف باید پذیرفت که جنگ ما دارای شاخصه­ های خاصی بود که نیاز به نام گذاری و تئوری­ پردازی جدید داشت. این امر در طول دوران دفاع مقدس انجام نگرفت و یا به­ طور شایسته و کامل شاهد چنین فعالیتی از سوی اندیشه­ پردازان نظامی و نویسندگان دفاعی نبودیم.

 

به همین جهت، تفکیک بین عوامل و شاخصه­ های اصلی تاکتیک "امواج انسانی"، و "مانور شجاعانه" در عرصۀ ادبیات دفاعی کشور حاصل نشد و این تهمت که در سالهای قبل به لحاظ حضور شاهدان عینی چندان جدی گرفته نمی ­شد، به طور جدی و خطرناکی در حال انتقال به نسل بعد است. چیزی که می­تواند آنان را از انتخاب میراث افتخارآمیز پدرانشان یعنی "مانور شجاعانه" دور نماید.

 

به جرأت می­ توان گفت که تاکتیک امواج انسانی با مشخصه های بیان شده، در هیچ نبردی از نبردهای مقاومتی در روزهای اول گرفته تا اجرای عملیات های هجومی از سوی نیروهای ایرانی بکار گرفته نشد.

 

اما آن چه کاملا با شاخصه­ های این تاکتیک همخوانی دارد، از سوی ارتش عراق در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو رخ داد. نیروی عراقی بدون توجه به تلفات سنگین از بصره تا کارخانه نمک در زیر آتش دقیق و سنگین توپخانه ایران با تلفات بسیار برای اجرای پاتک بر علیه نیروهای ایران وارد منطقۀ درگیری می­ شد. گزارشها حاکی از انتقال نفرات گارد ریاست جمهوری عراق به وسیله اتوبوس از بصره تا کارخانه نمک است. اتوبوس هایی که زیر آتش هدایت و طراحی شدهء توپخانهءساحلی ایران، با تلفات بسیار بالا به مقصد می رسیدند.

 

این تاکتیک لااقل یکبار دیگر در جریان عملیات کربلا 5 از سوی ارتش عراق در غرب کانال ماهی (و شمال کانال زوجی) مورد استفاده قرار گرفت و نگارنده این سطور خود شاهد و حاضر در این صحنه بود. نیروهای پیاده ارتش عراق با فشار جوخه ­های اعدام به سمت کانال زوجی هجوم آوردند تا با تصرف آن، قوای ایرانی را که از کانال پرورش ماهی عبور کرده بودند، از پهلو مورد فشار قرار دهند و خود را به پل کانال ماهی برسانند تا ارتباط نیروها را با عقبه قطع کنند. امّا به­ دلیل مانور هوشمندانه و موضع­ گیری صحیح نیروهای ایرانی و هماهنگی کامل پیاده و توپخانه، این نیروها هرگز نتوانستند به جنوب کانال زوجی برسند. در حالی که تعداد نفرات اندکی، در حد یک گروهان از ل 41 ثارالله، به دفع این پاتک پرداختند تا جایی که کانال زوجی از اجساد عراقی­ها پر شد! و دشت شمال کانال هم صحنه­ ای دلخراش را از جنازه ­های پراکنده و خودروهای زرهی سوخته به نمایش گذاشت.

 

شاید تصمیم­ گیری صحیح، داوطلبانه و ایثارگرانۀ رزمندگان در برخی موارد (که تعداد آن به انگشتان دست هم نمی­ رسد) مثل عبور از میادین مین، به ذهن­ ها چنین القاء کند که این عمل در راستای تاکتیک امواج انسانی بوده است! این اتفاق با آن­ که هیچ­گونه گزارش رسمی و مستندی مبنی بر وقوع آن در دست نداریم، امّا دارای احتمال وقوع منطقی است و می ­توان احتمال صحت چنین گزارش هایی را در موارد خاص پذیرفت. آن­چه مسلّم است این است که این روش، هرگز یک روند جاری و جزو راهبرد نیروهای ایرانی  نبوده و در طراحی مانورها، تدابیر ویژه­ ای برای عبور از موانع و شناسایی معابر و . اتخاذ می ­شد.

 

محتمل است که در صحنه­ ای از صحنه ­های جنگ، نیروی تخریب­چی شهید شده باشد، یا دشمن بر اثر حادثه­ ای از حضور نیروی خودی در پشت موانع مطلع شده باشد، که در چنین حالتی باقی ماندن ستون مهاجم در پشت میدان مین منجر به قتل­ عام همۀ ستون می­ شود. طبعاً رزمندگان فداکار و هوشمند با ایثارگری خود اقدام به نجات جان بقیه همرزمان خود می­ نمایند و این اتفاق هرچند نادر و کم ­شمار، امّا با اهمیت و قابل افتخار است.

 

این نقطه قوت و هوشمندی و ایثارگری و شجاعت را که رزمنده ­ای برای حفظ جان دیگران از جان خود گذشت می­ کند، نمی­توان تاکتیک امواج انسانی نام نهاد. این ظلم بزرگی است که افتخارات دفاع مقدس را با تهمتی ناهماهنگ با عنوان "امواج انسانی" از بین ببریم.

 

باید بدانیم که منابع غربی با تکرار واژه امواج انسانی» اصرار بر این دارند تا شجاعت فرماندهان و ایثارگری رزمندگان ما را تخطئه کنند و علاوه بر کوبیدن فرماندهان و تصمیم گیرندگان و مجریان جنگ، نقطه قوت ملت ما را از او سلب نمایند.

 

در جایی که ماجرای دهقان فداکار، تنها یک­بار در تاریخ کشور رخ می­دهد و برای ترویج روح فداکاری و انسان­دوستی، به کتابهای درسی راه می­ یابد، شایسته نیست تا هوشمندی، ایثارگری و وقت­ شناسی انسان هایی پاک و بی­ نظیر را که با فدا کردن جان خود، امنیت امروز ما را تضمین نمودند به سُخره گرفت.

                          نادر نوروزشاد                     

راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در دوران جنگ


 Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*




بسم الله الرحمان الرحیم

 * THE IRAN-IRAQ WAR

اشاره :

سایت تاریخ ایرانی»درتاریخ مهرماه 1395 بخشی ترجمه شده از کتابجنگ ایران و عراق» نوشتهء "پیر رازو" را منتشر نمود.نظر به مهم بودن عنوان واطلاعات ارائه شده در مطلب ذیل؛ از این وجه که مطلب توسط شخص ثالثی که کشورمطبوعش نیز از حامیان یکی از طرفین درگیر بوده و دسترسی به اطلاعات برایش ممنوعیتی نداشته ؟ اهمیت پیدا می نماید. لذا بدون توضیح اضافه عین مطلب مندرج درسایت مذکور جهت مطالعه و بهره برداری همراهان ایفاد می گردد.

تاریخ ایرانی:نمی‌توان اوضاع ی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.» پیر رازو (

PIERRE RAZOUX)، رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب

جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارش‌های وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقات‌ها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشت‌ها دسترسی بیابد. تاریخ ایرانی» در سالگرد آغاز جنگ ۸ ساله ایران و عراق، فصل‌هایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را منتشر می‌کند:


******

 

*در شرایطی نرمال، به طور منطقی رژیم عراق نمی‌توانست جنگی علیه ایران به راه اندازد. مساحت ایران چهار برابر بزرگتر از عراق و جمعیت ایران، سه برابر جمعیت عراق بود. درآمد نفتی ایران، دو برابر درآمد عراق از ذخایر نفتی‌اش بود. شهرهای کلیدی ایران فاصله امنی با مرزها داشتند و به خوبی به وسیله برج‌های زاگرس محافظت می‌شدند. از سوی دیگر، پایتخت ایران ۴۶۰ مایل (۷۴۰ کیلومتر) دورتر از جبهه جنگ و در عمق فلاتی قرار داشت که به وسیله کوهستان مرتفع البرز مشرف به دریای خزر محافظت می‌شد. جمعیت ایران جوان‌تر بود و این کشور ذخیره قابل‌توجهی از سربازان در اختیار داشت. در نهایت، بودجه نظامی ایران، ۶۰ درصد بیشتر از بودجه نظامی عراق بود اما در عین حال درصد کمتری از تولید ناخالص ملی را در مقایسه با عراق شامل می‌شد (چهار درصد ایران در مقابل ۵.۶ درصد عراق). حکومت ایران نسبت به رژیم عراق از قدرت مانور مالی بیشتری برخوردار و تنها نقطه ضعف ایران مربوط به شبکه خط لوله نفتی متمرکز در دشت ساحلی خوزستان بود. مکان اصلی میدان‌های بزرگ نفتی، محل اصلی رسوب هیدروکربن (اهواز)، بندر کلیدی (خرمشهر)، پالایشگاه حیاتی (آبادان) و از همه مهم‌تر دو پایانه نفتی (خارک و بندر امام‌ خمینی) همگی در خوزستان واقع بودند. به استثنای رودخانه‌ها و باتلاق‌ها، عراق از منابع طبیعی دفاعی و بازدارنده برخوردار نبود. کلانشهرهای آن در نزدیکی خط مقدم قرار داشتند، به عنوان مثال، فاصله بغداد تا مرز از طریق جاده ۱۰۰ مایل (۱۶ کیلومتر) و از طریق هوایی، ۶ دقیقه بود.

 

*بصره، دومین شهر بزرگ عراق در قلب تیررس ایران قرار داشت. ژنرال‌های عراقی باید سفت و سخت به زمین تکیه می‌کردند؛ حال آنکه همتایان ایرانی‌شان می‌توانستند به دفاع انعطاف‌پذیر در عمق تکیه کنند. به طور خاص، شبکه نفتی عراق به خاطر تقسیم شدن میان دو مرکز تولید که ارتباطی با یکدیگر نداشتند (یکی در منطقه کرکوک در شمال و دیگری در بصره در جنوب) موقعیت آسیب‌پذیری داشت. عراق برای جبران ضعف‌های ساختاری‌اش، خود را به شدت تجهیز کرده و ارتش خیره‌کننده ۲۵۰ هزار نفری دست و پا کرده بود که چهارپنجم آن عضو نیروی زمینی این کشور بودند. نیروی زمینی شامل سه رسته، ۱۲ لشکر (۵ لشکر زرهی، ۲ لشکر مکانیزه و ۵ لشکر پیاده نظام) و ۶ تیپ مستقل متشکل از ۱۷۵۰ تانک، ۲۳۵۰ وسیله نظامی دیگر و ۱۳۵۰ قطعه توپخانه بود. ارتش مردمی» که یک‌پنجم نیروی زمینی عضو داشت، ارتش عراق را بیش از پیش تقویت می‌کرد و به عراق در لشکرهای پیاده‌نظام برتری می‌بخشید.

 

*ارتش مردمی (بسیج مردمی) همچنین در سراسر کشور برای حفاظت از رژیم مستقر بود. نیروی هوایی شامل ۲۹۵ هواپیمای جنگنده تقسیم‌شده در ۱۸ اسکادران پراکنده در ۱۱ پایگاه هوایی عراقی بود؛ به علاوه ۶۰ جنگنده قدیمی نیز در انبارها قرار داشتند که در صورت بروز تلفات تا زمان تحویل جنگنده‌های جدید، جبران مافات کنند. ارتش آسمان، بخشی از نیروی هوایی، به طور ویژه برای حمایت از نیروی زمینی عمل می‌کرد و شامل ۳۰۰ فروند هلیکوپتر بود که ۵۸ فروند از آن برای نبرد ضدتانک تجهیز شده بودند. سیستم ضدهوایی بر شبکه بزرگی از رادارهای ردیاب، ۹ تیپ مجهز به موشک‌های سطح (زمین) به هوا و مسلسل‌های هوایی واکنش سریع متکی بود. این واحدها که در حساس‌ترین مکان مستقر بودند، در کنار حفاظت از واحدهای نظامی، از ظرفیت شلیک مدام ۴۰۰ موشک زمین به هوا برخوردار بود. بر روی کاغذ، این واحدهای ضدهوایی، چتری قدرتمند بر قلمرو عراق گسترانده بودند. سر آخر، نیروی دریایی، عضو ضعیف ارتش عراق، فقط ۱۴ قایق جنگنده، ۳ کشتی جنگنده در زمین و دریا و ۲۸ قایق گشتی سبک، شامل ۱۰ اژدر در اختیار داشت. این ادوات و تجهیزات کم‌جان در پایگاه‌های دریایی بصره همچون ام‌القصر، فاو و دهانه شط‌العرب که به وسیله ۴ گردان دریایی حفاظت می‌شد، تقسیم شده بود.

 

*ساختار نیروهای نظامی عراق از مدلی هیبریدی (چندگانه) برخوردار و از هر دو الگوی نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی الهام گرفته بود. واحدهای زرهی و مکانیزه بر اساس الگوی ارتش شوروی سازماندهی شده بودند اما ساختار لشکرهای پیاده‌نظام شبیه به مدل ارتش بریتانیا بود. دفاع ضدهوایی به طرح کلی اتحاد جماهیر شوروی وفادار مانده در حالی که نیروی هوایی عراق به شکل اسکادران‌های مستقل، شبیه نیروی هوایی سلطنتی (بریتانیا) سازماندهی شده بود. باید گفت که این نیروها به وسیله ادوات نظامی شوروی تجهیز شده و اغلب آن‌ها، قدیمی و فرسوده بودند. با وجود نامرغوب بودن ناوگان‌ها، اما این تجهیزات به دلیل غول‌آسا بودن از این حسن برخوردار بودند که به آسانی نگهداری شوند.

 

*تجهیزات واقعا مدرن ارتش عراق محدود به ۵۴ فروند

جنگنده میگ–۲۳ (تازه همان‌ها نیز از نوع صادراتی بوده و نسبت به تسلیحات مشابهی که شوروی برای عملیات نظامی خود ساخته بود، کمتر قابل اعتماد بودند)، ۱۸ هلیکوپتر جنگنده

24-Mi، کمتر از ۱۰۰ تانک

T-72، دویست ماشین جنگی پیاده‌نظام

1-BMP و ۶۰ موشک‌انداز زمین به هوای

6-SAM بود. مقدار محدود تجهیزات نظامی عراق که ساخت شوروی نبود به برزیل (

ماشین Cascavel) و فرانسه (

Panhard M-3) و AML-۶۰/۹۰ ماشین سبک زرهی، Alouette III، Gazelle (غزال)، Super Frclm و هلیکوپترهای پوما متعلق بودند. مقدار قابل‌توجهی تسلیحات، به ویژه میراژ 1-F به فرانسه سفارش داده شده اما در زمانی که عراق مهیای حمله به ایران می‌شد، هنوز به بغداد تحویل داده نشده بود. در مجموع، کارایی ارتش عراق متوسط بود. یک دلیل مهم این بود که نهاد ارتش به شدت ی و قوای خلاقیت و ابتکار عمل از ارتش سلب شده بود. فقط افسران و سربازانی که می‌توانستند در زمینه حضور در میدان جنگ علیه حریفی کاملا مجهز، فخرفروشی کنند، آن‌هایی بودند که هفت سال پیش در جنگ یوم کیپور در جبهه جولان جنگیده بودند. خیلی از آن‌ها قربانی تصفیه‌های موفق صدام در ارتش شده بودند. از همین‌رو، تعداد سربازان آبدیده در جنگ بسیار محدود بود. از دیگر سو، نیروهای پیاده‌نظام عراق در جریان جنگ علیه کردها در نیمه اول دهه ۱۹۷۰، تجارب بسیار حیاتی کسب کرده بودند. از بخت بد آن‌ها، گرایش ارتش عراق متأثر از الگوی نظامی اتحاد جماهیر شوروی، به سمت مکانیزه شدن بود و ژنرال‌های ارتش تصمیم گرفته بودند تعداد رو به افزایشی از گردان‌های کلاسیک پیاده‌نظام را به واحدهای پیاده‌نظامی بدل کنند که سوار بر ماشین‌های جنگی پشت سر تانک‌ها حرکت کرده و از آن‌ها محافظت می‌کنند. این افراد پیاده‌نظام برای هجوم به سنگرهای دشمن تعلیم ندیده بودند و انگیزه آن‌ها سیراب نشده بود. تنها نیروهای نظامی نخبه‌ای که صدام می‌توانست روی آن‌ها حساب باز کند، عبارت بودند از تیپ زرهی گارد جمهوری، نیروهای ویژه و نیروهای مهندسی که نیروی هوایی اصلی رژیم عراق محسوب می‌شد. فرماندهان و خلبان‌های نیروی هوایی بسیار نازپرورده و از امتیازات زیادی برخوردار بودند.

 

*ارتش ایران شامل ۲۱۰ هزار نفر بود که سه‌چهارم آن‌ها اعضای نیروی زمینی و شامل یک یگان نظامی، ۷ لشکر (۲ لشکر زرهی، ۳ لشکر مکانیزه و یک لشکر پیاده‌نظام)، ۷ تیپ مستقل مجهز به ۱۷۱۰ تانک، ۱۹۰۰ ماشین جنگی مختلف و ۱۱۰۰ توپخانه بودند. همزمان، شمار ارتش پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه)، متشکل از پاسداران و بسیج، یک‌ششم نیروی زمینی تخمین زده می‌شد؛ گرچه نرخ افزایش جمعیت سپاه به سرعت بالا می‌رفت. نظام انقلابی قصد داشت امتیازات خاصی به این نهاد نظامی اختصاص دهد. سپاه برخلاف ارتش که در نظر حکومت همچنان مورد سوءظن بود، به طور کامل خود را وقف نظام انقلابی کرده بود. سپاه از واحدهای مستقلی تشکیل شده بود که به تدریج جایگزین پلیس شده بود و به هیچ‌ کس جز رهبر انقلاب پاسخگو نبود. حکومت عزم خود را جزم کرده بود واحدهای عظیمی از پاسداران (در سطح لشکر و تیپ) ایجاد کند و درجه نظامی پاسداران را به طور چشمگیری ارتقا بخشد.

 

*نیروی هوایی که برای سال‌ها نیروی نخبه ارتش شاهنشاهی تلقی می‌شد، ۴۲۱ هواپیما که در ۲۳ اسکادران در ۹ پایگاه هوایی مستقر بودند در اختیار داشت. به دلیل کمبود خلبان، قطعات یدکی و ضعف در امور نگهداری، فقط نیمی از آن‌ها قابلیت حضور در عملیات داشتند. تناقض‌آمیز است که نیروی هوایی مقادیر قابل‌توجهی ذخایر قطعه یدکی و مهمات در اختیار داشت اما این ذخایر به وسیله سیستم کامپیوتری پیچیده در چندین منطقه دورافتاده در کشور پراکنده شده بودند؛ سیستمی که به وسیله مهندسان آمریکایی طراحی شده ولی به دلیل فراخوانده شدن آن‌ها به ایالات‌متحده ناتمام مانده بود. در این میان، تکنیسین‌های ایرانی خود را مسئول انبارگردانی مقادیر معتنابهی تجهیزات دیدند که نه فهرست اقلام و اصلاحات آن را در اختیار داشتند و نه نقشه‌های مربوط به آن‌ها را. قطعات یدکی بدون برچسب بودند و برای مهندسان ایرانی تشخیص قطعه یدکی متعلق به

جنگنده فانتوم از قطعه کناری‌اش که متعلق به

رهگیر تام‌کت یا

هلیکوپترهای کبرا بود، امری دشوار می‌نمود. از آن بدتر، بسیاری از تکنیسین‌های قدیمی ترک خدمت کرده و آن‌هایی که مانده بودند، خود را وقف وظیفه‌ای با هراس بی‌پایان کرده بودند تا سیستم مدیریتی منسجمی ایجاد کنند اما زمانی که تخاصم میان عراق و ایران آغاز شد، آن‌ها فاصله زیادی تا پایان کار داشتند. امتیاز اصلی نیروی هوایی، چهار

بوئینگ ۷۴۷ با قابلیت تبدیل به پست‌های فرماندهی هوایی و ۱۰ بوئینگ با قابلیت سوخت‌رسانی بود؛ امری که به خلبان‌های ایران اجازه می‌دهد بسیار بیش از همتایان عراقی خود در آسمان باقی بمانند و در صورت نیاز به عمق خاک عراق هجوم ببرند.

 

*تجهیزات سبک نیروی هوایی و نیروی زمینی شامل ۸۰۰ هلیکوپتر بود که از این مقدار فقط یک‌سوم از قابلیت حضور در عملیات برخوردار بودند. سیستم دفاع ضدهوایی متشکل از ۶۰ پادگان مجهز به موشک‌های زمین به هوا و مسلسل‌های واکنش سریع بود. شبکه شناسایی هوایی گرچه بسیار مدرن بود اما همچون نیروی هوایی از معضل فقدان کنترل و نگهداری به وسیله متخصصان رنج می‌برد. این شبکه شناسایی، تمام شهرهای کلیدی و پایگاه‌های هوایی به اضافه مرزهای ایران با شوروی را پوشش می‌داد اما در عین حال، خلأ و شکاف‌هایی زیاد داشت که به هر خلبان مجرب و مصمم عراقی اجازه می‌داد با پرواز در اغلب مناطق هوایی ایران راه گریز داشته باشد. از طرف دیگر، نیروی دریایی ایران هنوز قدرتمندترین نیروی دریایی در خلیج فارس بود. این نیرو ۳ نابودگر، ۴ ناو محافظ، ۴ رزم‌ناو مجهز به توپ، ۹ قایق موشک‌انداز (به اضافه ۳ قایق دیگر که به فرانسه سفارش داده شده بود)، ۵ کشتی جنگنده در زمین و دریا، ۱۰ کشتی امدادی، ۳۵ هلیکوپتر و همچنین ۲۶ قایق سبک گشت‌زنی، شامل ۱۴ هواپیمای آب‌نشین (قایق پرنده) که قابلیت حملاتی ویرانگر به سکوهای نفتی دشمن داشتند در اختیار داشت.

 

*این کشتی‌ها عموما در پایگاه‌های دریایی ایران در بندرعباس، در کنار دریای عمان و بوشهر در کرانه خلیج‌ فارس پهلو گرفته بودند. ساختار نظامی نیروهای ایرانی، الهام‌گرفته از سیستم آمریکایی و بریتانیایی بود. ترکیب لشکری ارتش ایران به طور خیره‌کننده‌ای به ارتش ایالات متحده شباهت داشت؛ تعداد محدود از لشکرهای بسیار عظیم، پرجمعیت و به غایت مجهز که به لطف پشتیبانی قدرتمند، قادر بودند مستقل از یکدیگر دست به عملیات بزنند؛ گرچه به طور خاص انعطاف‌پذیری چندانی نداشتند و به شدت متکی بر لجستیک بودند. از سوی دیگر، تیپ و گردان‌های ایران به سبک ارتش بریتانیا سازماندهی شده و برخوردار از نیروی واکنش‌دهنده و جامع‌‌المهارت بودند. نیروی هوایی، بازتولید مدل نیروی هوایی ایالات‌ متحده بود؛ دسته‌های جنگنده‌های آماده عمل که برای مأموریت‌های خاص تخصص داشته و هر یک از دو یا سه اسکادران شامل حدود ۲۰ هواپیما تشکیل شده بودند. ترکیب نیروی هوایی ایران نیز یادآور مدل آمریکایی بود: یگان‌های ترکیبی متشکل از چندین هواپیمای گشت و شناسایی، حمل‌و‌نقل و گردان هلیکوپترهای ضدتانک. سازمان نیروی دریایی ایران به طور مستقیم الهام‌گرفته از ارتش سلطنتی بریتانیا بود.

 

*طنزآمیز است؛ در شرایطی که ایرانی‌ها پس از انقلاب هر گونه رجوع و بازگشت به غرب را پس می‌زدند، ساختار غرب را برای ارتش خود برگزیده بودند. انعکاس مضاعف این دوگانگی در تجهیز تمام‌عیار ارتش ایران به وسیله ابزار و تجهیزات آمریکایی و انگلیسی هویدا بود، امری که وظایف لجستیک ارتش را پیچیده کرده بود. به جز نیروی هوایی که به طور کامل به وسیله تسلیحات آمریکایی تجهیز شده بود، بقیه تجهیزات ارتش از کشورهای متعددی تأمین شده بودند که از استاندارد مشابه یا حتی مدل عملیاتی یکسانی برخوردار نبودند. افرادی که فرمان تانک‌ها را در اختیار داشتند، باید بسته به اینکه سوار بر یک

تانک پاتون آمریکایی هستند یا

تانک چیفتن بریتانیا، واکنش‌های آنی خود را دوباره میزان می‌کردند. افرادی که پشت توپخانه قرار می‌گرفتند نیز حال و روز مشابهی داشتند، یک روز خود را پشت سیستم موشکی زمین به هوای

هاک» و روز دیگر پشت "

سیستم راپیر" بریتانیا می‌دیدند. اوضاع از این هم پیچیده‌تر بود و نیروی زمینی، هزار ماشین زرهی حمل‌کننده پرسنل

BTR-60 در اختیار داشت که اوایل دهه ۱۹۶۰ از اتحاد جماهیر شوروی تحویل گرفته بود؛ زمانی که شاه تصمیم گرفته بود روابط دوستانه‌ای با مسکو برقرار کند. با وجود پراکندگی چشمگیر، این تجهیزات بسیار مدرن بودند و همین امر، برتری نظامی قابل‌ ملاحظه‌ای به ارتش ایران می‌بخشید. اغلب سیستم‌های تسلیحاتی ایران (جنگنده‌های فانتوم و تام‌کت، موشک‌های زمین به هوای هاک، موشک‌های رزمناو MK-5 و سپر) از سیستم‌های مشابه عراقی به مراتب بهتر بودند. هر چند در عمل، با توجه به کمبود قدرت حفظ و نگهداری و نبود پرسنل آموزش‌دیده، خیلی از این تسلیحات قابل استفاده نبودند و از این‌رو، ایران ناچار شد برای تأمین تجهیزات خود تعداد زیادی از هواپیماها، تانک‌ها و هلیکوپترها را اوراق کرده و از آن‌ها قطعه‌برداری کند. به اضافه، واحدهای نظامی برای ایستادگی در مقابل شورشی‌ها، حفظ نظام و پوشش مرزها در تمام کشور پراکنده شده بودند. در نتیجه از زمان آغاز تخاصم میان ایران و عراق، فقط نیمی از ارتش ایران برای مواجهه با نیروهای عراقی در موقعیت قرار داشت.


* فارغ از جنبه‌های کمیتی، ضعف‌های کیفی ارتش انقلابی ایران نیز باید مورد تأکید قرار گیرد؛ امور اجرایی بیش از حد معمول ی شده بود، حضور مقامات ی، قدرت ابتکار عمل افسران نظامی را مختل کرده بود، رقابت میان ارتش و پاسداران انقلاب بالا گرفته بود، تعامل و هماهنگی میان شاخه‌های مختلف نظامی منسجم نبود و در نهایت، ارتش از کمبود نیروی آموزش‌دیده در رنج بود. از آنجا که ارتش ایران از تجربه حضور واقعی در جنگ به شدت مکانیزه محروم بود، مورد آخر یعنی کمبود نیروی آموزش‌دیده به طور خاص دردسرساز بود. دورترین خاطره‌ای که افسران می‌توانستند به خاطر بیاورند، کمک ارتش شاهنشاهی به ارتش عمان در اوایل دهه ۱۹۷۰ در نبرد علیه شبه‌نظامیان جبهه مردمی برای آزادی خلیج اشغال‌شده عربی» بود. نبردهای تازه‌تر هم به درگیری با کردهای پیشمرگه عضو PDKI، جبهه خلق برای آزادی فدائیان اهواز و شورشیان بلوچ و آذری مربوط می‌شد. هیچ‌ یک از این حریفان به تسلیحات سنگین، هلیکوپتر، هواپیمای جنگنده یا تانک مجهز نبودند.


*زمانی سربازان ایران برای مواجهه با لشکرهای زرهی شوروی آموزش دیده بودند اما عمده آن فوت و فن‌هایی که آموخته بودند، پس از انقلاب اسلامی از یادشان رفته بود. اوضاع در سطوح بالای نظام هم تعریفی نداشت. تغییرات گسترده در مناصب بالای نظام هم به بهبود اوضاع در ارتش منجر نشده بود. در کمتر از ۱۵ ماه، سه وزیر دفاع و سه فرمانده ارتش، جای خود را به دیگری دادند. در سطوح بالای ارتش، افرادی روی کار آمدند که از اعتبار کامل انقلابی برخوردار بودند اما در عوض، تجارب عملیاتی و توانایی فرماندهی بسیار ناچیزی داشتند. بدتر از آن اینکه هیچ ژنرال و سرهنگی وجود نداشت که بتواند ادعا کند یک استراتژیست حقیقی است.

 

*اوضاع پاسداران نیز از این بهتر نبود. سپاه پاسداران نیازمند فرماندهی بود که آن‌ها را در میدان جنگ رهبری کند، نه فقط کسی که بتواند میزان تعصب مذهبی هویدا در رفتار آن‌ها را تخمین بزند. در حالی که روی کاغذ، ارتش ایران از عراق قدرتمندتر بود اما در عالم واقع به ویژه به دلیل تعداد بالاتر جنگنده‌ها و ماشین‌های جنگی، ضریب نیروی جنگی عراق بالاتر بود. در خط مقدم، به طول بیش از ۵۶۰ مایل (۹۰۰ کیلومتر) که از عمق کردستان تا دهانه شط‌العرب امتداد داشت، تعداد نیروهای عراقی دو برابر نیروهای ایران بود و در برخی واحدهای خط مقدم، میزان برتری عراق به چهار به یک می‌رسید. بدیهی است که این برتری قرار نبود تا ابد به طول انجامد اما درباره طرح بغداد برای حمله برق‌آسا و غافلگیرکننده به ایران، موضوع تعیین‌کننده‌ای بود. با آگاهی از این مسائل، راحت‌تر می‌توان تصمیم صدام برای پذیرش ریسک حمله به ایران را درک کرد.

deare friends .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you

******

THE IRAN-IRAQ WAR

PIERRE RAZOUX

Translated by Nicholas Elliott

The Belknap Press of Harvard University Press

Cambridge, Massachusetts

London, England 2015

Copyright © 2015 by the President and Fellows of Harvard College

Originally published as La Guerre Iran-Irak, 1980–1988: Première guerre du Golfe

Copyright © Perrin, un département d’Edi8, 2013


بسم الله الرحمان الرحیم

 *نقد و بررسی یک عکس؛ ۱ 



اشاره : از تابستان سال 1394 تاکنون با وبلاگ ارزشمند و مورداعتماد آقای

محمددرودیان /linkنویسنده و پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق» آشنا شدم, ایشان در زمینهءمباحث دفاع مقدس از صاحب نظران و جزو راویان مرکز

اسنادوتحقیقات دفاع مقدس»/link و "راوی سرلشکرمحسن رضایی فرمانده وقت سپاه" در قرارگاه فرماندهی جنگ بوده اند و البته صاحب

تالیفاتی مبسوط و مفصل در

تاریخ نگاری جنگ/link می باشند . یادداشت زیر که از پر بحث ترین مطالب وبگاه ایشان است به جهت مناسبت با تم و موضوعات مطروحه در

سره باز نشر می گردد.


✍️   

نقد و بررسی یک عکس؛ آیا میادین مین با عبور رزمندگان گشوده می شد؟! (

لینک به اصل یادداشت)

 

پس از جنگ بارها این موضوع طرح شده است که؛ وقتی رزمندگان به میدان مین می رسیدند، فرمانده از رزمندگان درخواست 
می کرد که برای باز شدن میدان مین، داوطلب شده و از این طریق، راه پیشروی نیروها گشوده می شد. سوال این است که؛ آیا 
این موضوع که باز کردن میدان مین در شب عملیات از طریق رزمندگان داوطلب انجام می شده است، صحت دارد؟ 
در این صورت چرا درباره علت آن توضیح داده نمی شود، در غیر این صورت چرا تکذیب نمی شود؟
تا کنون بارها این گونه گزارش ها را که بیشتر در مراسم خاطره گویی و یا عزاداری، همچنین از سوی راویانی که در جنگ حضور 
نداشته اند، مطرح شده است، شنیده‌ام اما به دلایلی از پذیرش آن خودداری کرده ام. نخست اینکه؛ ما و مجموعه دوستانی که به عنوان
 راوی در کنار فرماندهان برای ثبت و ضبط عملیات ها حضور داشتیم، حتی یک مورد را نشنیده ایم که یکی از راویانی که در کنار 
فرماندهان حضور داشته است، اظهار کند که در یگان نظامی و در شب عملیات، چنین اتفاقی رخ داده است. اینجانب در عملیات‌هایی
 که در قرارگاه فرماندهی جنگ سپاه و ارتش حضور داشتم، حتی یک مورد گزارش در جلسات عمومی و یا خصوصی در این زمینه 
بیان نشده است.

اگر این احتمال را در نظر بگیریم که مواردی وجود داشته اما به دلایلی در جلسات بیان نشده و یا راویان از ثبت و گزارش آن
 خودداری کرده اند، دو مسئله به میان خواهد آمد: نخست اینکه؛ موارد یاد شده به قدری نادر و یا غیرقابل پذیرش بوده که از بیان 
و نقل، همچنین ثبت و ضبط آن، خودداری شده است. در این صورت موضوع دوم به میان خواهد آمد که؛ چرا آنچه وقوع آن بسیار 
اندک و تا کنون در هیچ گزارش رسمی بیان نشده، تا این اندازه رواج یافته و بمثابه یک رویه عمومی در جنگ تلقی می شود؟
 متأسفانه در جلسات نقد و بررسی جنگ و یا سخنرانی فرماندهان نیز درباره چگونگی این نوع موارد، در صورت وقوع و همچنین
 تکذیب و مقابله با ترویج این روش، بعنوان یک رویه عمومی برای عبور از میادین مین، توضیحی داده نشده است که خود محل تأمل
 است.
طرح این موضوع علاوه بر سابقه ای که وجود داشته است، بیشتر به خاطر انتشار عکس موسوم به عملیات رمضان، در تیرماه 1361
 و ادعای شهادت رزمندگان به هنگام عبور داوطلبانه از میدان مین است.

 پیش از این، یک بار از سردار رشید جانشین رئیس محترم ستادکل نیروهای مسلح که خود در تمام صحنه های هشت سال دفاع مقدس
 حضور داشته، سئوال کردم که؛ شما بعنوان یکی از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، آیا تا کنون شنیده اید که میدان مین با عبور 
داوطلبانه گشوده شود؟ ایشان اظهار داشت: خیر اگر هم بوده باشد، بسیار نادر است و فرماندهی که چنین دستوری را داده است،
 بر خلاف تدبیر و روش و تاکتیکهای جنگ اقدام کرده است» اخیراً عکس یاد شده را به ایشان نشان داده و سوال کردم؛ اساساً این
 تصویر میدان مین است؟ آیا نحوه شهادت رزمندگان نشان می دهد که بر روی مین به شهادت رسیده اند؟ در هر دو مورد ایشان
 تکذیب کرد. در واقع در تصویر نه تنها نشانه ای از میدان مین قابل مشاهده نیست، بلکه نحوه شهادت رزمندگان هم بیانگر انفجار 
مین نیست. بلکه بیشتر به نظر می رسد تعدادی از نیروها محاصره، زخمی و احتمالاً پس از تصرف منطقه از سوی دشمن، به شهادت
 رسیده اند.
گسترش چنین باورهایی درباره جنگ، بمعنای نادیده گرفتن عقل و تدبیر، همچنین محاسبات و بررسی در طراحی عملیات است که گاهی
 بررسیهای اطلاعاتی برای شناسائی و طرح ریزی بیش از شش ماه بطول می انجامید. گشودن معابر مین نیز بخشی از همین اقدامات
 بود که از قبل انجام می شد و علائمی نیز برای عبور از میدان مین گذاشته می شد تا رزمندگان پس از عبور از میدان مین، اهداف 
تعیین شده را تصرف نمایند. سردار غلامعلی رشید در خاطرات خود موضوعی را برای اینجانب نوشته است که، بیانگر میزان دقت
 و اهتمام فرماندهان به شناسائی میادین مین و گشودن معابر برای پیشروی نیروها در شب عملیات است. در عملیات دارخوین نیروها
ی تیپ 14 امام حسین برای عملیات بر علیه مواضع لشگر 3 زرهی عراق، هفته ها روی میادین مین دشمن شناسائی انجام دادند. 
شهید اکبر تیموری مسئول این اقدام بود. وی با تخصصی که در تخریب و خنثی سازی مین داشت، پس از شناسائی میادین مین، برای
 گشودن معبر برای پیشروی نیروها، مین های دشمن را خنثی و سپس در جای خود قرار می داد تا دشمن متوجه این موضوع نشود.
 وی برای این کار در شبهای مهتابی آنقدر به مواضع و سنگرهای عراقیها نزدیک می شد که صدای آنها را به راحتی می شنید.
 پس از اتمام عملیات دو تن از کشته های دشمن را شناسائی کرد و می گفت من زیر نور ماه آنهارا دیده بودم»
  با این توضیح چرا چنین تصوری از نحوه جنگ و گشودن میادین مین، بعنوان یک رویه عمومی و جاری در عملیاتها، در تصور
 عمومی جامعه ایجاد می شود و در عین حال هیچگونه اقدامی برای توضیح درباره وقوع احتمالی آن در شرایط خاص و یا تکذیب آن 
بعنوان رویه جاری و عمومی در جنگ، صورت نمی گیرد؟ اگر اینگونه موارد که در صورت وقوع بسیار نادر و در شرایط غیرمنتظر
ه و خاص و بدون مجوز و تدبیر فرماندهی بوده، بعنوان رویه جاری در جنگ تصور شود و با گذشت یک نسل و در زمان حیات
 فرماندهان جنگ اینگونه بیان می شود و هیچ توضیحی درباره آن صورت نگیرد، آیا بیم آن نمی رود که وقایع جنگ بیشتر از آنچه
 تصور می شود، در معرض تحریف قرار دارد؟ »
محمد درودیان  یکشنبه 21 تیر 1394 
* مطالب مرتبط : /link

*نقد داستانک مادرش منتظره - (بررسی موضوعی)

* داوطلبانه رفتن روی مین وسیم خاردار (بررسی موضوعی)

*عکسی واقعی با داستانی جعلی

 

بسم الله الرحمان الرحیم

  * آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس 2


ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


اشاره :

به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟!

به این

تصاویر

link (عناوین) توجه کنید: شهیدی که عاشق می شود، شهیدی که می خندد، شهیدی که نماز شب می خواند، شهیدی که مهربانی می کند، شهیدی که شعر می سراید و. چقدر این تصاویر به شهدای داستانها و کتابهای خاطرات گزینش شده از زندگی ایشان، که خوانده ایم نزدیک اند!

حالا به این تصاویر (تیترها) توجه کنید: شهیدی که فریاد می زدند، شهیدی که دعوا می کند، شهیدی که افشاگری می کند، شهیدی که تهدید می کند و. به نظر می رسد این تصاویر تا حد زیادی با واقعیت جنگ و شهدای ما فاصله دارند!جملات داخل پرانتزتوسط "سره" اضافه شده»

اینطور فکر نمی کنید!!؟؟

✍️  

متأسفانه چند سالی است که برخی مؤسسات و نویسندگان آنها ـ عمدتاً خانم ها ـ تصویر اولی را که از شهدا ترسیم شد مورد توجه قرار داده اند و اگر به سراغ بررسی زندگی شهدا و توصیف وقایع آن رفته اند نیز به نحوی گزینشی فقط این جلوه های شخصیتی را دیده اند!

پسری خوشگل، پدری مهربان، همسری عاشق، دوستی وفادار، فرزندی لطیف، دانشجویی درس خوان، شاعری تنها، هنرمندی حساس و. عمده تیپ های مورد علاقه این نویسندگان اند که به نظر می رسد آنچه را خود دوست می داشته اند و با نگرش احساسی خویش در اذهان شان پرورانده اند به عرصه دفاع مقدس نیز وارد کرده و روایت هایی این چنینی ساخته و بافته اند!

شاید به خاطر همین گونه روایت صرفاً احساسی است که از بستر ارتباط نسل جدید با شهدای جنگ تحمیلی، رفتاری ناقص بروز یافته و یک رابطه شخصی و نگاه فردی تولید شده و روح شهدا در عرصه های اجتماعی کشور امکان بازتولید و بازتعریف پیدا نکرده است!

اما حقیقت آن است که شهید (همواره) شهید است و نمی توان به بهانة جذب مخاطب یا گرفتاری نویسنده در نفسانیات و نگاه های غلط شخصی، همه جنبه های شخصیتی و رفتارهای ایشان را منعکس نکرد و به تحریف واقعیت دست زد!

به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟! چرا دلسوزان انقلاب و همرزمان شهدا ساکت نشسته اند و نسبت به این گونه تحریفات اعتراض نمی کنند؟ مجال اندک این یادداشت اجازه نمی دهد تا از شهدایی چون چمران، آوینی، همت و. که به دلایل مذکور بیشتر مورد توجه این نویسندگان اند جلوه هایی را نقل کنیم تا جایی که تصور شود گویی از فرد دیگری روایت می شود! آیا این ظلم به شهدا پذیرفتنی است؟

شهید مظلوم محمدبروجردی

آیا روایت سکولار و فردی ارائه دادن از شهدایی که فعال ترین و انقلابی ترین و توجیه ترین افراد در زمان خویش بوده اند محدود کردن مدل نیروی مطلوب انقلاب اسلامی در انسان فردگرای قبل از انقلاب نیست و نمی توان رد پای نگاه های متحجرانه یا روشنفکرانه ای که دین را در عرصه اجتماع ناکارآمد می دانند در اینجا نیز مشاهده کرد؟!

متأسفانه باید اذعان کرد که این گونه نگاه ها از عرصه ادبیات و هنر دفاع مقدس فراتر رفته و در رویکردها و برنامه های ارگان ها و نهادهای مردمی و دولتی که در این رابطه ورود کرده اند نیز بروز جدی دارد! ضریب دادن به شهدایی خاص، بی توجهی به شهدایی که از نظر این حضرات جذابیت لازم را برای جذب این نسل ندارند!! ! توجه دادن به شهدایی با تصاویر خوش آب و رنگ! سردار زدگی و تهرانی زدگی در انتخاب شهدا و. همه و همه جلوه هایی ناپسند از این نوع نگاه های غلط به شهدا و دفاع مقدس اند و کاش آنان که دغدغه واقع گرایی در دفاع مقدس را دارند با نگاه اصیل و جامع انقلاب اسلامی به جنبه های مغفول زندگی شهدا نیز توجه نمایند و خود را از آفت عوام زدگی و تحت تأثیر هنجارهای غلط اجتماعی قرار گرفتن رها سازند.

 ان شاءالله.

"علیرضاکمیلی"

* مطالب مرتبط با موضوع بحث: 
-

فضیلت محور است یا کرامت ؟

-

چگونه از شهدا بنویسیم ؟!



بسم الله الرحمان الرحیم

  *آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس : فضیلیت محوری یا کرامت ، خواب و 1

✍️  

اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی

"سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی  امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"

ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت  و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت.

ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده‌ی صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه‌ی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم. .

دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه‌ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

از این علایم، در زندگی همه‌ی شهدای بزرگ می‌توان یافت که نشان می‌دهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشته‌اند. کسی که یک بار مناجات‌های شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلم‌های شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و ده‌ها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، به‌خوبی می‌یابد که بهشت زهرای(س) تهران، به‌واقع، دارالشفای دلسوختگان است و به‌راستی عرفای بزرگ زمانه‌ی ما را در خود جای داده است.

سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دین‌داری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دین‌داری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شده‌ایم و سیره و زندگی اهل‌بیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که می‌آمدند، اطراف او می‌نشستند و می‌گفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برای‌شان از داستا انبیاء و اولیای گذشته می‌گفت و پندشان می‌داد.»

روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، به‌صورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی می‌کرده‌ و هم‌زمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بوده‌اند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

درباره‌ی شهدای بزرگوار ما نیز که به‌حق سیره‌ی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیان‌شان می‌شد و دهان به دهان می‌گشت.

مطالعه‌ی سیره‌ی شهیدان رجایی و بهشتی – که به‌حمدالله سیره و خاطرات‌شان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزه‌های دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق می‌کند که تصور می‌کنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بوده‌اند و یا می‌فهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان می‌بخشد که زبانزد همگان می‌گردد.

اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمه‌ی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده‌ و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقت‌ها منبع‌شان هم معلوم نیست، بسنده می‌شود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمی‌افزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانه‌ها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانه‌ی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راه‌های مختلف به بروز کراماتی دست می‌یابند!

حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای می‌گذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را می‌بینی! چند قدم این‌طرف‌تر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبره‌ی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را می‌بینی که به‌نام شهیدی که قبرش بوی "سیب" می‌دهد، تجمع کرده‌اند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشده‌اند، مستقیماً به سراغ اینجا می‌روند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!

آیا این یک زنگ خطر و نشانه‌ی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبه‌ی سطحی‌نگری و عوام‌زدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!

یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همه‌ی ایران دست به دست شد و به‌عنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را می‌خوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»

راستی فاصله گرفتن از  علماء، خطر افتادن به دام سطحی‌نگری‌ها را مهیا خواهد کرد. پس به‌هوش باشیم!

علی‌رضا کمیلی

مطالب مرتبط با موضوع بحث: 

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش دوم

_ماهنامه امتداد؛ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392_"پروندهءویژه"



بسم الله الرحمان الرحیم

 *

من یک تخریب چی هستم .

 . سلام ؛ مدتی است دچار بیماری و کسالتی مزمن شده ام که تمرکز و حضور ذهن را برای نوشتن مطالب محصول تحقیق و مطالعات شخصی ام را با وقفه مواجه نموده. لذا به سیاق چند پست گذشته مطالب و موضوعات بازنشرشده و مرتبط با مشی"سره" ارائه میگردد. پیشاپیش از تفصیل نسبی مطلب پوزش خواسته و از صبوری و همراهی شما سروران محترم سپاسگزاری می کنم .

پس از عملیات بیت المقدس که منجر به فتح خرمشهرگردید؛عطف به استراتژی جدید ایران مبنی بر تنبیه م و ورود به خاک عراق ؛ درحد فاصل تاخیری که بین عملیاتهای بیت المقدس و رمضان بوجودآمد؛ دشمن بعثی اقدام به استفاده از "تاکتیکی" مرسوم درجنگهای کلاسیک ؛ موسوم به زمین مسلح نمود که در عملیاتهای مسلم بن عقیل؛والفجرمقدماتی و والفجر1 وغالب عملیاتهای پس از آنها رزمندگان ما پیش از رویارویی با دشمن ابتدا می بایستی با این زمینها می جنگیدند. در نحوهء رویارویی رزمندگان با این تاکتیک دشمن ؛ ازسوی راویان و نویسندگان خودی داستانهای ناموثقی را برای تبیین مظلومیت رزمندگان اسلام و عظمت حماسهءعبور ازاین موانع تعریف کرده و نوشته اند که قبلا به آن پرداخته ام . آنچه در پی می آید مصاحبه ای خواندنی و موثق با "سردارمهندس علی ولیزاده" فرزند و برادر سه شهید باعنوان

من یک تخریبچی هستم » می باشد که در آن دوران مسئولیت تخریب جنگ را بر عهده داشته است.     

علی ولیزاده

 **تاکتیک زمین‌های مسلح چیست؟

"تاکتیک زمین‌های مسلح" همانطور که از نامش یافت می‌شود به معنای این است که زمین مورد تملک مسلح به ادوات و تجهیزات نظامی می‌شود که دشمن را برای ورود به آن غیرقابل نفوذ خواهد کرد. به عبارت بهتر در "تاکتیک زمین‌های مسلح" از تجهیزاتی استفاده می‌شود که فکر را از دشمن می‌گیرد که مهمترین این تجهیزات نظامی "مین‌های جنگی" و سیم خاردارهای وسیعی هستند که کار نفوذ یا پیشروی را سخت می‌کنند.رزمندگان حاضر در عملیاتهای ذکر شده، با زمین‌های پوشیده از سیم‌خاردار و مین‌های متنوع مواجه بودند؛ به همین دلیل آنها بیشتر با این زمین‌ها‌ می‌جنگیدند تا با نیروهای نظامی دشمن.

✍️ .


* لطفاً خودتان را معرفی کنید؟


بنده علی ولی‌زاده، فرزند شهید حاج آقا ولی‌زاده و برادر شهیدان حاج اصغر حاج اکبر و امیر ولی‌زاده هستم که در دوران دفاع مقدس مسئولیت تخریب قرارگاه خاتم الانبیا را بر عهده داشتم. پس ا‌ز جنگ هم ‌سازماندهی ‌بچه‌های جنگ را بر عهده داشتم که سرانجام به راه‌اندازی مجمع پیش کسوتان بچه‌های تخریب کشور انجامید که مسئول این مجمع هستم و در کنار برادران به نشر‌ ارزش‌های دفاع مقدس با برپایی یادواره‌ها و همایش‌ها مشغولم، که از فعال‌ترین مجموعه‌های رزمندگان دفاع مقدس در این حوزه است.

در سال ۱۳۶۸ از سپاه استعفا دادم، ولی مشاوره‌هایی به عزیزانمان در حوزه‌های نظامی می‌دهم، که با گروهی از این عزیزان بسیجی و سپاهی در راه اندازی شرکتی در پاکسازی مین‌ها از مناطق جنگی ایران توفیق داشته‌ایم که تجربیاتمان را در عراق و سریلانکا و لبنان نیز متجلی کرده‌ایم به گونه‌ای که فعالیت‌های این شرکت مورد تأیید سازمان ملل قرار گرفته است.

ما ‌سایتی ‌داریم به نام

معبر نور که سایت خوبی است. خاطرات برادران تخریبچی با عنوان فرماندهان ورود ممنوع هم در این سایت منتشر می‌شود و به زودی به صورت کتاب بیرون خواهد آمد.

* تخریبچی چیست و تخریبچی چه کسی است؟


تخریبچی نخست بر نفس خود، کنترل دارد. تخریب در تمام دنیا وجود دا‌رد، ولی در دفاع مقدس ما حکایت چیزی دیگر است و بایستی یک ویژگی‌های شخصیتی داشته باشد. تخریبچی‌ها در جهان باید خلاقیت، سرعت عمل در کمترین زمان و جرأت ریسک، بی‌باک داشته و شجاع باشند. ‌رزمندگان ما علاوه بر اینها، باید ویژگی‌های دیگری نیز داشته باشند. اطاعت پذیری از رهبر‌ی و ولایت و نگاه جهادی و دینی به موضوع است که مانند علی عاصمی، رحیم بردبار، حسین کربلایی، علی ناظم‌پور، محسن نیک واحدی، احمد جهانبخش، رضا‌زاده و بهزاد قبادی و دیگر شهدای بزرگ تخریب.

تخریبچی‌ها دارای یک شخصیت خاص بودند که این خصوصیت را دیگران ندارند یا کمتر دارند. همچنین در جنگ تحمیلی به دلیل آنکه تصور می‌شد تخریبچی‌ها به دلیل ویژگی کارشان که دارا‌ی ریسک بالا و خطر همیشگی بود به شهادت نزدیک‌ترند. این افراد به خودسازی و تعالی روحی بیشتری می‌پرداختند. مثلا خودم بسیار ریسک پذیر هستم و از کارهای روزمره لذت نمی‌برم. ورود من به تخریب هم به این موضوع مربوط می‌شد.

اولین میدان‌ها‌ی مین دشمن بعثی در دوران دفاع مقدس در مناطق جبهه طراح و دب حردان در نزدیکی اهواز و هویزه و حمیدیه و سوسنگرد بود که می‌رسید به کرخه و فکه و مهران و سرپل ذهاب و کورموش و پایین بازی دراز.


* نحوه ایجاد میدان موانع توسط ارتش عراق چگونه بود؟


اولین میادین مین عراقی‌ها که سیستم‌های روسی ‌بسیار حجیم بود و سخت و طاقت‌فرسا، مین‌هایی از رده خارج بود، چون سیستم ارتش عراق سیستم روسی بود.
تنها نیرویی نظامی که در شب از میدان مین ‌می‌‌گذشتند نیروهای رزمنده ایران بودند به ویژه در سال‌های اول جنگ. این باعث شد که دشمن در مورد میدان مین خود تدبیری بیندیشد چون این نوع میدان‌ها‌ی مین نمی‌توانستند جلو‌ پیشروی رزمندگان اسلام را که با شجاعت و بدون ترس از مرگ آن هم در شب به دشمن م حمله می‌کردند و از میدان‌های وسیع مین می‌گذشتند بگیرد. اینجا بود که دشمن به تغیییر سیستم میدان مین خود اندیشید.

انواع میدان‌های مین‌

میدان‌های حفاظتی:
 برای حفاظت از ورود به یک محل خاص توسط افراد غیر‌ و در نظر گرفتن محلی خاص یا برای افراد خودی.

سد کننده یا هدایتی: 
قوی‌ترین میدان مین است که نهایتا ۶ نوار مین وجود داشت و این در دنیا به آن معنا بود که هیچ قدرتی از آنجا نمی‌تواند بگذرد؛ اعم از زرهی و پیاده، زیرا ۶ نوار مین سد کننده می‌بود و در تمام دنیا تا قبل از جنگ ایران و عراق این امر مرسوم بود. اما تحولی که صورت گرفت، آن بود که در جنگ ما عراق تا ۶۰۰ نوار مین به عنوان سد کننده در راه ما قرار داد که از هر کدام که می‌گذشتی به حلقه دیگر می‌رسیدی مانند فکه و طلاییه که بسیار مشکل بود و ما در این مناطق شهدای زیادی دادیم حتی در بعد از جنگ که شهید مرتضی آوینی از این شهدا بود که گرفتار این حلقه‌ها شد. خنثی سازی این نو‌ع میادین مین بسیار مشکل است و تلفات زیادی از نیروهای عمل کننده و تخریبچی می‌گیرد.

عراق با تغییر سیستم روسی به سیستم ایتالیایی و امریکایی و ورود مین‌های گوجه‌ا‌ی و فیلتری و مانند آنها که با دست و ماشین مین کاری کاشته می‌شدند و یا حتی با بالگرد هم می‌توانستند این میدان‌ها را پخش کنند و در زمین کار گذاری شوند.
یعنی عراق هم در نوع شکل و سیستم میدان مین و هم در نوع مین کاری و با استفاده از مین‌ها‌ی جدید این ناتوانی خود در برابر رزمندگان ما را می‌خواست جبران کند به گونه‌ا‌ی که جدید‌ترین مین‌هایی که در جهان تولید می‌شد، چه مین‌های جهنده و یا ضد نفر و ضد خودرو به عراق داده شد و تا مقابل پیشروی رزمندگان ما کار شوند.


‌در بخش آب ـ خاکی‌

 
در بخش آبی ـ خاکی هم عراق از میدان‌های جدید مثل مین سی دی ۲۲ که در جهان ممنوع است و چسبنده در آبی استفاده کردند. و بدین ترتیب تکنیک مین عوض ‌و نسل جدید و قوی‌تری آمد و آرایش مین‌ها صد برابر شد.

* خصوصیات و تمایزات بچه‌های تخریبچی نسبت به بقیه چه بود؟


نیرو‌ها‌ی تخریب ما در جنگ تحمیلی بسیار شجاع بودند و انگیزه بی‌نظیری داشتند‌ و چه در غرب و چه در جنوب، چه در دشت و بیابان و چه در آب و دریا خوب عمل می‌کردند و همه را به حیرت وامی‌داشتند. نیروهای تخریبچی هم در ویژ‌گی‌های شخصی و هم در ویژگی‌های سیستم برتری داشتند و نام خود را به عنوان نیرویی بی‌نظیر در سیستم و برنامه ریزی و شخصیت در تاریخ جنگ‌های جهان به ثبت رساندند.

نیروهای ما باید از میدان‌های وسیع مین عبور کنند. چندین روز قبل شناسایی می‌کردند و در کنار نیروهای اطلاعات عملیات مشکلات راه را می‌دیدند و شناسایی دقیق می‌کردند تا در هنگام عملیات مشکلی پیش نیاید.
سازمان تخریب بسیار مهم بود و بدون حضور این عزیزان دفاع مقدس ما کامل نمی‌شد و عملیاتی بدون تخریبچی معنی نمی‌دهد و محقق نمی‌شود.

* خاطراتی از جمله خوابیدن روی سیم خاردار و افتادن روی مین برای باز کردن معبر چه حکمتی داشت؟


در این باره حرف‌هایی زده شده و حتی فیلم هم ساخته‌اند و ما اعتراضات خود را اعلام کرده‌ و گفته‌ایم اگر مدارک و مستنداتی در ‌عبور از میدان مین به این نحو دارند، بیاورند. به نظر من در ‌این مسأله در حق بچه‌های تخریب جفا شده است. در حقیقت ما درون معبر روی مین می‌رفتیم، ولی به این معنا که برویم پا بزنیم نیست. چراکه وقتی شما در دل شب می‌روید مین را پیدا کنید ممکن است یک مین جا بماند و دیده نشود که در حین عبور خودمان یا نیرو‌ها آسیب می‌دیدند. اما اینکه ما معبر نزنیم و نوار معبر نکشیم و بگوییم روی میدان مین بدوید و یک عده‌ای مجروح و شهید شوند و معبر باز شود اصلاً وجود نداشته است.

جنگ ما جنگ ایثار و گذشت بوده است اما مشکلی هست که متأسفانه در محیط‌های دانشگاهی و فرهنگی هم بعد از جنگ به آن دامن زده‌اند‌ و آن اینکه انگار ما هیچ تفکری و هیچ تدبیری در جنگ نداشته‌ایم. در صورتی که ما برای انجام یک عملیات حداقل شش ماه قبل به دستور آقا محسن برای عملیات شناسایی حرکت ‌و همچنین از عکس‌های هوایی استفاده می‌کردیم و اطلاعات لازم را به انواع مختلف به دست می‌آوردیم‌ و تحلیل‌های منطقه‌ای انجام می‌شد و حتی برای مشخص شدن تعداد معبر‌ها و ترتیب اینکه هر تیپ چند ‌معبر و در کجا‌ها داشته باشد، بحث‌ها داشته‌ایم.

در خصوص سیم خاردار باید گفت این مطلب در برابر آن ایثارهایی که بچه‌ها داشتند چیز عجیبی نیست چرا که آن‌ها آمده بودند جانشان را فدا کنند و اما اینکه شما فکر کنید در جایی آموزش می‌دادیم که شما باید بپرید روی سیم خاردار وجود ندارد. به دلیل این است که وقتی شما به سیم خاردار می‌رسیدید همه یگان‌ها برانکارد داشتند و روی سیم خاردار می‌انداختند و از آن عبور می‌کردند و همچنین همه سیم خارداربر داشتند. البته ممکن است در یک جایی این دو امکان نبوده و اگر کسی این کار را کرده است اوج فداکاری‌اش بوده است. اما اینکه به عنوان یک متد باشد اصلا نبوده ‌و حتی جزء آخرین برنامه‌های فکری‌مان هم نبوده ‌و ما به هیچ کس ‌نگفته‌ایم ‌باید روی میدان بدود تا راه باز شود!

جنگ ما با تدبیر و تفکر بوده ‌و این نبوده است که بدون منطق و دلیل پیش برود، بلکه در کنار توکل ‌بر خدا و رهبری یک مرجع تقلید و مردی الهی، در اوج تدبیر و تعقل و منطق کارها را انجام می‌دادیم و ماه‌ها قبل از عملیات دست به کار می‌شدیم و کارهای مقدماتی یک عملیات در اوج تعقل و منطق از لحظه اول همراه ‌و تا آخر عملیات این تعقل حاکم بود.
در کنار اطاعت پذیری از رهبر و فرمانده کل قوا امام خمینی (ره) این تعقل و منطق جاری بود و در جای جای دفاع مقدس ما نمود داشت.


* نقش روش‌های ابداعی و ابتکاری در تخریب چگونه بود‌؟


با این پشتیبانی که جهان از ارتش م عراق در جنگ تحمیلی داشت، ما با توکل به خدا و خلاقیت‌های بچه‌های رزمنده از فرماندهان تا نیروهای رزمی و عادی توانستیم در برابر جهانیان بایستیم. مثلا در عمیلات والفجر ۸ می‌بایستی اصل غافلگیری دشمن را رعایت می‌کردیم؛ عملیاتی که برای بیشتر نظامیان جهان، عملیاتی سنگین بود که این فاصله را نیروهای رزمنده از آبی خروشان و وحشی عبور کنند و به دشمنی که استحکاماتش در ساحل فاو زبانزد بود، حمله کرده و آنجا را تسخیر کنند غیر قابل قبول بود.

عبور سه لشکر از آن رودخانه بسیار بعید به نظر می‌رسید، زیرا فردای عملیات نیاز به پل‌هایی متعدد و مستحکم است که نیروهای بعدی و پشتیبان را به نیروهای حمله کننده برساند و این با امکانات فراوان و بی‌‌شمار که ما نداشتیم امکان پذیر نمی‌دانستند.

در عملیات والفجر ۸ همه پل‌های ما ‌روی رودخانه‌های اروند و بهمنشیر و کارون توسط عراق نابود شدند ولی با توکل و خلاقیت بچه‌ها به سرعت پل‌های موقت جایگزین آن‌ها شدند و توانستیم فتح فاو را تثبیت کنیم و چند سال در آن شهر و مناطق مهم اطراف آن باشیم.

در مورد عملیات والفجر ۸ باید بگویم که شرایط آب متغیر بود؛ مثلا در رأس البیشه و فاو در جایی که مد بود، آب به موانع عراق چسبیده ‌و سرعت آب زیاد بود، و‌لی در جایی دیگر که جزر بود آب از ساحل دور بود و سرعت کمی داشت. یعنی در هنگام شناسایی، بر اثر همین تغییر جو و جزر و مد، ممکن بود جایی غیر از این منطقه‌ای که می‌خواستیم دربیاییم. گاه خود را گم می‌کردند که با طناب کمی این مشکل حل شد و از هم جدا نمی‌شدند.

در ضمن در مورد استفاده از بی‌سیم در عملیات می‌بایستی به گونه‌ای باشند که از آب خیس نشوند که با تیوپ و لاستیک محکم آن‌ها را بستیم که آب وارد آن‌ها نشود. دیگر اینکه با صدای خروش رودخانه وحشی اروند، خبررسانی، مشکل بود، در حالی که به هیچ وجه نباید سر و صدایی بلند می‌شد. برای این مشکل هم از چراغ‌هایی بزرگ و پروژکتور استفاده کردیم که نور آن‌ها فقط از پشت یعنی سمت خودمان دیده می‌شد و از سوی عراقی‌ها و مقابل هیچ نوری دیده نمی‌شد.

در مورد اصل عبور از رودخانه تا خط عراق موضوع موانع را باید در نظر می‌گرفتیم. موانع عبارت بودند از ضد هاور کرافت، سلسله سیم خاردارهای حلقوی ضد غواص و نیز میل گردهای حدودا دو متری که به صورت در هم جوش خورده بودند و شکل ستاره یا هشت پر داشتند. هر کدام از این‌ها مانع ورود نیروهای غواص ما به خط مقدم و خاکریز عراق در ساحل رودخانه بودند. برای حل این مشکل از لوله‌های پولیکا استفاده کردیم و به هم وصل کرده بودیم که آن را روی موانع می‌انداختیم و آن را می‌پوشاند.

ماه‌ها قبل از عملیات در مناطق مشابه محل عملیات مانورهایی انجام دادیم. برای این طرح‌های مبارزه با موانع طرح‌هایی داده و روشی ابتکاری عمل می‌کردیم و هر کدام از لشکر‌ها به فراخور منطقه عملیاتیشان با خلاقیت‌های بچه‌هایشان طرحهایی و پیشنهاداتی برای برداشتن این موانع دادند که مورد بررسی و آزمایش قرار گرفتند و به نتایج خوبی رسیدیم که بسیاری از آن‌ها در عملیات با موفقیت انجام شدند. این‌ها بخش‌هایی از خلاقیتهای بچه‌های رزمنده بود.

به خوبی به یاد دارم که روزی با شهید علی عاصمی از هور بر‌می‌گشتیم که متوجه شدیم گروهی از بچه‌ها جمع‌اند و در مورد مشکل نی‌های هور با هم حرف می‌زنند. متوجه شدیم آن‌ها نی‌های بالایی را که می‌زنند چون ریشه‌هایشان در زمین است، ریشه قطع نمی‌شد و در زمین ‌می‌ماند و بعد از مدتی دوباره بالا می‌‌‌آید. مثلا راه را می‌بندد به گونه‌ای که راه عبور افراد و وسایل نقلیه را می‌بست و برای ما مشکل ایجاد می‌کرد. برای این حل این مشکل، لوله‌های پولیکای ۴ اینچی آوردیم و مواد منفجره داخل آن قرار دادیم و به میان این نی‌های بلند بردیم و منفجر کردیم که این نی‌ها را تکه تکه و به اجزای کوچکتری تبدیل می‌کرد و مشکل رفع می‌شد.

* چرا اولین و آخرین نیرو‌ها همیشه تخریبچی هستند؟


نیروهای تخریبچی از اولین نیروهایی است که در عملیات وارد می‌شد تا لحظه آخر و حتی عقب نشینی. از مرحله شناسایی تا تثبیت مناطق فتح شده و یا حتی در مراحل مختلف عقب نشینی که می‌بایست وسایل را منهدم می‌کرد. تا حالا هم که در مرحله پاکسازی است باز هم ما و تخریبچی‌ها هستیم که مشغول پاکسازی مناطق از مین و مواد منفجره هستیم. اولین و آخرین نفر رزمنده در عملیات، تخریبچی بود.

بسیجی‌ها از بزرگ‌ترین عوامل ترس دشمن در عملیات‌ها و البته تمام دوران دفاع مقدس بودند. به خوبی به یاد دارم که در عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ دشمن بسیار آماده و با هوش بود و با فرماندهی فردی نظامی و کار کشته مثل ماهر عبدالرشید در برابر ما بود که بسیار از بسیجی‌ها می‌ترسید و دستور داده بود که در مناطقی که بسیج در برابر ارتش عراق است چندین بار کاملا بمباران کنید و از کشته شدن همه آن‌ها یقین حاصل کنید چون اگر یک نفر از بسیجی‌های آن منطقه هم زنده و لو مجروح باشد کار خودش را می‌کند.

* حضور نیروهای کم سن و سال در تخریب چگونه بود؟


در بین نیروهای تخریبچی افرادی بودند که وقتی آن‌ها را می‌دیدیم تعجب می‌کردیم و باور نمی‌کردیم که قدرت ولایت و ایمان این قدر باشد که نوجوانی با عشق و شوریدگی و آزادی از همه قید و بندهای دنیوی، خود را به خطرناک‌ترین یگان یعنی تخریب برساند و به سخت‌ترین مأموریت‌ها برود. مثلا یک بسیجی داشتیم که معلول مادر‌زاد بود و خودش را به تخریب معرفی کرده بود و هنوز هم زنده است. او که بدون عصا قادر به راه رفتن نبود در شبهای عملیات و یا زمان‌های خنثی سازی میدان‌های مین، خودش را روی زمین می‌کشید و با دقت و سرعت تمام مینها را خنثی می‌کرد.

* عامل اصلی موفقیت بچه‌های تخریب چه بوده است؟


‌یکی از عوامل این رشادت‌ها و حضور در جبهه‌ها وجود رهبری به بزرگی حضرت امام خمینی (ره) بود که مردی الهی بود و بچه‌های رزمنده، شادی او را در نظر داشتند.

عملیات خیبر عملیاتی بسیار سخت و طاقت فرسا بود و در جزیره مجنون که آن را تصرف کرده بودیم کار، گره پیدا کرد.‌‌ همان روز سردار شهید ابراهیم همت آمد و گفت که حضرت امام (ره) پیام داده است که به بچه‌ها بگویید که باید جزیره را حفظ کنند و بمانند و لو آنکه کربلا شود. با همین پیام کوتاه بچه‌ها در سخت‌ترین شرایط ماندند و جزیره را حفظ کردند. یا در قضیه آزاد‌سازی مهران که امام (ره) فرمودند مهران باید آزاد شود با همین عقیده و اندیشه ولایی، آزاد شد چون رزمندگان، به حضرت امام (ره) اعتماد و ایمان داشتند.

فضای جنگ هر چه از آغاز آن دور‌تر می‌شد و جنگ بیشتر طول کشید فضای معنوی بیشتر و بهتری حاکم شد، به گونه‌ای که معنویت و توکل و ایمان بچه‌ها روز به روز بیشتر شد و اصلا با روزهای اولیه جنگ قابل قیاس نبود. این منحنی رشد معنوی و نظامی و ایمانی و خلاقیت که از نفس گرم و مسیحایی امام خمینی (ره) بود، چشمگیر بود و نمود پیدا کرد.

                         "سردارمهندس علی ولیزاده "

 مسئول تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء در دوران دفاع مقدس

 Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*



بسم الله الرحمان الرحیم

 * یا لیتنا کنا معکم »

   وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ.» "آل عمران ١٤٠ "

 

 

✍️ . ایام الله تاسوعا و عاشورای حسینی را به پیشگاه امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف» و عموم همراهان و همرزمان تسلیت عرض نموده و برآورده شدن حاجات در کلیهء دعاهای خیر و بصلاح تان را از ایزدمتعال مسئلت می نمایم .

آجرک الله فی مصیبته

    "سره"

 

 

 

 

* قال الحسن علیه السلام: لَا یَوْمُ کَیوُمُکَ یا اَباعَبدِالله (علیه السلام)
(لهوف، ابن طاووس، ص53)

امام حسن مجتبی فرمودند: هیچ روز و سرنوشتی مانند روز و سرنوشت تو نیست ای ابا عبدالله

* پیوست:

- نماهنگ شهدای لشکر 31 عاشوراتصویری*

 


بسم الله الرحمان الرحیم

نماهنگ گل پونه ها

 

 

✍️. یا لیتنا کنا معکم

 

 

 

 

 

 

*پیوست:

-


بسم الله الرحمان الرحیم

 * 

بررسی تاکتیک جنگ آب در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران

    آنچه در ادامه به نظر همراهان همیشگی ارائه می گردد بخشی کوتاه از مقاله ای مفصل بنام "بررسی تاکتیک جنگ آب در جنگ " به قلم مهدی خداوردی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس است که در سایت "

پایداری - پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس" بصورت مفصل بارگذاری گردیده است. بخشهایی از مطلب که با علامت * نشانگزاری شده توسط "

سره" برای اطلاع عزیزان همراه؛به متن اضافه شده است.

مقدمه

 در طول دوره جنگ تحمیلی، در سطوح مختلف طراحی استراتژی، تاکتیک و فناوری نظامی، نوآوری‏های عدیده ‏ای توسط فرماندهان، طراحان و متخصصین حوزه‏ های مختلف صورت گرفت که این نوآوری‏ها با توجه به محدودیت‏هایی که کشورمان در زمینه ‏های مختلف با آن روبه ‏رو بود توانست ضمن جبران این کاستی‏ها و محدودیت‏ها، تا حدی ابتکار عمل را نصیب نیروهای نظامی کشورمان بکند. چنین نوآوری‏هایی را در تمام طول دوره جنگ هشت ساله و در جریان تمام عملیات‏های انجام شده توسط نیروهای خودی می‏‏توان سراغ گرفت. در این راستا، تاکتیک جنگ آب که از آغازین روزهای جنگ تحمیلی توسط رزمندگان اسلام به اجرا درآمد از مهم‏ترین و تأثیرگذارترین نوآوری‏هایی بود که صورت گرفت. مهم‏ترین تأثیر اجرای این تاکتیک در اوایل جنگ، کاهش سرعت پیشروی ارتش عراق و عدم کارایی کافی نیروهای زرهی و مکانیزه عراق، که نقطه قوت این ارتش محسوب می‏شد، در دشت‏های مسطح خوزستان بود. به مرور زمان و آشنایی دو طرف به دامنه اثرات جنگ آب و سازوکارها و استام آن، هر دو کشور به بهر‏ه ‏برداری از این تاکتیک پرداختند و دو کشور رقابت تنگاتنگی را در این زمینه داشتند. از مجموع منابع و اسناد معدودی که درباره جنگ آب در دوره جنگ تحمیلی وجود دارد می‏توان گفت این تاکتیک برای کشوری که بخشی از سرزمینش توسط ارتشی بیگانه اشغال شده، با توجه به زیر‏ساخت‏های منابع آبی که در عقبه نیروهای خودی وجود دارد، می‏تواند بیشتر مثمر ثمر باشد. به عبارت دیگر، تاکتیک جنگ آب یک تاکتیک تدافعی است که نیروهایی که در حالت پدافندی قرار دارند از آب به عنوان یک مانع بازدارنده بهره‏ می‏برند. حداقل چنین فرضیه ‏ای را می‏توان در مورد جنگ ایران و عراق صائب دانست. نیروهای ایرانی با استفاده از منابع آبی فراوانی که در خوزستان در اختیار داشتند توانستند به بهترین شکل مانع از موفقیت استراتژی نبرد برق‏ آسای ارتش عراق شوند و با کاستن از سرعت پیشروی آن، زمان لازم را برای کسب آمادگی جهت مقابله نیروهای خودی با آن به دست آورند. در مقابل ارتش عراق نیز در دوره تنبیه م و ورود نیروهای نظامی ایران به خاک عراق به کرات از این تاکتیک در منطقه جبهه جنوب، علیه نیروهای خودی بهره‏ گرفت*. در مقاله حاضر که با تکیه بر منابع و اسناد دست اول ایرانی و عراقی و نیز برخی از مصاحبه ‏ها با دست ‏اندرکاران جنگ آب در کشورمان به نگارش درآمده، تلاش شد ضمن ارائه اصول نظری برای جنگ آب، کاربرد این تاکتیک از سوی نیروهای نظامی کشورمان در اوایل جنگ تشریح گردد.

نبرد در کانال ماهی

کتاب نبرددرکانال ماهی رابخوانید

* از جمله اقدامات عراق در بهره گیری از تاکتیک جنگ آب استفاده ارتش رژیم بعث از کانال ماهی *(شرق بصره) است که در عملیاتهای رمضان و کربلای 4و5 رزمندگان ایران با آن مواجه ودرگیر بودند و عبور از آن تلفات سنگینی از نیروهای خودی گرفت.

*

 

کانال پرورش ماهی

کانالی به طول 30 کیلومتر و عرض یک کیلومتر به عنوان پرورش ماهی احداث شده بود که در عملیات رمضان، عراق با پمپاز آب در آن و احداث موانع، کمین و سنگرهای تیربار در حاشیه‌اش، به شکل مانعی بازدارنده در مقابل تعرض نیروهای خودی به‌سمت بصره از آن استفاده کرد. همچنین ارتش عراق در قسمت جنوبی منطقه که مقابل شلمچه واقع شده است، آب را رها کرد تا مانع عبور رزمندگان ایرانی شود. در کربلای 5 رزمندگان سپاه موفق به آزادسازی بخش جنوبی این کانال شدند. 

✍️ .تجربه و اقدامات ایران در جنگ آب
علیرغم اهمیت جنگ آب، این مهم از سوی فرماندهان عراقی در بدو به خاک ایران مورد غفلت قرار گرفت؛ زیرا در سومین روز نبرد تعدادی از تانک‏ها و نفربر‏های دشمن در باتلاق ‏های مرز شلمچه و تعدادی دیگر در زمین‏های کشاورزی منطقه حسینیه در گل فرو رفتند و عده‏ ای از خدمه آنها به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند.»
به دنبال این رخداد، گزارشی که حاکی از اخلال در پیشروی واحدهای زرهی عراق بود به این شرح منتشر شد: در پی پیشروی 200 دستگاه تانک عراقی به سوی اهواز، بسیاری از نقاط حساس شهر سنگربندی شده و مردم و نیروهای نظامی به حال آماده ‏باش درآمدند. این در حالی است که تعدادی از تانک‏های مهاجم دشمن که در باتلاق‏ها گیر کرده‏ اندو با آتش خودی منهدم شدند.»
البته گزارش‏های نگران کنندۀ دیگری نیز از پیشروی نیروهای مهاجم ارسال می‏شد که تداوم آن می‏توانست برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مخاطره‏ آمیز باشد.

شهید حسن باقری در ششمین روز جنگ از پیشروی دشمن تا منطقه دب حردان خبر می‏دهد و می‏گوید: نیروهای عراقی از صبح امروز به روستای دب حردان واقع در جنوب غربی اهواز به فاصله حدود 20کیلومتری وارد شده‏ اند و طبق اطلاعات دریافتی، دشمن, توپخانه و تانک‏هایش را در این روستا مستقر کرده و با بهره‏ گیری از آتش توپخانه بخش جنوب غربی اهواز را هدف‏گیری می‏کند که تلفات قابل توجهی به هموطنان ما وارد شده است، ضمناً تعداد تانک‏ها 50 الی 80 دستگاه برآورد شده است.»

در هنگام هجوم نیروهای عراقی، حادثه عجیبی رخ داد و آن به گل نشستن ادوات زرهی به خصوص تانک‏های دشمن در دشت‏های صاف و بدون عارضه جنوب در اوایل فصل پائیز بود که بارش باران در آن مقطع سابقه نداشت. با این حال وقوع این حادثه، بیش از آنچه چرایی و علتش مورد توجه قرار گیرد، بیشتر باعث شور و شعف رزمندگان شد. اما این اتفاق آن قدر مهم بود که برخی دیگر نگاه هوشمندانه ‏ای به آن داشته باشند و حس کنجکاوی‏شان تحریک شود تا علت آن را مورد بررسی قرار دهند. در روزهای اول جنگ در حوزه فرماندهی نظامی و حتی پشتیبانی آن قدر انسجام وجود نداشت که چنین حوادث مهمی  به سرعت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و متناسب با آن تدابیر لازم اتخاذ شود. با این وجود، درایت افراد تیزبین و باهوش به سبب بهره ‏مندی آنها از ذهن خلاق و یا حتی تعصب ملی،  باعث شد آنها علت را بررسی کرده و تمام همّ و غمّ خود را بکار ‏گرفتند تا با پیشنهادهای سازنده و بدیع با استراتژی نظامی ارتش عراق موسوم به حمله برق ‏آسا به مقابله برخیزند. از جمله این افراد، شهید دکتر مصطفی چمران، برخی از مدیران سازمان آب و برق خوزستان و شهید حسن باقری بودند که در بررسی میدانی از خطوط تماس نیروهای خودی با دشمن، این حادثه برایشان بسیار جلب توجه کرد. شهید باقری با مشاهده این رخداد، در همان نگاه اول نقشه‏ ای در ذهنش شکل گرفت که می‏توانست بارقه امیدی در جهت جلوگیری از پیشروی دشمن باشد. او در منطقه جنوب غربی اهواز آب‏گرفتگی وسیعی را مشاهده می‏کند که در اثر سرریز شدن آب داخل نهرها و کانال‏هایی که کشاورزان برای آبیاری زمین‏های خود استفاده می‏کردند، ایجاد شده بود. وی در بررسی منطقه متوجه می‏شود تعدادی تلمبه پمپاژ آب به صورت روشن بدون آن که صاحبان آنها نظارت کنترلی بر میزان پمپاژ داشته باشند، هم‏چنان در حال پمپاژ آب هستند. چون حجم آب بیش از حد نرمال افزایش یافته، لذا آب از کانال‏ها سرریز شده و به سمت غرب (که محل استقرار نیروهای عراقی است و فلش تهاجم آنها جهت پیشروی به سمت اهواز تلقی می‏شد) جاری شده بود. همین امر سبب آب‏گرفتگی وسیعی از منطقه و باتلاقی شدن زمین شده و عملاً امکان عبور هر وسیله نقلیه‏ ای از دشمن را مشکل یا غیرممکن کرده بود. شهید حسن باقری پس از بازگشت به محل ستاد عملیاتی (پایگاه گلف) پیشنهاد می‏کند این موضوع (تداوم پمپاژ تلمبه‏ های آب) مورد بررسی قرار گیرد.

برخی از مقامات نظامی و غیرنظامی (به خصوص مدیران و کارکنان سازمان آب و برق خوزستان) که به خوبی به جنس زمین، طبیعت و جغرافیای شهر اهواز و شهرهای تابعه آشنا بودند و اطلاعات مفید و کارشناسانه از آثار طغیان رودخانه ‏های مهم منطقه (کارون، کرخه، بهمنشیر) و جریان و سمت و سوی سیلاب‏های آنها داشتند، به محض اطلاع از آب‏گرفتگی منطقه توسط پمپاژ تلمبه آب درون کانال‏ها، به این فکر افتادند پمپاژ آب‏ را ادامه دهند و عملاً با ایجاد سیلاب‏های مصنوعی در مناطقی که فلش حرکت دشمن به سمت اهواز محسوب می‏شد، مانع از پیشروی قوای م عراقی گردند. آنها بدون این‏که بدانند این اقدام در حوزه نظامی، تاکتیک بدیعی در ایجاد بازدارندگی تلقی می‏گردد، آن را به خوبی انجام دادند. آنها همچنین پیشنهادهای سازنده‏ ای برای ایجاد سدهای مصنوعی در رودخانه و یا احداث کانال‏‏های فرعی در رودخانه با هدف انحراف آب به سمت مواضع دشمن ارائه کردند. در این راستا، سرگرد هدایتی از فرماندهان لشکر 92 زرهی ارتش در ساعت 30/7 صبح 8/7/1359 در تماسی با سازمان آب و برق خوزستان، از آنها می‏خواهد آب رودخانه کرخه را باز کنند و با استفاده از کانال‏های متروکه آب را به سمت مواضع عراقی‏ها سرازیر نمایند.
به هر حال، مخاطرات ناشی از پیشروی سریع نیروهای عراقی در محورهای مختلف خوزستان، افراد و مقامات مسئول در اداره امور جنگ در بعد تکنیکی و تاکتیکی را به تکاپو می‏اندازد تا به هر نحو ممکن دشمن را در تحقق اهدافش ناکام گذارند. از این‏رو شهید چمران در بعد از ظهر هشتمین روز جنگ پس از نبرد سنگینی که با نیروهای عراقی داشت (دکتر چمران به اتفاق آیت ا. ‏ ای که هر دو نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع و نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی بودند، با نظر و توصیه امام خمینی در روز هفتم مهرماه 1359 با یک فروند هواپیمای c130 به همراه 60 نفر از رزمندگانی که در کردستان تجربه جنگی داشتند، وارد اهواز شدند و از همان بدو ورود و شب اول حمله‏ های چریکی و ضربتی خود را علیه نیروهای عراقی که تا حدود 60 کیلومتری اهواز پیش آمده بودند، آغاز نمودند.) به بررسی موقعیت هجوم نیروهای عراقی مشغول می‏شود. او به منزل یکی از هم‏رزمان قدیمی خود (به نام محمدرضا شوشتری) می‏رود و پس از استراحت کوتاه، از او نقشه جغرافیایی منطقه خوزستان را می‏خواهد. شوشتری در اینباره می‏گوید: من به آقای دهدشت تلفن کردم و ایشان نقشه را آورد. شهید چمران حدود نیم ساعت به نقشه نگاه کرد. سپس با ناراحتی گفت: خرمشهر رفته است؛ آبادان هم 99 درصد رفتنی است. اگر بخواهیم خرمشهر و آبادان را نجات دهیم باید اهواز را حفظ کنیم. من به دکتر گفتم: دستور دهید چند لشکر بیاید و خوزستان را حفظ کند. چمران پاسخ داد: تاکتیک نظامی نیروهای ارتشی‏، مانند ارتش آمریکا، کلاسیک است و معتقدند برای اینکه بتوانیم جلوی یک لشکر دشمن بایستیم، باید سه لشکر داشته باشیم. ضمن آن که جابجایی لشکر کار به سرعت امکان‏پذیر نیست و یک تا سه ماه طول می‏کشد. باید به هر نحو ممکن دشمن را زمین‏گیر کنیم. وی سپس از روی نقشه توضیح داد که چنانچه برخی از نهرهای منتهی به رودخانه کرخه را ببندیم و آب را به سمت غرب رودخانه منحرف کنیم، می‏توانیم با سیلاب مصنوعی جلوی نیروهای عراقی را گرفته و مواضع آنها  را زیرآب ببریم. در نتیجه عراقی‏ها مجبور به عقب‏نشینی می‏شوند. چمران این مسئولیت را به عهده من گذاشت و گفت شما این کار را انجام دهید، من با آرپی چی دشمن را سرگرم می‏کنم تا شما کارتان را تمام کنید.»
مهندس سرداری به نقل از آقای شوشتری می‏گوید:
من این کار را با نیروهایی که از مشهد آمده بودند آغاز کردم. یکی از کارگران، رانندگی بولدزر بلد بود. هنگامی که خاک می‏ریختیم تا دهانه نهر باریک شود، آب پشت خاک حجیم می‏شد و شتاب بیشتری برای خروج از دهانه باریک پیدا می‏کرد، لذا دهانه را می ‏شست و ما را در انجام کار ناکام می‏گذاشت. پس از مدتی به فکر افتادیم از کانتینر پر از خاک برای بستن نهر استفاده کنم. لذا سه عدد کانتینر از بندر ماهشهر آوردیم و با یکی از آنها نهر را بستیم. پس از مدتی آب پشت سد مصنوعی افزایش یافت و آن را به منطقه هدف (به سمت مواضع عراقی‏ها) سرازیر کردیم. به این ترتیب، آب مانع از پیشروی نیروهای عراقی شد، و آنها را زمین‏گیر کرد. در واقع، آب کار سه لشکر را انجام داد
در همین اثنا نیروهای واحد اطلاعات سپاه گزارش می‏دهند: نیروهای عراقی در جنوب اهواز در روستای مکطوع، ضمن انهدام 4 تانک ایران قصد احداث پل بر روی رودخانه کارون را دارند که در این صورت اهواز در خطر جدی محاصره قرار خواهد گرفت.»این خبر کافی بود تا پیشنهاد شهید باقری درخصوص فعال نگاه داشتن پمپاژ تلمبه‏ خانه‏ های آب (با هدف تداوم پمپاژ آب) و نیز استفاده از کانال‏های متروکه، بیش از پیش مورد توجه مدیران و کارکنان سازمان آب و برق خوزستان قرار گیرد. آنان از حیث شناخت منابع آب و زمین خبره بودند و بر پمپاژ تلمبه‏ ها نظارت داشتند و با محاسبه دقیق اقدام به هدایت آب به سمت مواضع دشمن می‏کردند. پس از مدتی برای ساماندهی و کنترل امور، ستاد عملیاتی موسوم به ستاد عملیات مرکزی سازمان آب و برق(پس از بحث‏های فراوان، مقرر شد کلیه کارهای مربوط به جنگ آب در ستادی زیر نظر سه وزیر (وزرای دفاع، نیرو و راه و ترابری) انجام پذیرد. در فرودین سال 1360 این ستاد، مسئولیت اجرایی طرح را به سازمان آب و برق خوزستان واگذار نمود که در ضمن نمایندگانی از سه وزیر مربوطه نظارت دائمی داشته باشند.) تشکیل گردید.که مهم‏ترین زیرمجموعه‏ های آن، گروه راه‏ اندازی موتور تلمبه‏ ها، گروه میرآب‏ها و تنظیم آب و گروه لایروبی و ترمیم و بازسازی انبار بود که در محورهای مختلف جبهه‏ ها انجام وظیفه می‏کردند.

مهدی خداوردی

منبع: سایت نگین ایران، فصلنامه‌ نگین ایران، مقاله 6، دوره 8، شماره 32، بهار 1389، صفحه 85-104


Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*



بسم الله الرحمان الرحیم

 *

من یک تخریب چی هستم .

 . سلام ؛ مدتی است دچار بیماری و کسالتی مزمن شده ام که تمرکز و حضور ذهن را برای نوشتن مطالب محصول تحقیق و مطالعات شخصی ام را با وقفه مواجه نموده. لذا به سیاق چند پست گذشته مطالب و موضوعات بازنشرشده و مرتبط با مشی"سره" ارائه میگردد. پیشاپیش از تفصیل نسبی مطلب پوزش خواسته و از صبوری و همراهی شما سروران محترم سپاسگزاری می کنم .

پس از عملیات بیت المقدس که منجر به فتح خرمشهرگردید؛عطف به استراتژی جدید ایران مبنی بر تنبیه م و ورود به خاک عراق ؛ درحد فاصل تاخیری که بین عملیاتهای بیت المقدس و رمضان بوجودآمد؛ دشمن بعثی اقدام به استفاده از "تاکتیکی" مرسوم درجنگهای کلاسیک ؛ موسوم به زمین مسلح نمود که در عملیاتهای مسلم بن عقیل؛والفجرمقدماتی و والفجر1 وغالب عملیاتهای پس از آنها رزمندگان ما پیش از رویارویی با دشمن ابتدا می بایستی با این زمینها می جنگیدند. در نحوهء رویارویی رزمندگان با این تاکتیک دشمن ؛ ازسوی راویان و نویسندگان خودی داستانهای ناموثقی را برای تبیین مظلومیت رزمندگان اسلام و عظمت حماسهءعبور ازاین موانع تعریف کرده و نوشته اند که قبلا به آن پرداخته ام . آنچه در پی می آید مصاحبه ای خواندنی و موثق با "سردارمهندس علی ولیزاده" فرزند و برادر سه شهید باعنوان

من یک تخریبچی هستم » می باشد که در آن دوران مسئولیت تخریب جنگ را بر عهده داشته است.     

علی ولیزاده

 **تاکتیک زمین‌های مسلح چیست؟

"تاکتیک زمین‌های مسلح" همانطور که از نامش یافت می‌شود به معنای این است که زمین مورد تملک مسلح به ادوات و تجهیزات نظامی می‌شود که دشمن را برای ورود به آن غیرقابل نفوذ خواهد کرد. به عبارت بهتر در "تاکتیک زمین‌های مسلح" از تجهیزاتی استفاده می‌شود که فکر را از دشمن می‌گیرد که مهمترین این تجهیزات نظامی "مین‌های جنگی" و سیم خاردارهای وسیعی هستند که کار نفوذ یا پیشروی را سخت می‌کنند.رزمندگان حاضر در عملیاتهای ذکر شده، با زمین‌های پوشیده از سیم‌خاردار و مین‌های متنوع مواجه بودند؛ به همین دلیل آنها بیشتر با این زمین‌ها‌ می‌جنگیدند تا با نیروهای نظامی دشمن.

✍️ .


* لطفاً خودتان را معرفی کنید؟


بنده علی ولی‌زاده، فرزند شهید حاج آقا ولی‌زاده و برادر شهیدان حاج اصغر حاج اکبر و امیر ولی‌زاده هستم که در دوران دفاع مقدس مسئولیت تخریب قرارگاه خاتم الانبیا را بر عهده داشتم. پس ا‌ز جنگ هم ‌سازماندهی ‌بچه‌های جنگ را بر عهده داشتم که سرانجام به راه‌اندازی مجمع پیش کسوتان بچه‌های تخریب کشور انجامید که مسئول این مجمع هستم و در کنار برادران به نشر‌ ارزش‌های دفاع مقدس با برپایی یادواره‌ها و همایش‌ها مشغولم، که از فعال‌ترین مجموعه‌های رزمندگان دفاع مقدس در این حوزه است.

در سال ۱۳۶۸ از سپاه استعفا دادم، ولی مشاوره‌هایی به عزیزانمان در حوزه‌های نظامی می‌دهم، که با گروهی از این عزیزان بسیجی و سپاهی در راه اندازی شرکتی در پاکسازی مین‌ها از مناطق جنگی ایران توفیق داشته‌ایم که تجربیاتمان را در عراق و سریلانکا و لبنان نیز متجلی کرده‌ایم به گونه‌ای که فعالیت‌های این شرکت مورد تأیید سازمان ملل قرار گرفته است.

ما ‌سایتی ‌داریم به نام

معبر نور که سایت خوبی است. خاطرات برادران تخریبچی با عنوان فرماندهان ورود ممنوع هم در این سایت منتشر می‌شود و به زودی به صورت کتاب بیرون خواهد آمد.

* تخریبچی چیست و تخریبچی چه کسی است؟


تخریبچی نخست بر نفس خود، کنترل دارد. تخریب در تمام دنیا وجود دا‌رد، ولی در دفاع مقدس ما حکایت چیزی دیگر است و بایستی یک ویژگی‌های شخصیتی داشته باشد. تخریبچی‌ها در جهان باید خلاقیت، سرعت عمل در کمترین زمان و جرأت ریسک، بی‌باک داشته و شجاع باشند. ‌رزمندگان ما علاوه بر اینها، باید ویژگی‌های دیگری نیز داشته باشند. اطاعت پذیری از رهبر‌ی و ولایت و نگاه جهادی و دینی به موضوع است که مانند علی عاصمی، رحیم بردبار، حسین کربلایی، علی ناظم‌پور، محسن نیک واحدی، احمد جهانبخش، رضا‌زاده و بهزاد قبادی و دیگر شهدای بزرگ تخریب.

تخریبچی‌ها دارای یک شخصیت خاص بودند که این خصوصیت را دیگران ندارند یا کمتر دارند. همچنین در جنگ تحمیلی به دلیل آنکه تصور می‌شد تخریبچی‌ها به دلیل ویژگی کارشان که دارا‌ی ریسک بالا و خطر همیشگی بود به شهادت نزدیک‌ترند. این افراد به خودسازی و تعالی روحی بیشتری می‌پرداختند. مثلا خودم بسیار ریسک پذیر هستم و از کارهای روزمره لذت نمی‌برم. ورود من به تخریب هم به این موضوع مربوط می‌شد.

اولین میدان‌ها‌ی مین دشمن بعثی در دوران دفاع مقدس در مناطق جبهه طراح و دب حردان در نزدیکی اهواز و هویزه و حمیدیه و سوسنگرد بود که می‌رسید به کرخه و فکه و مهران و سرپل ذهاب و کورموش و پایین بازی دراز.


* نحوه ایجاد میدان موانع توسط ارتش عراق چگونه بود؟


اولین میادین مین عراقی‌ها که سیستم‌های روسی ‌بسیار حجیم بود و سخت و طاقت‌فرسا، مین‌هایی از رده خارج بود، چون سیستم ارتش عراق سیستم روسی بود.
تنها نیرویی نظامی که در شب از میدان مین ‌می‌‌گذشتند نیروهای رزمنده ایران بودند به ویژه در سال‌های اول جنگ. این باعث شد که دشمن در مورد میدان مین خود تدبیری بیندیشد چون این نوع میدان‌ها‌ی مین نمی‌توانستند جلو‌ پیشروی رزمندگان اسلام را که با شجاعت و بدون ترس از مرگ آن هم در شب به دشمن م حمله می‌کردند و از میدان‌های وسیع مین می‌گذشتند بگیرد. اینجا بود که دشمن به تغیییر سیستم میدان مین خود اندیشید.

انواع میدان‌های مین‌

میدان‌های حفاظتی:
 برای حفاظت از ورود به یک محل خاص توسط افراد غیر‌ و در نظر گرفتن محلی خاص یا برای افراد خودی.

سد کننده یا هدایتی: 
قوی‌ترین میدان مین است که نهایتا ۶ نوار مین وجود داشت و این در دنیا به آن معنا بود که هیچ قدرتی از آنجا نمی‌تواند بگذرد؛ اعم از زرهی و پیاده، زیرا ۶ نوار مین سد کننده می‌بود و در تمام دنیا تا قبل از جنگ ایران و عراق این امر مرسوم بود. اما تحولی که صورت گرفت، آن بود که در جنگ ما عراق تا ۶۰۰ نوار مین به عنوان سد کننده در راه ما قرار داد که از هر کدام که می‌گذشتی به حلقه دیگر می‌رسیدی مانند فکه و طلاییه که بسیار مشکل بود و ما در این مناطق شهدای زیادی دادیم حتی در بعد از جنگ که شهید مرتضی آوینی از این شهدا بود که گرفتار این حلقه‌ها شد. خنثی سازی این نو‌ع میادین مین بسیار مشکل است و تلفات زیادی از نیروهای عمل کننده و تخریبچی می‌گیرد.

عراق با تغییر سیستم روسی به سیستم ایتالیایی و امریکایی و ورود مین‌های گوجه‌ا‌ی و فیلتری و مانند آنها که با دست و ماشین مین کاری کاشته می‌شدند و یا حتی با بالگرد هم می‌توانستند این میدان‌ها را پخش کنند و در زمین کار گذاری شوند.
یعنی عراق هم در نوع شکل و سیستم میدان مین و هم در نوع مین کاری و با استفاده از مین‌ها‌ی جدید این ناتوانی خود در برابر رزمندگان ما را می‌خواست جبران کند به گونه‌ا‌ی که جدید‌ترین مین‌هایی که در جهان تولید می‌شد، چه مین‌های جهنده و یا ضد نفر و ضد خودرو به عراق داده شد و تا مقابل پیشروی رزمندگان ما کار شوند.


‌در بخش آب ـ خاکی‌

 
در بخش آبی ـ خاکی هم عراق از میدان‌های جدید مثل مین سی دی ۲۲ که در جهان ممنوع است و چسبنده در آبی استفاده کردند. و بدین ترتیب تکنیک مین عوض ‌و نسل جدید و قوی‌تری آمد و آرایش مین‌ها صد برابر شد.

* خصوصیات و تمایزات بچه‌های تخریبچی نسبت به بقیه چه بود؟


نیرو‌ها‌ی تخریب ما در جنگ تحمیلی بسیار شجاع بودند و انگیزه بی‌نظیری داشتند‌ و چه در غرب و چه در جنوب، چه در دشت و بیابان و چه در آب و دریا خوب عمل می‌کردند و همه را به حیرت وامی‌داشتند. نیروهای تخریبچی هم در ویژ‌گی‌های شخصی و هم در ویژگی‌های سیستم برتری داشتند و نام خود را به عنوان نیرویی بی‌نظیر در سیستم و برنامه ریزی و شخصیت در تاریخ جنگ‌های جهان به ثبت رساندند.

نیروهای ما باید از میدان‌های وسیع مین عبور کنند. چندین روز قبل شناسایی می‌کردند و در کنار نیروهای اطلاعات عملیات مشکلات راه را می‌دیدند و شناسایی دقیق می‌کردند تا در هنگام عملیات مشکلی پیش نیاید.
سازمان تخریب بسیار مهم بود و بدون حضور این عزیزان دفاع مقدس ما کامل نمی‌شد و عملیاتی بدون تخریبچی معنی نمی‌دهد و محقق نمی‌شود.

* خاطراتی از جمله خوابیدن روی سیم خاردار و افتادن روی مین برای باز کردن معبر چه حکمتی داشت؟


در این باره حرف‌هایی زده شده و حتی فیلم هم ساخته‌اند و ما اعتراضات خود را اعلام کرده‌ و گفته‌ایم اگر مدارک و مستنداتی در ‌عبور از میدان مین به این نحو دارند، بیاورند. به نظر من در ‌این مسأله در حق بچه‌های تخریب جفا شده است. در حقیقت ما درون معبر روی مین می‌رفتیم، ولی به این معنا که برویم پا بزنیم نیست. چراکه وقتی شما در دل شب می‌روید مین را پیدا کنید ممکن است یک مین جا بماند و دیده نشود که در حین عبور خودمان یا نیرو‌ها آسیب می‌دیدند. اما اینکه ما معبر نزنیم و نوار معبر نکشیم و بگوییم روی میدان مین بدوید و یک عده‌ای مجروح و شهید شوند و معبر باز شود اصلاً وجود نداشته است.

جنگ ما جنگ ایثار و گذشت بوده است اما مشکلی هست که متأسفانه در محیط‌های دانشگاهی و فرهنگی هم بعد از جنگ به آن دامن زده‌اند‌ و آن اینکه انگار ما هیچ تفکری و هیچ تدبیری در جنگ نداشته‌ایم. در صورتی که ما برای انجام یک عملیات حداقل شش ماه قبل به دستور آقا محسن برای عملیات شناسایی حرکت ‌و همچنین از عکس‌های هوایی استفاده می‌کردیم و اطلاعات لازم را به انواع مختلف به دست می‌آوردیم‌ و تحلیل‌های منطقه‌ای انجام می‌شد و حتی برای مشخص شدن تعداد معبر‌ها و ترتیب اینکه هر تیپ چند ‌معبر و در کجا‌ها داشته باشد، بحث‌ها داشته‌ایم.

در خصوص سیم خاردار باید گفت این مطلب در برابر آن ایثارهایی که بچه‌ها داشتند چیز عجیبی نیست چرا که آن‌ها آمده بودند جانشان را فدا کنند و اما اینکه شما فکر کنید در جایی آموزش می‌دادیم که شما باید بپرید روی سیم خاردار وجود ندارد. به دلیل این است که وقتی شما به سیم خاردار می‌رسیدید همه یگان‌ها برانکارد داشتند و روی سیم خاردار می‌انداختند و از آن عبور می‌کردند و همچنین همه سیم خارداربر داشتند. البته ممکن است در یک جایی این دو امکان نبوده و اگر کسی این کار را کرده است اوج فداکاری‌اش بوده است. اما اینکه به عنوان یک متد باشد اصلا نبوده ‌و حتی جزء آخرین برنامه‌های فکری‌مان هم نبوده ‌و ما به هیچ کس ‌نگفته‌ایم ‌باید روی میدان بدود تا راه باز شود!

جنگ ما با تدبیر و تفکر بوده ‌و این نبوده است که بدون منطق و دلیل پیش برود، بلکه در کنار توکل ‌بر خدا و رهبری یک مرجع تقلید و مردی الهی، در اوج تدبیر و تعقل و منطق کارها را انجام می‌دادیم و ماه‌ها قبل از عملیات دست به کار می‌شدیم و کارهای مقدماتی یک عملیات در اوج تعقل و منطق از لحظه اول همراه ‌و تا آخر عملیات این تعقل حاکم بود.
در کنار اطاعت پذیری از رهبر و فرمانده کل قوا امام خمینی (ره) این تعقل و منطق جاری بود و در جای جای دفاع مقدس ما نمود داشت.


* نقش روش‌های ابداعی و ابتکاری در تخریب چگونه بود‌؟


با این پشتیبانی که جهان از ارتش م عراق در جنگ تحمیلی داشت، ما با توکل به خدا و خلاقیت‌های بچه‌های رزمنده از فرماندهان تا نیروهای رزمی و عادی توانستیم در برابر جهانیان بایستیم. مثلا در عمیلات والفجر ۸ می‌بایستی اصل غافلگیری دشمن را رعایت می‌کردیم؛ عملیاتی که برای بیشتر نظامیان جهان، عملیاتی سنگین بود که این فاصله را نیروهای رزمنده از آبی خروشان و وحشی عبور کنند و به دشمنی که استحکاماتش در ساحل فاو زبانزد بود، حمله کرده و آنجا را تسخیر کنند غیر قابل قبول بود.

عبور سه لشکر از آن رودخانه بسیار بعید به نظر می‌رسید، زیرا فردای عملیات نیاز به پل‌هایی متعدد و مستحکم است که نیروهای بعدی و پشتیبان را به نیروهای حمله کننده برساند و این با امکانات فراوان و بی‌‌شمار که ما نداشتیم امکان پذیر نمی‌دانستند.

در عملیات والفجر ۸ همه پل‌های ما ‌روی رودخانه‌های اروند و بهمنشیر و کارون توسط عراق نابود شدند ولی با توکل و خلاقیت بچه‌ها به سرعت پل‌های موقت جایگزین آن‌ها شدند و توانستیم فتح فاو را تثبیت کنیم و چند سال در آن شهر و مناطق مهم اطراف آن باشیم.

در مورد عملیات والفجر ۸ باید بگویم که شرایط آب متغیر بود؛ مثلا در رأس البیشه و فاو در جایی که مد بود، آب به موانع عراق چسبیده ‌و سرعت آب زیاد بود، و‌لی در جایی دیگر که جزر بود آب از ساحل دور بود و سرعت کمی داشت. یعنی در هنگام شناسایی، بر اثر همین تغییر جو و جزر و مد، ممکن بود جایی غیر از این منطقه‌ای که می‌خواستیم دربیاییم. گاه خود را گم می‌کردند که با طناب کمی این مشکل حل شد و از هم جدا نمی‌شدند.

در ضمن در مورد استفاده از بی‌سیم در عملیات می‌بایستی به گونه‌ای باشند که از آب خیس نشوند که با تیوپ و لاستیک محکم آن‌ها را بستیم که آب وارد آن‌ها نشود. دیگر اینکه با صدای خروش رودخانه وحشی اروند، خبررسانی، مشکل بود، در حالی که به هیچ وجه نباید سر و صدایی بلند می‌شد. برای این مشکل هم از چراغ‌هایی بزرگ و پروژکتور استفاده کردیم که نور آن‌ها فقط از پشت یعنی سمت خودمان دیده می‌شد و از سوی عراقی‌ها و مقابل هیچ نوری دیده نمی‌شد.

در مورد اصل عبور از رودخانه تا خط عراق موضوع موانع را باید در نظر می‌گرفتیم. موانع عبارت بودند از ضد هاور کرافت، سلسله سیم خاردارهای حلقوی ضد غواص و نیز میل گردهای حدودا دو متری که به صورت در هم جوش خورده بودند و شکل ستاره یا هشت پر داشتند. هر کدام از این‌ها مانع ورود نیروهای غواص ما به خط مقدم و خاکریز عراق در ساحل رودخانه بودند. برای حل این مشکل از لوله‌های پولیکا استفاده کردیم و به هم وصل کرده بودیم که آن را روی موانع می‌انداختیم و آن را می‌پوشاند.

ماه‌ها قبل از عملیات در مناطق مشابه محل عملیات مانورهایی انجام دادیم. برای این طرح‌های مبارزه با موانع طرح‌هایی داده و روشی ابتکاری عمل می‌کردیم و هر کدام از لشکر‌ها به فراخور منطقه عملیاتیشان با خلاقیت‌های بچه‌هایشان طرحهایی و پیشنهاداتی برای برداشتن این موانع دادند که مورد بررسی و آزمایش قرار گرفتند و به نتایج خوبی رسیدیم که بسیاری از آن‌ها در عملیات با موفقیت انجام شدند. این‌ها بخش‌هایی از خلاقیتهای بچه‌های رزمنده بود.

به خوبی به یاد دارم که روزی با شهید علی عاصمی از هور بر‌می‌گشتیم که متوجه شدیم گروهی از بچه‌ها جمع‌اند و در مورد مشکل نی‌های هور با هم حرف می‌زنند. متوجه شدیم آن‌ها نی‌های بالایی را که می‌زنند چون ریشه‌هایشان در زمین است، ریشه قطع نمی‌شد و در زمین ‌می‌ماند و بعد از مدتی دوباره بالا می‌‌‌آید. مثلا راه را می‌بندد به گونه‌ای که راه عبور افراد و وسایل نقلیه را می‌بست و برای ما مشکل ایجاد می‌کرد. برای این حل این مشکل، لوله‌های پولیکای ۴ اینچی آوردیم و مواد منفجره داخل آن قرار دادیم و به میان این نی‌های بلند بردیم و منفجر کردیم که این نی‌ها را تکه تکه و به اجزای کوچکتری تبدیل می‌کرد و مشکل رفع می‌شد.

* چرا اولین و آخرین نیرو‌ها همیشه تخریبچی هستند؟


نیروهای تخریبچی از اولین نیروهایی است که در عملیات وارد می‌شد تا لحظه آخر و حتی عقب نشینی. از مرحله شناسایی تا تثبیت مناطق فتح شده و یا حتی در مراحل مختلف عقب نشینی که می‌بایست وسایل را منهدم می‌کرد. تا حالا هم که در مرحله پاکسازی است باز هم ما و تخریبچی‌ها هستیم که مشغول پاکسازی مناطق از مین و مواد منفجره هستیم. اولین و آخرین نفر رزمنده در عملیات، تخریبچی بود.

بسیجی‌ها از بزرگ‌ترین عوامل ترس دشمن در عملیات‌ها و البته تمام دوران دفاع مقدس بودند. به خوبی به یاد دارم که در عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ دشمن بسیار آماده و با هوش بود و با فرماندهی فردی نظامی و کار کشته مثل ماهر عبدالرشید در برابر ما بود که بسیار از بسیجی‌ها می‌ترسید و دستور داده بود که در مناطقی که بسیج در برابر ارتش عراق است چندین بار کاملا بمباران کنید و از کشته شدن همه آن‌ها یقین حاصل کنید چون اگر یک نفر از بسیجی‌های آن منطقه هم زنده و لو مجروح باشد کار خودش را می‌کند.

* حضور نیروهای کم سن و سال در تخریب چگونه بود؟


در بین نیروهای تخریبچی افرادی بودند که وقتی آن‌ها را می‌دیدیم تعجب می‌کردیم و باور نمی‌کردیم که قدرت ولایت و ایمان این قدر باشد که نوجوانی با عشق و شوریدگی و آزادی از همه قید و بندهای دنیوی، خود را به خطرناک‌ترین یگان یعنی تخریب برساند و به سخت‌ترین مأموریت‌ها برود. مثلا یک بسیجی داشتیم که معلول مادر‌زاد بود و خودش را به تخریب معرفی کرده بود و هنوز هم زنده است. او که بدون عصا قادر به راه رفتن نبود در شبهای عملیات و یا زمان‌های خنثی سازی میدان‌های مین، خودش را روی زمین می‌کشید و با دقت و سرعت تمام مینها را خنثی می‌کرد.

* عامل اصلی موفقیت بچه‌های تخریب چه بوده است؟


‌یکی از عوامل این رشادت‌ها و حضور در جبهه‌ها وجود رهبری به بزرگی حضرت امام خمینی (ره) بود که مردی الهی بود و بچه‌های رزمنده، شادی او را در نظر داشتند.

عملیات خیبر عملیاتی بسیار سخت و طاقت فرسا بود و در جزیره مجنون که آن را تصرف کرده بودیم کار، گره پیدا کرد.‌‌ همان روز سردار شهید ابراهیم همت آمد و گفت که حضرت امام (ره) پیام داده است که به بچه‌ها بگویید که باید جزیره را حفظ کنند و بمانند و لو آنکه کربلا شود. با همین پیام کوتاه بچه‌ها در سخت‌ترین شرایط ماندند و جزیره را حفظ کردند. یا در قضیه آزاد‌سازی مهران که امام (ره) فرمودند مهران باید آزاد شود با همین عقیده و اندیشه ولایی، آزاد شد چون رزمندگان، به حضرت امام (ره) اعتماد و ایمان داشتند.

فضای جنگ هر چه از آغاز آن دور‌تر می‌شد و جنگ بیشتر طول کشید فضای معنوی بیشتر و بهتری حاکم شد، به گونه‌ای که معنویت و توکل و ایمان بچه‌ها روز به روز بیشتر شد و اصلا با روزهای اولیه جنگ قابل قیاس نبود. این منحنی رشد معنوی و نظامی و ایمانی و خلاقیت که از نفس گرم و مسیحایی امام خمینی (ره) بود، چشمگیر بود و نمود پیدا کرد.

                         "سردارمهندس علی ولیزاده "

 مسئول تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء در دوران دفاع مقدس

 Attention .Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*



بسم الله الرحمان الرحیم

 *نقد و بررسی یک عکس؛ ۱ 



اشاره : از تابستان سال 1394 تاکنون با وبلاگ ارزشمند و مورداعتماد آقای

محمددرودیان /linkنویسنده و پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق» آشنا شدم, ایشان در زمینهءمباحث دفاع مقدس از صاحب نظران و جزو راویان مرکز

اسنادوتحقیقات دفاع مقدس»/link و "راوی سرلشکرمحسن رضایی فرمانده وقت سپاه" در قرارگاه فرماندهی جنگ بوده اند و البته صاحب

تالیفاتی مبسوط و مفصل در

تاریخ نگاری جنگ/link می باشند . یادداشت زیر که از پر بحث ترین مطالب وبگاه ایشان است به جهت مناسبت با تم و موضوعات مطروحه در

سره باز نشر می گردد.


✍️   

نقد و بررسی یک عکس؛ آیا میادین مین با عبور رزمندگان گشوده می شد؟! (

لینک به اصل یادداشت)

 

پس از جنگ بارها این موضوع طرح شده است که؛ وقتی رزمندگان به میدان مین می رسیدند، فرمانده از رزمندگان درخواست 
می کرد که برای باز شدن میدان مین، داوطلب شده و از این طریق، راه پیشروی نیروها گشوده می شد. سوال این است که؛ آیا 
این موضوع که باز کردن میدان مین در شب عملیات از طریق رزمندگان داوطلب انجام می شده است، صحت دارد؟ 
در این صورت چرا درباره علت آن توضیح داده نمی شود، در غیر این صورت چرا تکذیب نمی شود؟
تا کنون بارها این گونه گزارش ها را که بیشتر در مراسم خاطره گویی و یا عزاداری، همچنین از سوی راویانی که در جنگ حضور 
نداشته اند، مطرح شده است، شنیده‌ام اما به دلایلی از پذیرش آن خودداری کرده ام. نخست اینکه؛ ما و مجموعه دوستانی که به عنوان
 راوی در کنار فرماندهان برای ثبت و ضبط عملیات ها حضور داشتیم، حتی یک مورد را نشنیده ایم که یکی از راویانی که در کنار 
فرماندهان حضور داشته است، اظهار کند که در یگان نظامی و در شب عملیات، چنین اتفاقی رخ داده است. اینجانب در عملیات‌هایی
 که در قرارگاه فرماندهی جنگ سپاه و ارتش حضور داشتم، حتی یک مورد گزارش در جلسات عمومی و یا خصوصی در این زمینه 
بیان نشده است.

اگر این احتمال را در نظر بگیریم که مواردی وجود داشته اما به دلایلی در جلسات بیان نشده و یا راویان از ثبت و گزارش آن
 خودداری کرده اند، دو مسئله به میان خواهد آمد: نخست اینکه؛ موارد یاد شده به قدری نادر و یا غیرقابل پذیرش بوده که از بیان 
و نقل، همچنین ثبت و ضبط آن، خودداری شده است. در این صورت موضوع دوم به میان خواهد آمد که؛ چرا آنچه وقوع آن بسیار 
اندک و تا کنون در هیچ گزارش رسمی بیان نشده، تا این اندازه رواج یافته و بمثابه یک رویه عمومی در جنگ تلقی می شود؟
 متأسفانه در جلسات نقد و بررسی جنگ و یا سخنرانی فرماندهان نیز درباره چگونگی این نوع موارد، در صورت وقوع و همچنین
 تکذیب و مقابله با ترویج این روش، بعنوان یک رویه عمومی برای عبور از میادین مین، توضیحی داده نشده است که خود محل تأمل
 است.
طرح این موضوع علاوه بر سابقه ای که وجود داشته است، بیشتر به خاطر انتشار عکس موسوم به عملیات رمضان، در تیرماه 1361
 و ادعای شهادت رزمندگان به هنگام عبور داوطلبانه از میدان مین است.

 پیش از این، یک بار از سردار رشید جانشین رئیس محترم ستادکل نیروهای مسلح که خود در تمام صحنه های هشت سال دفاع مقدس
 حضور داشته، سئوال کردم که؛ شما بعنوان یکی از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، آیا تا کنون شنیده اید که میدان مین با عبور 
داوطلبانه گشوده شود؟ ایشان اظهار داشت: خیر اگر هم بوده باشد، بسیار نادر است و فرماندهی که چنین دستوری را داده است،
 بر خلاف تدبیر و روش و تاکتیکهای جنگ اقدام کرده است» اخیراً عکس یاد شده را به ایشان نشان داده و سوال کردم؛ اساساً این
 تصویر میدان مین است؟ آیا نحوه شهادت رزمندگان نشان می دهد که بر روی مین به شهادت رسیده اند؟ در هر دو مورد ایشان
 تکذیب کرد. در واقع در تصویر نه تنها نشانه ای از میدان مین قابل مشاهده نیست، بلکه نحوه شهادت رزمندگان هم بیانگر انفجار 
مین نیست. بلکه بیشتر به نظر می رسد تعدادی از نیروها محاصره، زخمی و احتمالاً پس از تصرف منطقه از سوی دشمن، به شهادت
 رسیده اند.
گسترش چنین باورهایی درباره جنگ، بمعنای نادیده گرفتن عقل و تدبیر، همچنین محاسبات و بررسی در طراحی عملیات است که گاهی
 بررسیهای اطلاعاتی برای شناسائی و طرح ریزی بیش از شش ماه بطول می انجامید. گشودن معابر مین نیز بخشی از همین اقدامات
 بود که از قبل انجام می شد و علائمی نیز برای عبور از میدان مین گذاشته می شد تا رزمندگان پس از عبور از میدان مین، اهداف 
تعیین شده را تصرف نمایند. سردار غلامعلی رشید در خاطرات خود موضوعی را برای اینجانب نوشته است که، بیانگر میزان دقت
 و اهتمام فرماندهان به شناسائی میادین مین و گشودن معابر برای پیشروی نیروها در شب عملیات است. در عملیات دارخوین نیروها
ی تیپ 14 امام حسین برای عملیات بر علیه مواضع لشگر 3 زرهی عراق، هفته ها روی میادین مین دشمن شناسائی انجام دادند. 
شهید اکبر تیموری مسئول این اقدام بود. وی با تخصصی که در تخریب و خنثی سازی مین داشت، پس از شناسائی میادین مین، برای
 گشودن معبر برای پیشروی نیروها، مین های دشمن را خنثی و سپس در جای خود قرار می داد تا دشمن متوجه این موضوع نشود.
 وی برای این کار در شبهای مهتابی آنقدر به مواضع و سنگرهای عراقیها نزدیک می شد که صدای آنها را به راحتی می شنید.
 پس از اتمام عملیات دو تن از کشته های دشمن را شناسائی کرد و می گفت من زیر نور ماه آنهارا دیده بودم»
  با این توضیح چرا چنین تصوری از نحوه جنگ و گشودن میادین مین، بعنوان یک رویه عمومی و جاری در عملیاتها، در تصور
 عمومی جامعه ایجاد می شود و در عین حال هیچگونه اقدامی برای توضیح درباره وقوع احتمالی آن در شرایط خاص و یا تکذیب آن 
بعنوان رویه جاری و عمومی در جنگ، صورت نمی گیرد؟ اگر اینگونه موارد که در صورت وقوع بسیار نادر و در شرایط غیرمنتظر
ه و خاص و بدون مجوز و تدبیر فرماندهی بوده، بعنوان رویه جاری در جنگ تصور شود و با گذشت یک نسل و در زمان حیات
 فرماندهان جنگ اینگونه بیان می شود و هیچ توضیحی درباره آن صورت نگیرد، آیا بیم آن نمی رود که وقایع جنگ بیشتر از آنچه
 تصور می شود، در معرض تحریف قرار دارد؟ »
محمد درودیان  یکشنبه 21 تیر 1394 
* مطالب مرتبط : /link

*نقد داستانک مادرش منتظره - (بررسی موضوعی)

* داوطلبانه رفتن روی مین وسیم خاردار (بررسی موضوعی)

*عکسی واقعی با داستانی جعلی

 Attention :Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*


بسم الله الرحمان الرحیم

  * آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس 2


ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


اشاره :

به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟!

به این

تصاویر

link (عناوین) توجه کنید: شهیدی که عاشق می شود، شهیدی که می خندد، شهیدی که نماز شب می خواند، شهیدی که مهربانی می کند، شهیدی که شعر می سراید و. چقدر این تصاویر به شهدای داستانها و کتابهای خاطرات گزینش شده از زندگی ایشان، که خوانده ایم نزدیک اند!

حالا به این تصاویر (تیترها) توجه کنید: شهیدی که فریاد می زدند، شهیدی که دعوا می کند، شهیدی که افشاگری می کند، شهیدی که تهدید می کند و. به نظر می رسد این تصاویر تا حد زیادی با واقعیت جنگ و شهدای ما فاصله دارند!جملات داخل پرانتزتوسط "سره" اضافه شده»

اینطور فکر نمی کنید!!؟؟

✍️  

متأسفانه چند سالی است که برخی مؤسسات و نویسندگان آنها ـ عمدتاً خانم ها ـ تصویر اولی را که از شهدا ترسیم شد مورد توجه قرار داده اند و اگر به سراغ بررسی زندگی شهدا و توصیف وقایع آن رفته اند نیز به نحوی گزینشی فقط این جلوه های شخصیتی را دیده اند!

پسری خوشگل، پدری مهربان، همسری عاشق، دوستی وفادار، فرزندی لطیف، دانشجویی درس خوان، شاعری تنها، هنرمندی حساس و. عمده تیپ های مورد علاقه این نویسندگان اند که به نظر می رسد آنچه را خود دوست می داشته اند و با نگرش احساسی خویش در اذهان شان پرورانده اند به عرصه دفاع مقدس نیز وارد کرده و روایت هایی این چنینی ساخته و بافته اند!

شاید به خاطر همین گونه روایت صرفاً احساسی است که از بستر ارتباط نسل جدید با شهدای جنگ تحمیلی، رفتاری ناقص بروز یافته و یک رابطه شخصی و نگاه فردی تولید شده و روح شهدا در عرصه های اجتماعی کشور امکان بازتولید و بازتعریف پیدا نکرده است!

اما حقیقت آن است که شهید (همواره) شهید است و نمی توان به بهانة جذب مخاطب یا گرفتاری نویسنده در نفسانیات و نگاه های غلط شخصی، همه جنبه های شخصیتی و رفتارهای ایشان را منعکس نکرد و به تحریف واقعیت دست زد!

به راستی شهدای ما هیچ کدام اهل تحلیل و دعواهای ی، مقابله با جریانات متحجر و التقاطی، دفاع از مظلوم و فریاد علیه چپاولگران و سرمایه داران زالوصفت، درگیری با اسراف کنندگان بیت المال و مدیران خائن، شناخت جریانات فکری و فرهنگی، مطالبه عدالت و. نبوده اند که هیچ نشانه ای از این رفتارها در داستان ها و خاطرات منقول از ایشان منعکس نمی شود؟! چرا دلسوزان انقلاب و همرزمان شهدا ساکت نشسته اند و نسبت به این گونه تحریفات اعتراض نمی کنند؟ مجال اندک این یادداشت اجازه نمی دهد تا از شهدایی چون چمران، آوینی، همت و. که به دلایل مذکور بیشتر مورد توجه این نویسندگان اند جلوه هایی را نقل کنیم تا جایی که تصور شود گویی از فرد دیگری روایت می شود! آیا این ظلم به شهدا پذیرفتنی است؟

شهید مظلوم محمدبروجردی

آیا روایت سکولار و فردی ارائه دادن از شهدایی که فعال ترین و انقلابی ترین و توجیه ترین افراد در زمان خویش بوده اند محدود کردن مدل نیروی مطلوب انقلاب اسلامی در انسان فردگرای قبل از انقلاب نیست و نمی توان رد پای نگاه های متحجرانه یا روشنفکرانه ای که دین را در عرصه اجتماع ناکارآمد می دانند در اینجا نیز مشاهده کرد؟!

متأسفانه باید اذعان کرد که این گونه نگاه ها از عرصه ادبیات و هنر دفاع مقدس فراتر رفته و در رویکردها و برنامه های ارگان ها و نهادهای مردمی و دولتی که در این رابطه ورود کرده اند نیز بروز جدی دارد! ضریب دادن به شهدایی خاص، بی توجهی به شهدایی که از نظر این حضرات جذابیت لازم را برای جذب این نسل ندارند!! ! توجه دادن به شهدایی با تصاویر خوش آب و رنگ! سردار زدگی و تهرانی زدگی در انتخاب شهدا و. همه و همه جلوه هایی ناپسند از این نوع نگاه های غلط به شهدا و دفاع مقدس اند و کاش آنان که دغدغه واقع گرایی در دفاع مقدس را دارند با نگاه اصیل و جامع انقلاب اسلامی به جنبه های مغفول زندگی شهدا نیز توجه نمایند و خود را از آفت عوام زدگی و تحت تأثیر هنجارهای غلط اجتماعی قرار گرفتن رها سازند.

 ان شاءالله.

"علیرضاکمیلی"

* مطالب مرتبط با موضوع بحث: 
-

فضیلت محور است یا کرامت ؟

-

چگونه از شهدا بنویسیم ؟!

Attention :Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*


بسم الله الرحمان الرحیم

  *آسیب شناسی فرهنگ دفاع مقدس : فضیلیت محوری یا کرامت ، خواب و 1

✍️  

اشاره: مدتی در این فکر بودم که از یادداشتها و دیدگاههای نزدیک و یا مطابق با مشی

"سره" به عنوان یادداشت میهمان یا بازنشر با ذکر نام نویسنده و توضیح مختصر و احیانا" آدرس منابع و مستندات اقدام کنم ؛ تا اینکه با یادداشتی از برادر بزرگوار و فرهیخته "علیرضاکمیلی" دبیر اتحادیه بین المللی  امت واحده ؛ در ماهنامه امتداد"

ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392" مواجه شدم ؛ اگرچه متن مقاله در تابستان سال1392 در بخش پرونده ویژه منتشر شده لکن بازنشر آنرا خالی از منفعت  و لطف ندانستم . به امید مشارکت همراهان همیشگی در موضوع یادداشت.

ØلیرØا کمیلی

*علیرضا کمیلی در کنار تحصیل علوم حوزوی، از فعالین برجسته‌ی جهان اسلام و دبیر اتحادیه بین المللی امت واحده می‌باشد، 


ای پاهای من! سریع و توانا باشید، ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید، ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس! مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده‌ی صبور و توانا باش. به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همه‌ی شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته‌کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم. .

دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه‌ی روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

از این علایم، در زندگی همه‌ی شهدای بزرگ می‌توان یافت که نشان می‌دهد ایشان به چه میزان اتصال به حضرت حق داشته‌اند. کسی که یک بار مناجات‌های شهید چمران» را خوانده باشد، یک دور فتح خون و متن گفتار فیلم‌های شهید آوینی» را ورق زده باشد و جایگاه رفیع شهید صیاد شیرازی» و ده‌ها شهید والامقام دیگر را بداند و از همه بالاتر، مقام شهیدان بهشتی» و رجایی» را بفهمد، به‌خوبی می‌یابد که بهشت زهرای(س) تهران، به‌واقع، دارالشفای دلسوختگان است و به‌راستی عرفای بزرگ زمانه‌ی ما را در خود جای داده است.

سنت الهی بر این است که خداوند از طریق ابزارها و وسایل، دین‌داری را در زندگی جاری و ساری کرده است و از همین روست که ما به دین‌داری مبتنی بر شناخت و عقلانیت توصیه شده‌ایم و سیره و زندگی اهل‌بیت(ع) نیز مشحون از همین روش است. نقل است که پیامبر(ص) چنان با مردمان صمیمی و راحت بود که می‌آمدند، اطراف او می‌نشستند و می‌گفتند: برای ما داستان بگو! و او نیز برای‌شان از داستا انبیاء و اولیای گذشته می‌گفت و پندشان می‌داد.»

روش هدایتی و معرفتی بزرگان دین ما هرگز بر کرامت» و معجزه» بنا نشده و اتفاقاً بزرگی آنان در همین است که در عین داشتن نگرشی ملکوتی، به‌صورت واقعی و عادی در میان مردم زندگی می‌کرده‌ و هم‌زمان درس و الگویی مناسب برای مردمان بوده‌اند: لقدکان لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

درباره‌ی شهدای بزرگوار ما نیز که به‌حق سیره‌ی اولیای دین را پوییدند، این حکم صادق است. آنان نیز که بعضاً از درجات بالای روحی و معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه سعی نداشتند تا از طرق غیرعادی، مردم را به دین خدا دعوت کنند و عمدتاً روش و منش ایشان، الگوی اطرافیان‌شان می‌شد و دهان به دهان می‌گشت.

مطالعه‌ی سیره‌ی شهیدان رجایی و بهشتی – که به‌حمدالله سیره و خاطرات‌شان منتشر شده است- چنان امکان تحقق آموزه‌های دینی در عصر حاضر را برای من و تو عینی، و قابل تحقق می‌کند که تصور می‌کنی یا آنان، مردانی از جنس دیگر بوده‌اند و یا می‌فهمی که عمل به فرایض دینی، چنین راهگشاست و چنان تعادل رفتاری و اوج روحی به انسان می‌بخشد که زبانزد همگان می‌گردد.

اما حیف و صد حیف که این شهیدان نیز به سان ائمه‌ی مظلوم ما، از الگو بودن برای زندگی ما خارج شده‌ و فقط از آنها به نقل قول کراماتی که خیلی وقت‌ها منبع‌شان هم معلوم نیست، بسنده می‌شود. حتی اگر منبع درستی هم وجود داشته باشد، صرف نقل آن کرامات چیزی به ما» نمی‌افزاید؛ چراکه کرامت آنها قابل الگوبرداری نیست و باید سیره و مسیر آنان مورد توجه باشد تا به اذن الهی، آن نشانه‌ها در ما نیز بروز کند. یادمان نرود که بزرگی این شهیدان به آن است که عبد او بودند وگرنه صرف داشتن کرامت هرگز نشانه‌ی بزرگی نیست و چه بسیارند شیادانی که از راه‌های مختلف به بروز کراماتی دست می‌یابند!

حال، وقتی به بهشت زهرا(س) پای می‌گذاری، باز غربت این شهیدان بزرگ را می‌بینی! چند قدم این‌طرف‌تر از قبر شهیدان چمران، کریمی، نامجو، مقبره‌ی شهدای هفتادودو تن و. که گاها خلوت است، به یکباره جمعیت بسیاری را می‌بینی که به‌نام شهیدی که قبرش بوی "سیب" می‌دهد، تجمع کرده‌اند! جالب است که حتی کسانی که یک بار بر سر مزار شهدای بزرگ آن خطه حاضر نشده‌اند، مستقیماً به سراغ اینجا می‌روند و گوشه چشمی هم به عرفای مدفون در آن بهشت ندارند!

آیا این یک زنگ خطر و نشانه‌ی دوری از سیره و مسیری که بزرگان دین به ما نشان دادند نیست؟! آیا این امر بر غلبه‌ی سطحی‌نگری و عوام‌زدگی بر رفتارهای دینی ما دلالت ندارد؟!

یادم هست وقتی سگی در حرم امام رضا(ع) پیدا شد، فیلم آن در همه‌ی ایران دست به دست شد و به‌عنوان کرامتی بزرگ برای امام رضا(ع) نقل گردید! همان روزها خدمت استاد بزرگی بودیم، زبان به شکوه گشود و گفت: همه باور داریم که اینجا مهبط الملائکه است و در زیارت جامعه کبیره نیز آن را می‌خوانیم، حال چرا چنین بساطی برای این مساله باز شده است؟!»

راستی فاصله گرفتن از  علماء، خطر افتادن به دام سطحی‌نگری‌ها را مهیا خواهد کرد. پس به‌هوش باشیم!

علی‌رضا کمیلی

مطالب مرتبط با موضوع بحث: 

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش نخست

تولد دوباره شهید، کلید نوشته‌ها باشد/ خاطرات شفاهی باید به تاریخ شفاهی تبدیل شوند/بخش دوم

_ماهنامه امتداد؛ماهنامه دفاع مقدس شماره 79، خرداد و تیر 1392_"پروندهءویژه"

Attention :Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*


بسم الله الرحمان الرحیم

 * استفاده از وسیلهء باطل برای رسیدن به هدف حق  

Image result for €Øناسنامه های Ù…Ø®Ø¯ÙˆØ ØŸ!€€Ž

* این یادداشت در تقابل بارفتار و سلوک برخی از ظاهرا"حزب الهی هایی است؛ که قائل به رعایت هیچ خط قرمزی نیستند و با فهم کاریکاتوری شان از مقولهء ایثار و ولایت، میخواهند با هر وسیله ایی که شده به مقصودشان برسند.

✍️   

طرح مسئله :
اگر همراهان همیشگی "

سره" یادشان باشد در مهر و آبان ماه 97 دو پست متوالی با عناوین "

۱ جنگ ؛ ۲ دیدگاه" و "

شناسنامه های مخدوش ؟!" که موضوع هر دو یادداشت اقدامات مغایربا قانون و شرع مقدس ؛ برخی افراد بظاهر حزب الهی و رزمنده در جبهه های دفاع مقدس ؛ با سوء مفاهمه و برداشت ناصحیح از تکالیف و فرامینی است که دین و تهای ناشی از مسائل جاری کشور در شرایط جنگی برای هر فرد مکلفی تعیین و تبیین می نماید؛ اقدام به اعمالی که اصطلاحا"

ماکیاولیستی» گفته می شود نموده اند و مشروحا" به تبیین مسئله در 2 یادداشت فوق الاشاره پرداخته شده است. 

پیرو همین موضوع؛ درکتاب سیری درسیره نبوی،ص123،اثرشهیدمطهری(ره)؛ نیز شهید بزرگوار بصورت کاملا" مبسوط نهی از این عمل را خصوصا" در امور دین و معنوی تبیین کرده اند.

- چندی پیش در راستای تحقیق پیرامون موضوعات مورد بحث در "سره" به مصاحبه ای از آقای "

حمید داودآبادی"نویسنده ؛رزمنده و جانباز جنگ ؛ با

خبرگزاری دفاع مقدس که در سال 96 انجام شده بود برخوردم و سئوال و پاسخ مندرج دریکی از پاراگرافهای این مصاحبه با عنوان "ماجرای اعزام 10 رزمنده با نامه جعلی" سخت متحیرم کرد که ضمن جلب توجه مخاطبین محترم به این سئوال جواب شاذ و ماکیاولیستی آقای داودآبادی ؛ برائت خود را به عنوان یک رزمنده و جانباز جزء و ناچیز جنگ 8 ساله که حدود 10 سال از خدمت 30 ساله اش را در واحد بسیج و پرسنلی و اعزام نیرو  و . گذرانده از این نوع اعمال ابراز داشته و قویا" توسل به این وسایل و روشها را برای اعزام به جبهه مردود می دانم . از مشارکت فعال و سازنده کلیه اعزه همراه در تبیین و تکمیل و گسترش این مبحث صمیمانه تشکر می کنم . 

مستدعی است 2 یادداشت پیشین مورد اشاره را حتما" مطالعه فرمایید. سپاسگزارم

 .

دفاع پرس: ماجرای اعزام 10 رزمنده با نامه جعلی را برایمان روایت کنید.

داودآبادی: آن زمان کسانی که برای اولین بار قصد اعزام به جبهه را داشتند باید حداقل دو ماه دوران آموزشی را سپری می‌کردند. با نزدیکی به عملیات، رزمندگان می‌خواستند بدون گذراندن دوره آموزشی در عملیات شرکت کنند. از این رو نامه سابقه جبهه جعلی را با دست خط خودم نوشتم. تصویر مهر را از یک نامه دیگر پاره و به نامه الصاق کردم. سپس نام آن رزمنده را نوشته و کپی می‌گرفتم. آن زمان هم استعلام وجود نداشت تا صحت و سقم نامه مشخص شود. به آن رزمنده هم مناطق عملیاتی را توضیح می‌دادم که اگر نامه لو رفت. سوالات را بتواند جواب دهد. مصطفی کاظم زاده نیز از این نامه استفاده کرد و از آن جایی که فرمانده بر منطقه گیلانغرب مسلط بود، به وی مشکوک و مانع حضورش در عملیات شد. 10 نفر از این نامه استفاده کردند و به شهادت رسیدند.

* مطالب مرتبط :
-

تجلیل از حمید داودآبادی در جشنواره بسیج
-

تجلیل دیدنی از رزمنده‌ای که به عنوان از معراج برگشته» شناخته می‌شود + فیلم
-

 مراسم بزرگداشت هنرمند انقلابی حمید داوود آبادی

آیا به هر وسیله‌ای جایز است به هدف رسید؟ یعنی؛ آیا هدف، وسیله را توجیه می‌کند؟


Attention :Only comments written in persian will be displayed and responded to .Thank you*



بسم الله الرحمان الرحیم

 * تا کسی شهید نبود ؛ شهید نمی شود.

سردار قاسم سلیمانی

 .اشاره :

جلسه اختتامیه کنگره ملی ۸ هزار شهید استان گیلان در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ در رشت با

سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار شده بود. من با اشتیاق این خبر را که از شبکهءخبر پخش شد دنبال کردم . آنوقتها هنوز گیرنده دیجتال نداشتیم و از رسیور ماهواره ای که روی شبکه "عرب ست" تنظیم بود و به مدد آن تمامی شبکه های استانی پخش شده از سیمای ج.ا.ایران را می توانستیم ببینیم. سریعا" شبکه استانی گیلان را پیدا کردم تا شاهد و مستمع یکی از بیاد ماندنی ترین سخنرانی های عارفانه سردار عشق شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه باشم . 

با حافظهء فلش؛ این رویداد مطلوب و بیادگار مانده در تاریخ حماسه و دفاع کشور را ضبط کردم و از آن زمان تابحال چندین بار متن ؛ نحوهء گویش و طنین بغض آلود صدای سردار رامی شنوم ومی نیوشم  و پا به پای بغض های مکرر در طی سخنرانی حاج قاسم با وی بغض کرده و می گریم. 

اینکه جای خاصی از این سخنرانی قابلیت پر رنگ کردن و به اصطلاح امروز هایلایت کردن دارد؛ به زعم من سطر سطر و کلمه کلمهء صحبتهای حاج قاسم دارای این قابلیت بوده و هست ولی آنچه مرا به عنوان یک هم رزم و البته همدرد با حاج قاسم ؛ بسیار تحت تاثیر قرار داد و به فکر فرو برد این فراز از صحبتهای ایشان بود:

 آنچه که ما دیدیم نه به عنوان فهم از اسلام بلکه به عنوان یک تجربه از شهیدانمان رویت کردیم و مشاهده کردیم و دیدیم. این نکته مهمی است که خواهران من برادران من، عزیزان مشتاق! تا کسی شهید نبود شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن شهید بودن است. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد. تمام شهدای ما این مشخصه را داشتند. قبل از اینکه شهید شوند، شهید بودند. نمی‌تواند کسی را قبل از اینکه علم بیاموزد عالم شود. شرط عالم شدن علم آموزی است؛ شرط شهید شدن، شهید بودن است.»

و من را به این تفکر و سئوال رساند که به راستی چرا امثال من ! در گذر جنگ 8 ساله و با حضور در عرصه های متنوع و پر مخاطرهء صحنه های نبرد به فیض شهادت نرسیدیم و سالها پس از جنگ را با مشقات روحی و جسمی و مجبور به زندگی در جامعه ایی که هیچ جوره مطلوب طبع منیع ما از منظر معنوی و طبع نازل مان از دید دنیوی نیست ؛ شدیم و هیچ راه خلاصی و مفری از آن نداریم.

خودم را می گویم ؛ وگرنه که حاج قاسم از همان زمان جنگ شهید بود و مصلحتی که امروز بر همگان روشن شده دلیل تعویق در رسیدن به فیض عظمای شهادت ایشان در همان زمان مطلوبشان بود.

با تامل در صحبتهای فوق الذکر ایشان؛ بیاد اشعاری از عرفا و شعرای معروف و والا مرتبه ای افتادم که به نوعی همین مضمون را تسری و ترویج می دهند و مطمئنم که حاج قاسم نیز با این مفاهیم و معانی انس و الفتی ناگسستنی داشت تا آنجا که در رثاء و در بزرگداشت شهید همدانی به این اشعار از مولانا با لحنی بغض آلود اشاره می کنند :

"

رقص اندر خون خودمردان کنند. چون رهند از دست خود دستی زنند. چون جهنداز نقص خود رقصی کنند. مطربانشان از درون دف می‌زنند. بحرها در شورشان کف می‌زنند"

بیشتر که پیرامون این سئوال و تفکر مداقه و تحقیق کردم به این نتیجه رسیدم که بین منظور حاج قاسم از تبیین فلسفه "شهید بودن و شهید شدن و شرط آن"! با اشعاری نظیر :

همان به کاین نصیحت یاد گیریم  *  

که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم» (نظامی-خمسه-خسروشیرین) و یا بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید  *** 

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید »(

مولوی- دیوان شمس) و حدیثی منتسب به پیامبر اسلم "ص" که می فرماید : * موتو قبل ان تموتو  می بایست یک ارتباط مستقیم و منطقی وجود داشته باشد.

لذا قدری به جواب این سئوال :که چه کنیم تا شهید شویم؟ یا لااقل به مقام شهید نزدیک شویم؟ نزدیکتر شدم. به راستی معنی یکبار مردن پیش از مرگ چیست؟ چه کنیم که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم؟


البته من مطمئنم الان عزیزانی که دارای مطالعات فلسفی و عارفانه هستند این نتیجه گیریها و سئوالات ساده لوحانه مرا به استهزاء گرفته و از این قیاس مع الفارق ؛ انتقادها خواهند کرد که کاملا" مسموع و وارد است . اما فهم و تحلیل بنده از این موضوع در همین حد است و چنانچه عزیزانی در تبیین آن؛ دستان ناتوان و بضاعت ناچیزم را اعانتی فرمایند سپاسگزارشان خواهم شد.

✍️    تبیین موضوع:
در کتاب‌های عرفانی جمله‌ی موتوا قبل ان تموتوا» را به عنوان حدیث و روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کنند؛ و برخی از محدثان متأخر نیز از آن به عنوان حدیث مشهور یاد می‌کنند؛ ولی برخی آن‌را عبارتی منتسب به صوفیه می‌دانند.
در هر صورت اندیشمندان اسلامی و اهل معرفت در تفسیر این جمله مطالبی بیان کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1. در نظر اهل معرفت مرگ دو نوع است:
الف) مرگ طبیعی یا قهری؛ که همان جدا شدن روح از جسم است.
ب) مرگ اختیاری یا مرگ معنوی؛ و آن عبارت از ترک شهوات است. عارفان می‌گویند جمله‌ی موتوا قبل ان تموتوا» اشاره به مرگ اختیاری، معنوی و ترک شهوات دارد؛ زیرا هرکس حقیقتاً خواهان خدا باشد، قلبش مملو از محبت خداوند خواهد شد و شهوات خود را می‌میراند؛ چون شهوات مانع و باز دارنده‌ی انسان از طاعت و قرب الهی است.
2. در نظر برخی از محققان تحقق مرگ ارادی و اختیاری، دارای مقدماتی است. به بیان دیگر، مرگ ارادی، مبتنی بر ده اصل است:
1-. توبه؛ همان‌گونه که مرگ طبیعی و قهری رجوع و برگشت به سوی خداوند است و میت بدون اراده و اختیار خود و با اراده‌ی خداوند از دنیا می‌رود، در مرگ ارادی و معنوی نیز شخص ابتدا باید به خداوند و اراده‌ی او رجوع کند و از خواسته و اراده خود دست بردارد و از هر گناه و هر چیز که حجاب بین او خداوند است بیرون آید.
2-. زهد در دنیا؛ زهد یعنی بیرون رفتن از شهوات و متاع دنیا.
3-. توکل بر خداوند؛ توکل یعنی فقط بر خداوند اعتماد و تکیه کند و از همه‌ی اسباب و مسببات عادی خارج شود، چنان‌که در مرگ طبیعی چنین است که از همه‌ی اسباب طبیعی خارج شدن است.
4-. قناعت؛ قناعت یعنی استفاده کردن در حد ضرورت از لذات و شهوات نفسانی و حیوانی؛ و اسراف نکردن در خوردن، پوشیدن و مسکن؛ خلاصه قناعت یعنی بیرون رفتن از شهوات و لذات حیوانی و نفسانی؛ همان‌گونه که مرگ این‌گونه است.
5-. عزلت؛ همان‌گونه که مرگ طبیعی بریدن از مردم و دور شدن از آنها است، مرگ اختیاری نیز با گوشه‌گیری و دوری گزیدن از اختلاط با مردم محقق می‌شود.
6-. مداومت یاد خدا و فراموش کردن یاد غیر خدا؛ یعنی زمین دل را از تاریکی رذائل اخلاقی خالی کند و به نور خدا منور کند و بر اساس آیه‌ی شریفه پس مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم»،

] یاد دائم خداوند موجب خواهد شد که خداوند نیز همیشه در یاد او باشد و مشکلات و گرفتاری‌های او را به‌عهده ‌گیرد؛ چنان‌که در مرگ طبیعی انسان فقط به یاد خدا است و می‌بیند که تنها خدا می‌تواند به او کمک کند.
7-. توجه‌ی کامل به خداوند؛ به گونه‌ای که هدف و انگیزه‌ای جز خدا نداشته باشد؛ و خداوند تنها محبوب، مطلوب و مقصود او باشد.
8-. صبر و استقامت؛ یعنی با ریاضت و تلاش، لذت‌های نفسانی را از نفس و جان خود بیرون کند.
9-. مراقبت؛ یعنی خود را از هر قدرت و نیرویی خالی ببیند و فقط مراقب و منتظر موهبت‌های الهی باشد و غرق در دریای خواهش‌های حق باشد.
10-. رضایت و خوشنودی؛ یعنی راضی به رضای خدا باشد و به دنبال خوشنودی نفس نباشد.

تصویرتزئینی و متعلق به یکی از دوستان قدیمی است
نتیجه گیری:
*مطلبی نقل شده ازامیر‌مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام که می‌فرمایند: خداوند به مسیح وحی کرد که به بنی‌اسراییل بگو .من دعای هیچ‌کس از بندگانم را که ظلم ی‌ بر گردنش باشد اجابت نمی‌کنم» بحارالانوار، ج41، ص16»
*مختصرا" ظلم چنین تعریف شده :  ظلم دو معنا دارد؛ یکی جامع همه رذایل بوده، و شامل ارتکاب هر یک از زشتی‌های شرعی و عقلی استو دیگری ضرر و اذیت رسانیدن به ‏غیر، از قبیل: کشتن و یا زدن، دشنام و فحش دادن، غیبت کردن، تصرف کردن مال ‏غیر به ناحق و یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت دیگری شود. بنابر این، ظالم به کسى می‌گویند که خود را به سپاس‌گزارى از نعمت‌هاى بی‌شمار الهى و مراعات تکالیف شرعى مم نمی‌داند و در برابر توانایی‌ها و استعدادهایش مسئولیتى‏ احساس نمی‌کند و از سویى حقوق دیگران را نیز پایمال می‌کند.
در نگاهی کلی، هر گناه خود مصداقی از ظلم است؛ اما در مقام تعیین مصداق، آیات و روایات به ظلم بودن برخی گناهان مانند: شرک، مراعات نکردن حدود الهی، دوستی با دشمنان دین خدا، گرفتن ربا و . تصریح نموده‌اند.
من با خواندن این مطلب به رمز عدم استجابت دعاها و قبولی اعمالم  در پیشگاه پروردگار پی بردم . که حتی اگر سالها خمس مال ت را داده باشی؛ نمازشب را بپا کنی؛ زیارت عاشورا و دعای عهد ت ترک نشود؛ به جهاد در راه خدا رفته و زخمهایی برداشته باشی و موارد 10 گانه فوق را هم انجام دهی باز هم بواسطهء مظالمی که بر ذمه و گردن م مانده و یا در طول ایام سهوا" یا عمدا" مرتکب آنها گردیده یا می گردم چنانکه از توفیق توبه نسبت به آنها غفلتی حاصل شود؛ باز هم در رسیدن به مقام مرگ پیش از موت یا شرط شهیدبودن و شهید شدن از منظر مکتب حاج قاسم ؛ محروم و معجوزعنه م.
با رسیدن به این حقیقت تلخ؛ امیدم جز به فضل و کرم بی انتهای خداوند متعال و شفاعت ائمهء محترم و معززی چون حضرت ابا عبدالله الحسین و حضرت ابالفضل العباس علیهم السلام ؛ نیست ! شرم دارم که بگویم روزهای میلاد این بزرگواران را بنام پاسدار و جانباز نامگذاری کرده اند و اعزهء مخلصی به احترام این دو بزرگوار باب الحوائج ؛ تهنیت و شادباش ایام الله ولادتشان را به چون من ی تقدیم می نمایند و واین بزرگواران را تا حد امثال من تنزل مقام و جایگاه می دهند ؛ هر چند که وجود معدود پاسدارانی نظیر شهیدان بروجردی؛ باقری؛ باکریها؛خرزای؛ تهرانی مقدم؛ همدانی و حاج قاسم عزیز این عذر را موجه جلوه می دهد و ما در پناه آبروی ایشان به این ایام مباحات می کنیم.
خدایا کمک کن تا پیش از مرگ یک نوبت بمیریم
                                آمین



 




 


بسم الله الرحمان الرحیم

 * تا کسی شهید نبود ؛ شهید نمی شود.

سردار قاسم سلیمانی

 .اشاره :

جلسه اختتامیه کنگره ملی ۸ هزار شهید استان گیلان در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ در رشت با

سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار شده بود. من با اشتیاق این خبر را که از شبکهءخبر پخش شد دنبال کردم . آنوقتها هنوز گیرنده دیجتال نداشتیم و از رسیور ماهواره ای که روی شبکه "عرب ست" تنظیم بود و به مدد آن تمامی شبکه های استانی پخش شده از سیمای ج.ا.ایران را می توانستیم ببینیم. سریعا" شبکه استانی گیلان را پیدا کردم تا شاهد و مستمع یکی از بیاد ماندنی ترین سخنرانی های عارفانه سردار عشق شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه باشم . 

با حافظهء فلش؛ این رویداد مطلوب و بیادگار مانده در تاریخ حماسه و دفاع کشور را ضبط کردم و از آن زمان تابحال چندین بار متن ؛ نحوهء گویش و طنین بغض آلود صدای سردار رامی شنوم ومی نیوشم  و پا به پای بغض های مکرر در طی سخنرانی حاج قاسم با وی بغض کرده و می گریم. 

اینکه جای خاصی از این سخنرانی قابلیت پر رنگ کردن و به اصطلاح امروز هایلایت کردن دارد؛ به زعم من سطر سطر و کلمه کلمهء صحبتهای حاج قاسم دارای این قابلیت بوده و هست ولی آنچه مرا به عنوان یک هم رزم و البته همدرد با حاج قاسم ؛ بسیار تحت تاثیر قرار داد و به فکر فرو برد این فراز از صحبتهای ایشان بود:

 آنچه که ما دیدیم نه به عنوان فهم از اسلام بلکه به عنوان یک تجربه از شهیدانمان رویت کردیم و مشاهده کردیم و دیدیم. این نکته مهمی است که خواهران من برادران من، عزیزان مشتاق! تا کسی شهید نبود شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن شهید بودن است. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد. تمام شهدای ما این مشخصه را داشتند. قبل از اینکه شهید شوند، شهید بودند. نمی‌تواند کسی را قبل از اینکه علم بیاموزد عالم شود. شرط عالم شدن علم آموزی است؛ شرط شهید شدن، شهید بودن است.»

و من را به این تفکر و سئوال رساند که به راستی چرا امثال من ! در گذر جنگ 8 ساله و با حضور در عرصه های متنوع و پر مخاطرهء صحنه های نبرد به فیض شهادت نرسیدیم و سالها پس از جنگ را با مشقات روحی و جسمی و مجبور به زندگی در جامعه ایی که هیچ جوره مطلوب طبع منیع ما از منظر معنوی و طبع نازل مان از دید دنیوی نیست ؛ شدیم و هیچ راه خلاصی و مفری از آن نداریم.

خودم را می گویم ؛ وگرنه که حاج قاسم از همان زمان جنگ شهید بود و حکمتی که امروز بر همگان روشن شده دلیل تعویق در رسیدن به فیض عظمای شهادت ایشان در همان زمان مطلوبشان بود.

با تامل در صحبتهای فوق الذکر ایشان؛ بیاد اشعاری از عرفا و شعرای معروف و والا مرتبه ای افتادم که به نوعی همین مضمون را تسری و ترویج می دهند و مطمئنم که حاج قاسم نیز با این مفاهیم و معانی انس و الفتی ناگسستنی داشت تا آنجا که در رثاء و در بزرگداشت شهید همدانی به این اشعار از مولانا با لحنی بغض آلود اشاره می کنند :

"

رقص اندر خون خودمردان کنند. چون رهند از دست خود دستی زنند. چون جهنداز نقص خود رقصی کنند. مطربانشان از درون دف می‌زنند. بحرها در شورشان کف می‌زنند"

بیشتر که پیرامون این سئوال و تفکر مداقه و تحقیق کردم به این نتیجه رسیدم که بین منظور حاج قاسم از تبیین فلسفه "شهید بودن و شهید شدن و شرط آن"! با اشعاری نظیر :

همان به کاین نصیحت یاد گیریم  *  

که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم» (نظامی-خمسه-خسروشیرین) و یا بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید  *** 

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید »(

مولوی- دیوان شمس) و حدیثی منتسب به پیامبر اسلم "ص" که می فرماید : * موتو قبل ان تموتو  می بایست یک ارتباط مستقیم و منطقی وجود داشته باشد.

لذا قدری به جواب این سئوال :که چه کنیم تا شهید شویم؟ یا لااقل به مقام شهید نزدیک شویم؟ نزدیکتر شدم. به راستی معنی یکبار مردن پیش از مرگ چیست؟ چه کنیم که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم؟


البته من مطمئنم الان عزیزانی که دارای مطالعات فلسفی و عارفانه هستند این نتیجه گیریها و سئوالات ساده لوحانه مرا به استهزاء گرفته و از این قیاس مع الفارق ؛ انتقادها خواهند کرد که کاملا" مسموع و وارد است . اما فهم و تحلیل بنده از این موضوع در همین حد است و چنانچه عزیزانی در تبیین آن؛ دستان ناتوان و بضاعت ناچیزم را اعانتی فرمایند سپاسگزارشان خواهم شد.

✍️    تبیین موضوع:
در کتاب‌های عرفانی جمله‌ی موتوا قبل ان تموتوا» را به عنوان حدیث و روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کنند؛ و برخی از محدثان متأخر نیز از آن به عنوان حدیث مشهور یاد می‌کنند؛ ولی برخی آن‌را عبارتی منتسب به صوفیه می‌دانند.
در هر صورت اندیشمندان اسلامی و اهل معرفت در تفسیر این جمله مطالبی بیان کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1. در نظر اهل معرفت مرگ دو نوع است:
الف) مرگ طبیعی یا قهری؛ که همان جدا شدن روح از جسم است.
ب) مرگ اختیاری یا مرگ معنوی؛ و آن عبارت از ترک شهوات است. عارفان می‌گویند جمله‌ی موتوا قبل ان تموتوا» اشاره به مرگ اختیاری، معنوی و ترک شهوات دارد؛ زیرا هرکس حقیقتاً خواهان خدا باشد، قلبش مملو از محبت خداوند خواهد شد و شهوات خود را می‌میراند؛ چون شهوات مانع و باز دارنده‌ی انسان از طاعت و قرب الهی است.
2. در نظر برخی از محققان تحقق مرگ ارادی و اختیاری، دارای مقدماتی است. به بیان دیگر، مرگ ارادی، مبتنی بر ده اصل است:
1-. توبه؛ همان‌گونه که مرگ طبیعی و قهری رجوع و برگشت به سوی خداوند است و میت بدون اراده و اختیار خود و با اراده‌ی خداوند از دنیا می‌رود، در مرگ ارادی و معنوی نیز شخص ابتدا باید به خداوند و اراده‌ی او رجوع کند و از خواسته و اراده خود دست بردارد و از هر گناه و هر چیز که حجاب بین او خداوند است بیرون آید.
2-. زهد در دنیا؛ زهد یعنی بیرون رفتن از شهوات و متاع دنیا.
3-. توکل بر خداوند؛ توکل یعنی فقط بر خداوند اعتماد و تکیه کند و از همه‌ی اسباب و مسببات عادی خارج شود، چنان‌که در مرگ طبیعی چنین است که از همه‌ی اسباب طبیعی خارج شدن است.
4-. قناعت؛ قناعت یعنی استفاده کردن در حد ضرورت از لذات و شهوات نفسانی و حیوانی؛ و اسراف نکردن در خوردن، پوشیدن و مسکن؛ خلاصه قناعت یعنی بیرون رفتن از شهوات و لذات حیوانی و نفسانی؛ همان‌گونه که مرگ این‌گونه است.
5-. عزلت؛ همان‌گونه که مرگ طبیعی بریدن از مردم و دور شدن از آنها است، مرگ اختیاری نیز با گوشه‌گیری و دوری گزیدن از اختلاط با مردم محقق می‌شود.
6-. مداومت یاد خدا و فراموش کردن یاد غیر خدا؛ یعنی زمین دل را از تاریکی رذائل اخلاقی خالی کند و به نور خدا منور کند و بر اساس آیه‌ی شریفه پس مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم»،

] یاد دائم خداوند موجب خواهد شد که خداوند نیز همیشه در یاد او باشد و مشکلات و گرفتاری‌های او را به‌عهده ‌گیرد؛ چنان‌که در مرگ طبیعی انسان فقط به یاد خدا است و می‌بیند که تنها خدا می‌تواند به او کمک کند.
7-. توجه‌ی کامل به خداوند؛ به گونه‌ای که هدف و انگیزه‌ای جز خدا نداشته باشد؛ و خداوند تنها محبوب، مطلوب و مقصود او باشد.
8-. صبر و استقامت؛ یعنی با ریاضت و تلاش، لذت‌های نفسانی را از نفس و جان خود بیرون کند.
9-. مراقبت؛ یعنی خود را از هر قدرت و نیرویی خالی ببیند و فقط مراقب و منتظر موهبت‌های الهی باشد و غرق در دریای خواهش‌های حق باشد.
10-. رضایت و خوشنودی؛ یعنی راضی به رضای خدا باشد و به دنبال خوشنودی نفس نباشد.

تصویرتزئینی و متعلق به یکی از دوستان قدیمی است
نتیجه گیری:
*مطلبی نقل شده ازامیر‌مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام که می‌فرمایند: خداوند به مسیح وحی کرد که به بنی‌اسراییل بگو .من دعای هیچ‌کس از بندگانم را که ظلم ی‌ بر گردنش باشد اجابت نمی‌کنم» بحارالانوار، ج41، ص16»
*مختصرا" ظلم چنین تعریف شده :  ظلم دو معنا دارد؛ یکی جامع همه رذایل بوده، و شامل ارتکاب هر یک از زشتی‌های شرعی و عقلی استو دیگری ضرر و اذیت رسانیدن به ‏غیر، از قبیل: کشتن و یا زدن، دشنام و فحش دادن، غیبت کردن، تصرف کردن مال ‏غیر به ناحق و یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت دیگری شود. بنابر این، ظالم به کسى می‌گویند که خود را به سپاس‌گزارى از نعمت‌هاى بی‌شمار الهى و مراعات تکالیف شرعى مم نمی‌داند و در برابر توانایی‌ها و استعدادهایش مسئولیتى‏ احساس نمی‌کند و از سویى حقوق دیگران را نیز پایمال می‌کند.
در نگاهی کلی، هر گناه خود مصداقی از ظلم است؛ اما در مقام تعیین مصداق، آیات و روایات به ظلم بودن برخی گناهان مانند: شرک، مراعات نکردن حدود الهی، دوستی با دشمنان دین خدا، گرفتن ربا و . تصریح نموده‌اند.
من با خواندن این مطلب به رمز عدم استجابت دعاها و قبولی اعمالم  در پیشگاه پروردگار پی بردم . که حتی اگر سالها خمس مال ت را داده باشی؛ نمازشب را بپا کنی؛ زیارت عاشورا و دعای عهد ت ترک نشود؛ به جهاد در راه خدا رفته و زخمهایی برداشته باشی و موارد 10 گانه فوق را هم انجام دهی باز هم بواسطهء مظالمی که بر ذمه و گردن م مانده و یا در طول ایام سهوا" یا عمدا" مرتکب آنها گردیده یا می گردم چنانکه از توفیق توبه نسبت به آنها غفلتی حاصل شود؛ باز هم در رسیدن به مقام مرگ پیش از موت یا شرط شهیدبودن و شهید شدن از منظر مکتب حاج قاسم ؛ محروم و معجوزعنه م.
با رسیدن به این حقیقت تلخ؛ امیدم جز به فضل و کرم بی انتهای خداوند متعال و شفاعت ائمهء محترم و معززی چون حضرت ابا عبدالله الحسین و حضرت ابالفضل العباس علیهم السلام ؛ نیست ! شرم دارم که بگویم روزهای میلاد این بزرگواران را بنام پاسدار و جانباز نامگذاری کرده اند و اعزهء مخلصی به احترام این دو بزرگوار باب الحوائج ؛ تهنیت و شادباش ایام الله ولادتشان را به چون من ی تقدیم می نمایند و واین بزرگواران را تا حد امثال من تنزل مقام و جایگاه می دهند ؛ هر چند که وجود معدود پاسدارانی نظیر شهیدان بروجردی؛ باقری؛ باکریها؛خرزای؛ تهرانی مقدم؛ همدانی و حاج قاسم عزیز این عذر را موجه جلوه می دهد و ما در پناه آبروی ایشان به این ایام مباحات می کنیم.
خدایا کمک کن تا پیش از مرگ یک نوبت بمیریم
                                آمین



 




 


بسم الله الرحمان الرحیم

 * سنگر نصرمن الله بمناسبت فرا رسیدن سالگردتاسیس سپاه پاسداران و شروع عملیات بیت المقدس اردیبهشت 1361»    




ای زده شعله به شب، بارقه باورتا ن
 
پیش تا صبح ظفر، دست خدا یاورتان
 
سینه ‏سرخان مهاجر به شما رشک برند
 
که شفق وام گرفته است ز بال و پرتان
 
دلتان چشمه جوشنده ایمان و یقین
 
رود همواره خروشان شرف؛ پیکرتان
 
ای همه حامی اسلام، به هنگام نبرد
 
عرشیان بال گشایند فراز سرتان
 

تیغ تان دست نوازش به سر خصم کشد
 
بوسه بر گردن کفار زند خنجرتان
 
خود به هنگامه پیکار چه تدبیر کند
 
گر فراری نشود دشمن بدگوهرتان؟
 
دل مهدی ز هدایای شما روشن باد
 
هم از این رزم الهی، دل پیغمبرتان
 
در شما فتنه خناس ندارد اثری
 
تا بود آیت حق روح خدا»، رهبرتان
 
بانگ تکبیر شما، مژده فتحی است قریب
 
تا دژ نصر من الله بود سنگرتان

شعر از زنده یاد سید حسن حسینی

بسم الله الرحمان الرحیم

 * سنگر نصرمن الله بمناسبت فرا رسیدن سالگردتاسیس سپاه پاسداران و شروع عملیات بیت المقدس اردیبهشت 1361»    




ای زده شعله به شب، بارقه باورتا ن
 
پیش تا صبح ظفر، دست خدا یاورتان
 
سینه ‏سرخان مهاجر به شما رشک برند
 
که شفق وام گرفته است ز بال و پرتان
 
دلتان چشمه جوشنده ایمان و یقین
 
رود همواره خروشان شرف؛ پیکرتان
 
ای همه حامی اسلام، به هنگام نبرد
 
عرشیان بال گشایند فراز سرتان
 

تیغ تان دست نوازش به سر خصم کشد
 
بوسه بر گردن کفار زند خنجرتان
 
خود به هنگامه پیکار چه تدبیر کند
 
گر فراری نشود دشمن بدگوهرتان؟
 
دل مهدی ز هدایای شما روشن باد
 
هم از این رزم الهی، دل پیغمبرتان
 
در شما فتنه خناس ندارد اثری
 
تا بود آیت حق روح خدا»، رهبرتان
 
بانگ تکبیر شما، مژده فتحی است قریب
 
تا دژ نصر من الله بود سنگرتان

شعر از زنده یاد سید حسن حسینی


بسم الله الرحمان الرحیم

 * تا کسی شهید نبود ؛ شهید نمی شود.

سردار قاسم سلیمانی

 .اشاره :

جلسه اختتامیه کنگره ملی ۸ هزار شهید استان گیلان در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ در رشت با

سخنرانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار شده بود. من با اشتیاق این خبر را که از شبکهءخبر پخش شد دنبال کردم . آنوقتها هنوز گیرنده دیجتال نداشتیم و از رسیور ماهواره ای که روی شبکه "عرب ست" تنظیم بود و به مدد آن تمامی شبکه های استانی پخش شده از سیمای ج.ا.ایران را می توانستیم ببینیم. سریعا" شبکه استانی گیلان را پیدا کردم تا شاهد و مستمع یکی از بیاد ماندنی ترین سخنرانی های عارفانه سردار عشق شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه باشم . 

با حافظهء فلش؛ این رویداد مطلوب و بیادگار مانده در تاریخ حماسه و دفاع کشور را ضبط کردم و از آن زمان تابحال چندین بار متن ؛ نحوهء گویش و طنین بغض آلود صدای سردار رامی شنوم ومی نیوشم  و پا به پای بغض های مکرر در طی سخنرانی حاج قاسم با وی بغض کرده و می گریم. 

اینکه جای خاصی از این سخنرانی قابلیت پر رنگ کردن و به اصطلاح امروز هایلایت کردن دارد؛ به زعم من سطر سطر و کلمه کلمهء صحبتهای حاج قاسم دارای این قابلیت بوده و هست ولی آنچه مرا به عنوان یک هم رزم و البته همدرد با حاج قاسم ؛ بسیار تحت تاثیر قرار داد و به فکر فرو برد این فراز از صحبتهای ایشان بود:

 آنچه که ما دیدیم نه به عنوان فهم از اسلام بلکه به عنوان یک تجربه از شهیدانمان رویت کردیم و مشاهده کردیم و دیدیم. این نکته مهمی است که خواهران من برادران من، عزیزان مشتاق! تا کسی شهید نبود شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن شهید بودن است. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد. تمام شهدای ما این مشخصه را داشتند. قبل از اینکه شهید شوند، شهید بودند. نمی‌تواند کسی را قبل از اینکه علم بیاموزد عالم شود. شرط عالم شدن علم آموزی است؛ شرط شهید شدن، شهید بودن است.»

و من را به این تفکر و سئوال رساند که به راستی چرا امثال من ! در گذر جنگ 8 ساله و با حضور در عرصه های متنوع و پر مخاطرهء صحنه های نبرد به فیض شهادت نرسیدیم و سالها پس از جنگ را با مشقات روحی و جسمی و مجبور به زندگی در جامعه ایی که هیچ جوره مطلوب طبع منیع ما از منظر معنوی و طبع نازل مان از دید دنیوی نیست ؛ شدیم و هیچ راه خلاصی و مفری از آن نداریم.

خودم را می گویم ؛ وگرنه که حاج قاسم از همان زمان جنگ شهید بود و حکمتی که امروز بر همگان روشن شده دلیل تعویق در رسیدن به فیض عظمای شهادت ایشان در همان زمان مطلوبشان بود.

با تامل در صحبتهای فوق الذکر ایشان؛ بیاد اشعاری از عرفا و شعرای معروف و والا مرتبه ای افتادم که به نوعی همین مضمون را تسری و ترویج می دهند و مطمئنم که حاج قاسم نیز با این مفاهیم و معانی انس و الفتی ناگسستنی داشت تا آنجا که در رثاء و در بزرگداشت شهید همدانی به این اشعار از مولانا با لحنی بغض آلود اشاره می کنند :

"

رقص اندر خون خودمردان کنند. چون رهند از دست خود دستی زنند. چون جهنداز نقص خود رقصی کنند. مطربانشان از درون دف می‌زنند. بحرها در شورشان کف می‌زنند"

بیشتر که پیرامون این سئوال و تفکر مداقه و تحقیق کردم به این نتیجه رسیدم که بین منظور حاج قاسم از تبیین فلسفه "شهید بودن و شهید شدن و شرط آن"! با اشعاری نظیر :

همان به کاین نصیحت یاد گیریم  *  

که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم» (نظامی-خمسه-خسروشیرین) و یا بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید  *** 

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید »(

مولوی- دیوان شمس) و حدیثی منتسب به پیامبر اسلم "ص" که می فرماید : * موتو قبل ان تموتو  می بایست یک ارتباط مستقیم و منطقی وجود داشته باشد.

لذا قدری به جواب این سئوال :که چه کنیم تا شهید شویم؟ یا لااقل به مقام شهید نزدیک شویم؟ نزدیکتر شدم. به راستی معنی یکبار مردن پیش از مرگ چیست؟ چه کنیم که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم؟


البته من مطمئنم الان عزیزانی که دارای مطالعات فلسفی و عارفانه هستند این نتیجه گیریها و سئوالات ساده لوحانه مرا به استهزاء گرفته و از این قیاس مع الفارق ؛ انتقادها خواهند کرد که کاملا" مسموع و وارد است . اما فهم و تحلیل بنده از این موضوع در همین حد است و چنانچه عزیزانی در تبیین آن؛ دستان ناتوان و بضاعت ناچیزم را اعانتی فرمایند سپاسگزارشان خواهم شد.

✍️    تبیین موضوع:
در کتاب‌های عرفانی جمله‌ی موتوا قبل ان تموتوا» را به عنوان حدیث و روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کنند؛ و برخی از محدثان متأخر نیز از آن به عنوان حدیث مشهور یاد می‌کنند؛ ولی برخی آن‌را عبارتی منتسب به صوفیه می‌دانند.
در هر صورت اندیشمندان اسلامی و اهل معرفت در تفسیر این جمله مطالبی بیان کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1. در نظر اهل معرفت مرگ دو نوع است:
الف) مرگ طبیعی یا قهری؛ که همان جدا شدن روح از جسم است.
ب) مرگ اختیاری یا مرگ معنوی؛ و آن عبارت از ترک شهوات است. عارفان می‌گویند جمله‌ی موتوا قبل ان تموتوا» اشاره به مرگ اختیاری، معنوی و ترک شهوات دارد؛ زیرا هرکس حقیقتاً خواهان خدا باشد، قلبش مملو از محبت خداوند خواهد شد و شهوات خود را می‌میراند؛ چون شهوات مانع و باز دارنده‌ی انسان از طاعت و قرب الهی است.
2. در نظر برخی از محققان تحقق مرگ ارادی و اختیاری، دارای مقدماتی است. به بیان دیگر، مرگ ارادی، مبتنی بر ده اصل است:
1-. توبه؛ همان‌گونه که مرگ طبیعی و قهری رجوع و برگشت به سوی خداوند است و میت بدون اراده و اختیار خود و با اراده‌ی خداوند از دنیا می‌رود، در مرگ ارادی و معنوی نیز شخص ابتدا باید به خداوند و اراده‌ی او رجوع کند و از خواسته و اراده خود دست بردارد و از هر گناه و هر چیز که حجاب بین او خداوند است بیرون آید.
2-. زهد در دنیا؛ زهد یعنی بیرون رفتن از شهوات و متاع دنیا.
3-. توکل بر خداوند؛ توکل یعنی فقط بر خداوند اعتماد و تکیه کند و از همه‌ی اسباب و مسببات عادی خارج شود، چنان‌که در مرگ طبیعی چنین است که از همه‌ی اسباب طبیعی خارج شدن است.
4-. قناعت؛ قناعت یعنی استفاده کردن در حد ضرورت از لذات و شهوات نفسانی و حیوانی؛ و اسراف نکردن در خوردن، پوشیدن و مسکن؛ خلاصه قناعت یعنی بیرون رفتن از شهوات و لذات حیوانی و نفسانی؛ همان‌گونه که مرگ این‌گونه است.
5-. عزلت؛ همان‌گونه که مرگ طبیعی بریدن از مردم و دور شدن از آنها است، مرگ اختیاری نیز با گوشه‌گیری و دوری گزیدن از اختلاط با مردم محقق می‌شود.
6-. مداومت یاد خدا و فراموش کردن یاد غیر خدا؛ یعنی زمین دل را از تاریکی رذائل اخلاقی خالی کند و به نور خدا منور کند و بر اساس آیه‌ی شریفه پس مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم»،

] یاد دائم خداوند موجب خواهد شد که خداوند نیز همیشه در یاد او باشد و مشکلات و گرفتاری‌های او را به‌عهده ‌گیرد؛ چنان‌که در مرگ طبیعی انسان فقط به یاد خدا است و می‌بیند که تنها خدا می‌تواند به او کمک کند.
7-. توجه‌ی کامل به خداوند؛ به گونه‌ای که هدف و انگیزه‌ای جز خدا نداشته باشد؛ و خداوند تنها محبوب، مطلوب و مقصود او باشد.
8-. صبر و استقامت؛ یعنی با ریاضت و تلاش، لذت‌های نفسانی را از نفس و جان خود بیرون کند.
9-. مراقبت؛ یعنی خود را از هر قدرت و نیرویی خالی ببیند و فقط مراقب و منتظر موهبت‌های الهی باشد و غرق در دریای خواهش‌های حق باشد.
10-. رضایت و خوشنودی؛ یعنی راضی به رضای خدا باشد و به دنبال خوشنودی نفس نباشد.

تصویرتزئینی و متعلق به یکی از دوستان قدیمی است
نتیجه گیری:
*مطلبی نقل شده ازامیر‌مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام که می‌فرمایند: خداوند به مسیح وحی کرد که به بنی‌اسراییل بگو .من دعای هیچ‌کس از بندگانم را که ظلم ی‌ بر گردنش باشد اجابت نمی‌کنم» بحارالانوار، ج41، ص16»
*مختصرا" ظلم چنین تعریف شده :  ظلم دو معنا دارد؛ یکی جامع همه رذایل بوده، و شامل ارتکاب هر یک از زشتی‌های شرعی و عقلی استو دیگری ضرر و اذیت رسانیدن به ‏غیر، از قبیل: کشتن و یا زدن، دشنام و فحش دادن، غیبت کردن، تصرف کردن مال ‏غیر به ناحق و یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت دیگری شود. بنابر این، ظالم به کسى می‌گویند که خود را به سپاس‌گزارى از نعمت‌هاى بی‌شمار الهى و مراعات تکالیف شرعى مم نمی‌داند و در برابر توانایی‌ها و استعدادهایش مسئولیتى‏ احساس نمی‌کند و از سویى حقوق دیگران را نیز پایمال می‌کند.
در نگاهی کلی، هر گناه خود مصداقی از ظلم است؛ اما در مقام تعیین مصداق، آیات و روایات به ظلم بودن برخی گناهان مانند: شرک، مراعات نکردن حدود الهی، دوستی با دشمنان دین خدا، گرفتن ربا و . تصریح نموده‌اند.
من با خواندن این مطلب به رمز عدم استجابت دعاها و قبولی اعمالم  در پیشگاه پروردگار پی بردم . که حتی اگر سالها خمس مال ت را داده باشی؛ نمازشب را بپا کنی؛ زیارت عاشورا و دعای عهد ت ترک نشود؛ به جهاد در راه خدا رفته و زخمهایی برداشته باشی و موارد 10 گانه فوق را هم انجام دهی باز هم بواسطهء مظالمی که بر ذمه و گردن م مانده و یا در طول ایام سهوا" یا عمدا" مرتکب آنها گردیده یا می گردم چنانکه از توفیق توبه نسبت به آنها غفلتی حاصل شود؛ باز هم در رسیدن به مقام مرگ پیش از موت یا شرط شهیدبودن و شهید شدن از منظر مکتب حاج قاسم ؛ محروم و معجوزعنه م.
با رسیدن به این حقیقت تلخ؛ امیدم جز به فضل و کرم بی انتهای خداوند متعال و شفاعت ائمهء محترم و معززی چون حضرت ابا عبدالله الحسین و حضرت ابالفضل العباس علیهم السلام ؛ نیست ! شرم دارم که بگویم روزهای میلاد این بزرگواران را بنام پاسدار و جانباز نامگذاری کرده اند و اعزهء مخلصی به احترام این دو بزرگوار باب الحوائج ؛ تهنیت و شادباش ایام الله ولادتشان را به چون من ی تقدیم می نمایند و واین بزرگواران را تا حد امثال من تنزل مقام و جایگاه می دهند ؛ هر چند که وجود معدود پاسدارانی نظیر شهیدان بروجردی؛ باقری؛ باکریها؛خرزای؛ تهرانی مقدم؛ همدانی و حاج قاسم عزیز این عذر را موجه جلوه می دهد و ما در پناه آبروی ایشان به این ایام مباحات می کنیم.
خدایا کمک کن تا پیش از مرگ یک نوبت بمیریم
                                آمین



 




 


بسم الله الرحمان الرحیم

 * سنگر نصرمن الله بمناسبت فرا رسیدن سالگردتاسیس سپاه پاسداران و شروع عملیات بیت المقدس اردیبهشت 1361»    




ای زده شعله به شب، بارقه باورتا ن
 
پیش تا صبح ظفر، دست خدا یاورتان
 
سینه ‏سرخان مهاجر به شما رشک برند
 
که شفق وام گرفته است ز بال و پرتان
 
دلتان چشمه جوشنده ایمان و یقین
 
رود همواره خروشان شرف؛ پیکرتان
 
ای همه حامی اسلام، به هنگام نبرد
 
عرشیان بال گشایند فراز سرتان
 

تیغ تان دست نوازش به سر خصم کشد
 
بوسه بر گردن کفار زند خنجرتان
 
خود به هنگامه پیکار چه تدبیر کند
 
گر فراری نشود دشمن بدگوهرتان؟
 
دل مهدی ز هدایای شما روشن باد
 
هم از این رزم الهی، دل پیغمبرتان
 
در شما فتنه خناس ندارد اثری
 
تا بود آیت حق روح خدا»، رهبرتان
 
بانگ تکبیر شما، مژده فتحی است قریب
 
تا دژ نصر من الله بود سنگرتان

شعر از زنده یاد سید حسن حسینی


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها